race

base info - اطلاعات اولیه

race - نژاد

noun - اسم

/reɪs/

UK :

/reɪs/

US :

family - خانواده
racism
نژاد پرستی
racist
نژاد پرست
racial
نژادی
multiracial
چند نژادی
racially
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [race] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a boat/horse race


    مسابقه قایق/اسب

  • a five-kilometre road race


    یک مسابقه جاده ای پنج کیلومتری

  • Who won the race?


    چه کسی برنده مسابقه شد؟


  • آیا تا انتهای ساحل مسابقه ای داشته باشیم؟

  • She ran a good race to finish second.


    او یک مسابقه خوب دوید تا دوم شود.


  • مسابقه ای بین دو بهترین دونده باشگاه


  • او در حال حاضر در حال تمرین برای مسابقه بزرگ مقابل بیلی است.

  • Their horse came third in the race last year.


    اسب آنها در مسابقه سال گذشته سوم شد.


  • چه کسی در رقابت برای کاخ سفید پیروز خواهد شد؟

  • The race is on (= has begun) to find a cure for the disease.


    مسابقه در راه است (= آغاز شده است) برای یافتن درمانی برای بیماری.

  • The 1960 election was a close race between Nixon and Kennedy.


    انتخابات 1960 رقابت نزدیک بین نیکسون و کندی بود.

  • She is in a tight race against her Republican opponent.


    او در رقابتی تنگاتنگ با حریف جمهوریخواه خود قرار دارد.

  • He has taken a lead in the presidential race.


    او در رقابت های ریاست جمهوری پیشتاز شده است.

  • This week she dropped out of the leadership race.


    این هفته او از رقابت های رهبری انصراف داد.

  • to go to the races


    برای رفتن به مسابقات

  • We had a great day at the races.


    ما یک روز عالی در مسابقات داشتیم.


  • این رسم در بین مردم از همه نژادها در سراسر جهان یافت می شود.


  • قانون علیه تبعیض بر اساس نژاد یا جنسیت

  • Race is a major issue in this election.


    موضوع اصلی این انتخابات، رقابت است.

  • Britain has always been a country of many races and ethnicities.


    بریتانیا همیشه کشوری با نژادها و اقوام مختلف بوده است.

  • Her poetry explores questions of race and identity.


    شعر او به بررسی مسائل مربوط به نژاد و هویت می پردازد.

  • the Nordic races


    نژادهای نوردیک

  • He admired Canadians as a hardy and determined race.


    او کانادایی ها را به عنوان نژادی سرسخت و مصمم تحسین می کرد.

  • a race of cattle


    نژاد گاو

  • I really don't have a dog in this fight so I can just enjoy the game.


    من واقعاً سگی در این مبارزه ندارم، بنابراین می توانم فقط از بازی لذت ببرم.

  • The employees have a dog in the hunt, so their views should be listened to.


    کارمندان یک سگ در شکار دارند، بنابراین باید به نظرات آنها گوش داد.

  • The women’s competition was a two horse race between last year’s winners Surrey and the previous champions Essex.


    رقابت زنان یک مسابقه دو اسب بین برنده سال گذشته سوری و قهرمان قبلی اسکس بود.

  • Getting food to the starving refugees is now a race against time.


    دریافت غذا برای پناهندگان گرسنه اکنون مسابقه ای با زمان است.

  • They are caught in the cheap food syndrome, the race to the bottom the chase for the lowest cost of production globally.


    آنها گرفتار سندروم غذای ارزان، رقابت به سمت پایین، تعقیب کمترین هزینه تولید در سطح جهانی هستند.

  • He dropped out of the race with a pulled muscle after two laps.


    او پس از دو دور با عضله کشیده از مسابقه کنار رفت.

  • He was paid $10 000 to throw the race.


    به او 10000 دلار برای پرتاب مسابقه پرداخت شد.

synonyms - مترادف
  • sprint


    دوی سرعت


  • تعقیب

  • dash


    خط تیره

  • relay


    رله


  • رقابت


  • مسابقه

  • fixture


    ثابت


  • حرارت

  • marathon


    ماراتن

  • pursuit


    دستیابی

  • rally


    تجمع

  • run


    اجرا کن


  • هجوم بردن

  • scurry


    دویدن


  • دوره


  • رویداد


  • همخوانی داشتن


  • ملاقات


  • در حال اجرا


  • آزمایش


  • اسب دوانی

  • steeplechase


    آزمایش زمانی

  • time-trial


    مسابقه امدادی

  • relay race


    مسابقات


  • بازی


  • درگیری


  • شهرآورد

  • clash


    مبارزه

  • derby


    قهرمانی

  • bout



antonyms - متضاد

  • والدین


  • کنار کشیدن

لغت پیشنهادی

yucca

لغت پیشنهادی

blinds

لغت پیشنهادی

confidant