previous
previous - قبلی
adjective - صفت
UK :
US :
قبل از رویداد، زمان یا چیزی که اکنون در مورد آن صحبت می کنید، اتفاق افتاده یا وجود داشته است
قبل از چیزی که اکنون در مورد آن صحبت می کنید، هنگام صحبت در مورد یک شخص، چیز، زمان و غیره استفاده می شود
used when talking about the one that you had just before now or the one that existed just before now
هنگامی که در مورد موردی که قبلاً داشتید یا چیزی که قبلاً وجود داشت صحبت می کنید استفاده می شود
used when talking about people you knew or things you had in the past or about things that existed in the past and have been replaced by newer things
هنگام صحبت در مورد افرادی که می شناختید یا چیزهایی که در گذشته داشته اید یا در مورد چیزهایی که در گذشته وجود داشته و چیزهای جدیدتری جایگزین شده اند استفاده می شود.
coming just before the time or thing you have just mentioned, or before the part of a book where you are now
درست قبل از زمان یا چیزی که به تازگی به آن اشاره کردید، یا قبل از بخشی از یک کتاب که اکنون در آن هستید
used to describe someone or something that used to have a particular job or position but does not anymore
برای توصیف کسی یا چیزی که قبلاً شغل یا موقعیت خاصی داشت اما دیگر ندارد
کسی که قبلاً همسر کسی بود، قبلاً سرباز بود و غیره، اما دیگر نیست
شخص یا چیزی که قبل از چیزی که شما ذکر کردید وجود داشته است
قبل از چیزی یا شخص دیگری اتفاق افتاده یا وجود دارد
If someone has previous they have been found guilty of one or more crimes in the past. Previous is short for previous convictions
اگر شخصی قبلاً سابقه داشته باشد، در گذشته مرتکب یک یا چند جرم شناخته شده است. Previous مخفف «محکومیت های قبلی» است
قبل از مورد ذکر شده اتفاق افتاده یا وجود دارد
فصل قبل به بررسی چگونگی یادگیری زبان توسط کودکان پرداخت.
او غروب قبل در روستا بود و من حوصله نداشتم صبر کنم تا او برگردد.
لطفا دستورالعمل های قبلی من را نادیده بگیرید.
اندی از ازدواج قبلی دو فرزند دارد.
More particularly different aspects and different consequences of this previous moral order are identified.
به طور خاص، جنبه های مختلف و پیامدهای متفاوت این نظم اخلاقی قبلی مشخص می شود.
هر عدد در سری 2 - 4 - 8 - 16 دو برابر عدد قبلی است.
نوزاد کرستی در اکتبر گذشته به دنیا آمده بود، زمانی که او هنوز در انگلیس بود.
مالک قبلی خیلی خوب از مکان مراقبت نکرد.
مالک قبلی ماشین خیلی خوب از آن مراقبت نکرد.
به این ترتیب، اگر مشکل فاجعه باری دارید، می توانید سیستم خود را به حالت قبلی بازگردانید.
The study also found that garlic supplements reduced blood pressure modestly, confirming results from previous studies.
این مطالعه همچنین نشان داد که مکملهای سیر به میزان متوسطی فشار خون را کاهش میدهند که نتایج مطالعات قبلی را تایید میکند.
She had been diagnosed the previous summer with congestive heart failure but for a year a new medicine worked well.
تابستان قبل تشخیص داده شد که او مبتلا به نارسایی احتقانی قلب است، اما برای یک سال یک داروی جدید به خوبی جواب داد.
سریعتر، همه کاره تر و کاربرپسندتر از هر فناوری قبلی خواهد بود.
این شرکت نسبت به سال قبل 50 درصد افزایش سود داشته است.
هیچ تجربه قبلی برای این کار لازم نیست.
این خودرو فقط یک مالک قبلی داشته است.
او دختر او از ازدواج قبلی است.
به دلیل نامزدی قبلی نتوانستم شرکت کنم.
قاضی هر گونه محکومیت قبلی را در نظر می گیرد.
در فصل قبل به این موضوع پرداختیم.
ما در دو نوبت قبلی همدیگر را ملاقات کرده بودیم.
بیشتر مطالعات قبلی بر روی افراد مسن متمرکز بوده است.
نوجوانان امروزی نسبت به نسل های قبلی بیشتر از سلامتی آگاه هستند.
سال/ماه/هفته/شب قبل
وقتی خبر را شنیدم باورم نمی شد. من فقط روز قبل او را دیده بودم.
علیرغم هشدارهای روز قبل پزشک، او روز جمعه به دویدن رفت.
صاحب قبلی خانه یک پسوند در پشت ساخته بود.
آموزش ارائه شده است، بنابراین هیچ تجربه قبلی برای کار مورد نیاز نیست.
او از ازدواج قبلی دو دختر دارد.
او به خاطر دزدی از کارفرمایش سابقه دارد.
صاحب قبلی خانه یک ایوان پشتی اضافه کرد.
She was previously employed as a tour guide.
او قبلاً به عنوان راهنمای تور مشغول به کار بود.
preceding
قبلی
آخر
قبل
antecedent
پیشین
anterior
قدامی
دومی
دیگر
اخیر
دیر
سابق
earlier
زودتر
گذشته
foregoing
فوق
preexistent
از قبل موجود
precedent
سابقه
erstwhile
در گذشته
preexisting
قبل از
آخرین
latest
ایجاد
established
قدیمی
سپس
پیشرفت
مقدماتی
preliminary
اولیه
preparatory
رو به جلو
در پیش
پیشگیری کننده
pre-existing
pre-existent
prevenient
ذیل
بعد
ensuing
متعاقب
موفق شدن
خلفی
succeeding
در نتیجه
posterior
آینده
consequent
بعد از
جاری
قریب الوقوع
coming
پی در پی
حاضر
impending
نزدیک شدن
upcoming
متوالی
forthcoming
دومی
successive
نهایی
imminent
جدید
آینده نگر
approaching
دارای اهمیت
subsequential
در حال ظهور
پیش رو
eventual
پایین دست
پایین خط
prospective
هنوز در راه است
consecutive
consequential
looming
oncoming
downstream