dig
dig - حفر کردن
verb - فعل
UK :
US :
برای حرکت دادن زمین، برف و غیره، یا ایجاد سوراخ در زمین، با استفاده از بیل یا دست
با استفاده از بیل چیزی مخصوصاً سبزیجات را از روی زمین بردارید
دست گذاشتن در چیزی مخصوصاً برای جستجوی چیزی
دوست داشتن چیزی
برای ایجاد سوراخ در زمین با استفاده از دست، ابزار یا ماشین
برای حفر سوراخ در زمین، با استفاده از دست یا ابزار
if an animal burrows, it makes a hole or a passage in the ground by digging the earth with its feet, nose etc
اگر حیوانی نقب بزند، با کندن زمین با پاها، بینی و غیره، در زمین سوراخ یا گذرگاهی ایجاد می کند.
to turn over the soil using a machine or a tool pulled by animals, to prepare the soil for planting seeds
برگرداندن خاک با استفاده از ماشین یا ابزاری که توسط حیوانات کشیده می شود، برای آماده سازی خاک برای کاشت بذر
حفر یک سوراخ بزرگ در زمین، به ویژه به عنوان آماده سازی برای ساختن چیزی
to make a deep round hole in the ground using a special machine especially in order to look for oil or water
ایجاد یک سوراخ گرد عمیق در زمین با استفاده از دستگاه مخصوص مخصوصاً برای جستجوی روغن یا آب
شوخی یا سخنی که برای آزار دادن یا انتقاد از کسی انجام می دهید
یک فرآیند سازمان یافته حفاری به منظور یافتن اشیاء باستانی برای مطالعه
برای شکستن و جابجایی خاک با استفاده از ابزار، ماشین یا دست
ایجاد سوراخ با حرکت دادن خاک
وقتی به دنبال یک شی یا اطلاعات هستید جایی را جستجو کنید
to push the side of someone's body quickly with your elbow (= the middle part of the arm where it bends) often as a way of sharing a private joke with that person or to get their attention
فشار دادن سریع کنار بدن شخصی با آرنج خود (= قسمت میانی بازو که در آن خم می شود) اغلب به عنوان راهی برای به اشتراک گذاشتن یک شوخی خصوصی با آن شخص یا جلب توجه او
دوست داشتن یا فهمیدن چیزی
سخنی که به قصد انتقاد، شرمساری یا شوخی کردن با کسی است
فرآیند حذف دقیق خاک و اشیاء از یک منطقه مورد علاقه تاریخی
informal for lodgings
غیر رسمی برای اقامتگاه ها
to move and break up earth using a tool a machine or your hands, or to make a hole channel etc. by moving and breaking up earth
حرکت دادن و شکستن زمین با استفاده از ابزار، ماشین یا دست یا ایجاد سوراخ، کانال و غیره با حرکت و شکستن زمین
فشار دادن یا فشار دادن شدید
یک انتقاد، به ویژه سخنی در مورد کسی که عمدی به نظر نمی رسد اما در واقع چنین است
فعالیت از بین بردن زمین برای یافتن اشیاء مورد علاقه تاریخ یا علم
کارگران شروع به حفر چاله در وسط راه کردند.
Let us now dig a little deeper into this theory and try to appreciate Abelard's thought from within.
اکنون اجازه دهید کمی عمیق تر به این نظریه بپردازیم و سعی کنیم افکار آبلارد را از درون درک کنیم.
او گفت که اگر زلزله بزرگی رخ دهد، بسیاری از صاحبان خانه باید به دنبال سرمایه های خود باشند.
ساعتی دوازده دلار برای حفر خندق و مخلوط کردن سیمان به او دستمزد میگرفت.
دو ماهیگیر در ساحل بودند که برای یافتن کرم ها حفاری می کردند.
بنیامین سپس دستش را در آخور خالی فرو کرد و بقایای خوراک اسب را بیرون آورد.
دو سگ را پیدا کردم که در باغ حفاری می کردند و به دنبال استخوان می گشتند.
فکر می کنم کمی در باغ حفاری کنم.
آنها عمیق تر و عمیق تر حفاری کردند اما هنوز چیزی پیدا نکردند.
ما فقط توانستیم چند قدمی زمین را حفاری کنیم.
حفاری برای طلا/گنج
حفر چاله/خندق/قبر
I've been digging the garden.
من در حال حفر باغ هستم.
آنها آشکارا تونل های ویژه ای در زیر شهر حفر کرده بودند.
ورودی فعلی از طریق سنگ آهک نرم کنده شده است.
برای ناهار کمی سیب زمینی حفر می کنم.
من در کیفم به دنبال خودکار گشتم.
برای یافتن ارقام مورد نظر خود باید در سوابق عمیق بگردید.
ما از شما می خواهیم که برای زلزله زدگان حفاری عمیق کنید.
آنها بازرسان خصوصی را استخدام کردند تا خاک بر سر مخالفان سیاسی خود بیافزایند.
او آمده تا خاک رقیب قدیمی اش را کند.
آنها در پاشنه های خود حفر می کردند و قیمت را پایین نمی آوردند.
آنها به دنبال گنج دفن شده بودند.
خودمان را در حال حفاری در خاک رس جامد دیدیم.
ما باید عمیقاً حفاری کنیم تا به ریشه ها برسیم.
یک قبر تازه کنده شده
حفر پایه های یک هتل جدید
حفاری (در) باغ تمرین خوبی است.
این تونل با کمک ماشین آلات سنگین حفر شد.
سگ در حال حفر چاله بود تا استخوانش را در آن پنهان کند.
جیبش را فرو کرد و چند سکه بیرون آورد.
As I dug deeper into his past (= found out more about it), I realized that there was a lot about this man that I didn't know.
همانطور که در گذشته او عمیقتر میکاودم (= بیشتر در مورد آن یافتم)، متوجه شدم که چیزهای زیادی در مورد این مرد وجود دارد که من نمیشناختم.
او در کنار من نشسته بود، بنابراین من او را در دنده هایش فرو کردم، به این امید که او ساکت شود.
هی، من واقعا آن کفش ها را حفر می کنم!
تو معنی من رو میکنی مرد؟
او همیشه در حال حفاری است.
او همیشه در حال حفاری / حفاری در من است.
an archaeological dig
حفاری باستان شناسی
excavate
حفاری کردن
burrow
نقب زدن
bore
منفذ
تونل
dredge
لایروبی
مال خودم
quarry
صید
shovel
بیل
grub
گراب
hoe
بیل زدن
ploughUK
ploughUK
plowUS
شخم زدن US
bulldoze
بولدوزه
کانال
delve
کنده کردن
depress
افسرده
pit
گودال
rake
شن کش
ریشه
rout
شکست
scoop
اسکوپ
concave
مقعر
deepen
عمیق تر کردن
وارد
sap
شیره
sift
الک کردن
دور زدن
کندن
توخالی از
hollow out
خارج کردن
gouge out