following

base info - اطلاعات اولیه

following - ذیل

adjective - صفت

/ˈfɑːləʊɪŋ/

UK :

/ˈfɒləʊɪŋ/

US :

family - خانواده
follower
دنباله رو
following
ذیل
follow
دنبال کردن
google image
نتیجه جستجوی لغت [following] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Answer the following questions.


    به سوالات زیر پاسخ دهید.

  • The following article was written in 2017.


    مقاله زیر در سال 2017 نوشته شده است.

  • the following afternoon/month/year/week


    بعد از ظهر / ماه / سال / هفته بعد

  • They arrived on Monday evening and we got there the following day.


    عصر دوشنبه رسیدند و فردای آن روز به آنجا رسیدیم.

  • In the following nights, Lucy slept poorly.


    در شب های بعد، لوسی بد می خوابید.

  • With a generous following wind we sped across the lake.


    با وزش باد سخاوتمندانه، از دریاچه عبور کردیم.

  • With a bit of luck and a following wind the project will be completed on schedule.


    با کمی شانس و وزش باد زیر، پروژه طبق برنامه به اتمام می رسد.

  • This study has the following aims: first to investigate how international students in the UK use humour; second to examine how jokes can help to establish social relationships; and third to explore the role that humour plays in helping overseas students adjust to life in the UK.


    این مطالعه دارای اهداف زیر است: اول، بررسی چگونگی استفاده دانشجویان بین المللی در بریتانیا از طنز. دوم، بررسی اینکه چگونه جوک می تواند به ایجاد روابط اجتماعی کمک کند. و سوم، بررسی نقش طنز در کمک به دانشجویان خارج از کشور برای سازگاری با زندگی در بریتانیا.

  • Let us begin by identifying some of the popular joke genres in the UK.


    اجازه دهید با شناسایی برخی از ژانرهای جوک محبوب در بریتانیا شروع کنیم.

  • Next let us turn to/Next, let us consider the question of gender differences in the use of humour.


    در ادامه، اجازه دهید به/بعد، به مسئله تفاوت های جنسیتی در استفاده از طنز بپردازیم.

  • Finally/Lastly, let us briefly examine the role of humour in defining a nation’s culture.


    در پایان، اجازه دهید به اختصار نقش طنز را در تعریف فرهنگ یک ملت بررسی کنیم.

  • The weeks following the riots were extremely tense.


    هفته‌های بعد از شورش‌ها بسیار پرتنش بود.


  • پس از شام، رقص خواهد بود.

  • Thanks to a following wind we arrived in Madrid fifteen minutes early.


    به لطف باد زیر پانزده دقیقه زودتر به مادرید رسیدیم.

  • The following is an extract from her diary.


    متن زیر گزیده ای از دفتر خاطرات اوست.

  • She has attracted a large following among the rich and famous.


    او طرفداران زیادی در میان ثروتمندان و مشهوران به خود جلب کرده است.

  • The shop has a small but loyal/devoted following.


    مغازه پیروان کوچک اما وفادار/فداکار دارد.

  • I’m busy on Thursday, but I’m free the following day.


    من پنج شنبه سرم شلوغ است، اما روز بعد آزادم.

  • The following items were founda ring a wallet, and a watch.


    موارد زیر پیدا شد - یک حلقه، یک کیف پول و یک ساعت.


  • این نامزد طرفداران زیادی در بین جوانان دارد.

  • Will the following please stand – Neal, Crisonino, Druback, Thompson.


    آیا موارد زیر وجود دارند - نیل، کریسونینو، دروباک، تامپسون.

  • Following the ballgame, there will be a fireworks display.


    پس از بازی با توپ، نمایش آتش بازی وجود دارد.

synonyms - مترادف

  • بعد


  • متعاقب

  • coming


    آینده

  • succeeding


    موفق شدن

  • ensuing


    پی در پی


  • بعد از

  • successive


    متوالی


  • در نتیجه

  • consecutive


    دارای اهمیت

  • consequent


    از حالا به بعد

  • consequential


    دومی

  • henceforth


    خلفی


  • نزدیک

  • posterior


    دنبال کردن

  • proximate


    فوق العاده

  • pursuing


    بعدی

  • sequent


    مستقیم بعد از

  • sequential


    بعد ها

  • supervenient


    بعد از مدتی

  • coming after


    مدتی بعد

  • coming next


    حاصل


  • بالا آمدن




  • subsequential


  • resulting


  • resultant


  • upcoming



  • coming up


antonyms - متضاد

  • قبلی

  • preceding


    زودتر

  • earlier


    سابق


  • گذشته


  • پیشین

  • antecedent


    فوق

  • foregoing


    سابقه

  • precedent


    قبل


  • قدامی

  • anterior


    جلو

  • fore


    زود


  • قدیمی

  • old


    آخر


  • در گذشته

  • bygone


    تاریخی

  • erstwhile


    مسن تر


  • رفته

  • older


    خیلی وقت پیش

  • gone by


    سالها قبل

  • gone


    راه برگشت

  • gone-by


    زمانی که

  • long-ago


    مشکل

  • ages ago


    اخیر


  • کهن


  • سپری شده

  • quondam


    دومی


  • از دست رفته


  • elapsed



  • foregone


لغت پیشنهادی

teams

لغت پیشنهادی

grande

لغت پیشنهادی

translate