explore

base info - اطلاعات اولیه

explore - کاوش

verb - فعل

/ɪkˈsplɔːr/

UK :

/ɪkˈsplɔː(r)/

US :

family - خانواده
exploration
اکتشاف
explorer
کاوشگر
exploratory
اکتشافی
unexplored
کشف نشده
google image
نتیجه جستجوی لغت [explore] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • As soon as we arrived on the island we were eager to explore.


    به محض اینکه به جزیره رسیدیم مشتاق گشت و گذار بودیم.

  • They explored the land to the south of the Murray River.


    آنها زمینی را که در جنوب رودخانه موری قرار داشت کاوش کردند.

  • The city is best explored on foot.


    شهر را بهتر است با پای پیاده کاوش کنید.

  • Westerners did not set out to explore the world until the fifteenth century.


    غربی ها تا قرن پانزدهم برای کاوش در جهان اقدام نکردند.

  • Bears will sometimes explore urban areas for food.


    خرس ها گاهی اوقات مناطق شهری را برای غذا کاوش می کنند.

  • companies exploring for (= searching for) oil


    شرکت هایی که به دنبال (= در جستجوی) نفت هستند

  • to explore a theme/an issue


    برای بررسی یک موضوع/یک موضوع


  • ما این ایده ها را با جزئیات بیشتر در فصل 7 بررسی خواهیم کرد.

  • to explore the possibilities/options


    برای کشف احتمالات/گزینه ها


  • این شرکت پروژه های توسعه مشترک احتمالی را بررسی خواهد کرد.

  • A team was brought in to explore ways to create the most profit for shareholders.


    تیمی برای بررسی راه هایی برای ایجاد بیشترین سود برای سهامداران وارد شد.


  • او قصد دارد رابطه بین طبقه اقتصادی و انتخاب شغل را بررسی کند.

  • a series of programmes in which she explores the world of ballet


    مجموعه ای از برنامه ها که در آن او دنیای باله را بررسی می کند

  • She explored the sand with her toes.


    او با انگشتان پا به کاوش در شن و ماسه پرداخت.

  • We were keen to explore the region.


    ما مشتاق کشف منطقه بودیم.


  • یک روز واقعاً برای گشت و گذار در شهر کافی نیست.


  • پس از جلسه شما آزاد خواهید بود تا در اوقات فراغت به گشت و گذار بپردازید.

  • Bicycles can be hired if you want to explore further afield.


    اگر می‌خواهید مناطق دورتر را کاوش کنید، می‌توانید دوچرخه کرایه کنید.

  • Stick to the main roads and don't be tempted to go exploring down minor ones.


    به جاده های اصلی بچسبید و وسوسه نشوید که به کاوش در جاده های کوچک بروید.


  • کتاب در مورد افراد بی خانمان در شهرها است.

  • The report deals with the issue of homelessness in London.


    این گزارش به موضوع بی خانمانی در لندن می پردازد.

  • The writer discusses the problems faced by homeless people.


    نویسنده مشکلاتی را که افراد بی خانمان با آن روبرو هستند را مورد بحث قرار می دهد.

  • The article presents an overview of the issues surrounding homelessness.


    در این مقاله مروری بر مسائل مربوط به بی خانمانی ارائه شده است.


  • این رمان موضوع دوستی بین افراد بی خانمان را بررسی می کند.

  • The first chapter examines the relationship between homelessness and drug addiction.


    فصل اول به بررسی رابطه بین بی خانمانی و اعتیاد به مواد مخدر می پردازد.

  • The paper considers the question of why so many young people become homeless.


    این مقاله به این سوال می پردازد که چرا بسیاری از جوانان بی خانمان می شوند.


  • این دوره به شما فرصتی برای کشف تاریخچه زبان انگلیسی می دهد.


  • ما باید هر راه ممکن را کشف کنیم.

  • The study explores the differences between the way girls and boys talk.


    این مطالعه به بررسی تفاوت‌های بین نحوه صحبت دختران و پسران می‌پردازد.


  • این تحقیق بررسی خواهد کرد که آیا الگوهای مشترک بین گروه ها وجود دارد یا خیر.

  • These questions have not been fully explored yet.


    این سوالات هنوز به طور کامل بررسی نشده است.

synonyms - مترادف

  • تحقیق کردن

  • analyzeUS


    تجزیه و تحلیل ایالات متحده


  • پژوهش

  • analyseUK


    analyseUK


  • ارزیابی کنید


  • معاینه کردن


  • در نظر گرفتن


  • شناسایی

  • inspect


    بازرسی

  • probe


    پویشگر


  • مرور

  • scrutiniseUK


    بررسی انگلستان

  • scrutinizeUS


    ایالات متحده را موشکافی کنید


  • مطالعه


  • وارسی

  • chew over


    بجوید

  • delve into


    کندوکاو در


  • تعیین کنید


  • حفاری

  • dissect


    تشریح

  • enquire into


    پرس و جو کردن


  • رفتن به


  • برو


  • نگاهی به


  • در اطراف پرسه زدن


  • نگاه کن


  • نگاه به


  • منافذ بیش از

  • pore over


    سوال


  • مرتب کردن


antonyms - متضاد

  • چشم پوشی


  • رد

  • disregard


    بی توجهی

  • neglect


    نادیده گرفتن


  • تخفیف

  • discount


    رد کردن


  • طرد کردن

  • spurn


    اجتناب کردن


  • میان بر

  • bypass


    دور انداختن

  • discard


    طفره رفتن

  • evade


    بدبینی

  • misheed


    حذف کردن

  • omit


    جست و خیز کردن

  • rebuff


    کم محلی کردن

  • skip


    بی توجه

  • snub


    بی خیال

  • unheed


    مسواک زدن

  • unmind


    کنار گذاشتن


  • کاری را انجام نشده رها کنید


  • بگذار چیزی سر بخورد


  • به گذشته نگاه کن

  • leave something undone


    روشن کردن


  • عبور کن


  • توجه نکنید


  • فراموش کردن


  • از دست دادن


  • پاسخ




لغت پیشنهادی

Bhutanese

لغت پیشنهادی

whereabouts

لغت پیشنهادی

unusual