dirty

base info - اطلاعات اولیه

dirty - کثیف

adjective - صفت

/ˈdɜːrti/

UK :

/ˈdɜːti/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [dirty] در گوگل
description - توضیح
  • covered in or marked by an unwanted substance


    پوشیده شده یا توسط یک ماده ناخواسته مشخص شده است

  • relating to sex in a way that is considered immoral or unpleasant


    مربوط به رابطه جنسی، به نحوی که غیراخلاقی یا ناخوشایند تلقی شود

  • used to emphasize that you think someone or something is bad dishonest, or immoral


    برای تأکید بر این که فکر می کنید کسی یا چیزی بد، ناصادق یا غیراخلاقی است استفاده می شود

  • containing or possessing illegal drugs


    حاوی یا در اختیار داشتن مواد مخدر غیرقانونی

  • a dirty sports event is one in which people competing in the event have illegally used drugs to improve their performance


    یک رویداد ورزشی کثیف رویدادی است که در آن افرادی که در آن مسابقه شرکت می کنند به طور غیرقانونی از مواد مخدر برای بهبود عملکرد خود استفاده می کنند

  • producing pollution or carbon dioxide


    تولید آلودگی یا دی اکسید کربن


  • تمیز نیست


  • خیلی کثیف

  • covered with mud


    پوشیده از گل

  • covered with dust


    پوشیده از گرد و غبار

  • covered with oil or grease


    با روغن یا گریس پوشانده شده است

  • fairly dirty and needing to be cleaned or washed


    نسبتاً کثیف و نیاز به تمیز کردن یا شستن دارد

  • covered with thick dirt or dirt that has been there a long time


    پوشیده از خاک غلیظ یا خاکی که مدت زیادی آنجا بوده است

  • looking dark dirty and unpleasant. Used about rooms, houses, and buildings


    تاریک، کثیف و ناخوشایند به نظر می رسد. در مورد اتاق ها، خانه ها و ساختمان ها استفاده می شود

  • used about land water or air that has been made dirty


    در مورد زمین، آب یا هوایی که کثیف شده است استفاده می شود

  • made dirty by a dangerous substance or bacteria


    توسط یک ماده خطرناک یا باکتری کثیف شده است

  • extremely dirty and unpleasant. Used about the place or conditions in which someone lives


    بسیار کثیف و ناخوشایند در مورد مکان یا شرایطی که شخصی در آن زندگی می کند استفاده می شود

  • used about dirty conditions that are likely to cause disease especially conditions in kitchens, restaurants, and hospitals


    در مورد شرایط کثیف که احتمالاً باعث بیماری می شوند، به خصوص شرایط موجود در آشپزخانه ها، رستوران ها و بیمارستان ها استفاده می شود


  • در مورد شرایط کثیف که احتمالاً باعث بیماری می شوند استفاده می شود، به خصوص به دلیل اینکه سیستم خوبی برای خلاص شدن از شر زباله وجود ندارد.


  • کثیف شده است، به خصوص توسط مواد زائد بدن شما


  • چیزی کثیف کردن

  • to make someone feel or seem bad dishonest, or immoral


    ایجاد احساس بد، ناصادق یا غیر اخلاقی به کسی

  • unfair or dishonest


    ناعادلانه یا ناصادقانه

  • marked with dirt mud, etc., or containing something such as pollution or bacteria


    با خاک، گل و غیره مشخص شده است یا حاوی چیزی مانند آلودگی یا باکتری است

  • unfair, dishonest, or unkind


    ناعادلانه، ناصادق یا نامهربان


  • برای توصیف چیزی که با رابطه جنسی مرتبط است، به روشی که بسیاری از مردم فکر می کنند توهین آمیز است استفاده می شود

  • used to refer to unhealthy food such as burgers served in fashionable or expensive restaurants


    برای اشاره به غذاهای ناسالم مانند همبرگر که در رستوران های شیک یا گران قیمت سرو می شود، استفاده می شود

  • very great/big


    خیلی عالی/بزرگ


  • داشتن esp. خاک روی سطح چیزی

  • having esp. dirt on the surface of something


  • unfair or dishonest


example - مثال
  • dirty hands/clothes/dishes


    دست ها/لباس ها/ظروف کثیف

  • My thumb had left a dirty mark on the paper.


    انگشت شستم اثر کثیفی روی کاغذ گذاشته بود.

  • Try not to get too dirty!


    سعی کنید زیاد کثیف نشوید!

  • She didn't want to get her dress dirty.


    او نمی خواست لباسش را کثیف کند.


  • آنها او را در زیر یک پتوی قدیمی کثیف جمع شده یافتند

  • I always get given the dirty jobs (= jobs that make you become dirty).


    من همیشه کارهای کثیف (= مشاغلی که باعث کثیف شدن تو می شود) به من داده می شود.

  • a dirty joke/book


    یک جوک/کتاب کثیف

  • He's got a dirty mind (= he often thinks about sex).


    او ذهن کثیفی دارد (= او اغلب به رابطه جنسی فکر می کند).

  • That's a dirty lie!


    این یک دروغ کثیف است!

  • They discovered her dirty little secret.


    آنها راز کوچک کثیف او را کشف کردند.

  • She's a dirty player.


    او بازیکن کثیفی است.

  • He's a great man for doing the dirty jobs (= jobs which are unpleasant because they involve being dishonest or mean to people).


    او مرد بزرگی برای انجام کارهای کثیف است (= کارهایی که ناخوشایند هستند، زیرا شامل ناصادقی یا بد رفتاری با مردم هستند).

  • You dirty liar!


    ای دروغگوی کثیف!

  • a dirty brown carpet


    یک فرش قهوه ای کثیف


  • دفعه بعد می توانید از شخص دیگری بخواهید کار کثیف شما را برای شما انجام دهد!


  • او همیشه شخص دیگری را وادار می کند تا کار کثیف را برای او انجام دهد.

  • The drugs gang used children to do their dirty work for them.


    باند مواد مخدر از کودکان برای انجام کارهای کثیف خود برای آنها استفاده می کرد.

  • I'd never do the dirty on my friends.


    من هرگز به دوستانم کار کثیف نمی کنم.


  • کاندیدا دوباره با رقیبش زمین خورد و کثیف شد.

  • The online campaign was getting down and dirty.


    کمپین آنلاین در حال خراب شدن و کثیف شدن بود.

  • The singer got down and dirty at the club last night and made headlines again.


    این خواننده دیشب در باشگاه زمین خورد و کثیف شد و دوباره خبرساز شد.

  • The singers are a down-and-dirty duo from Ohio.


    خوانندگان یک دوتایی پایین و کثیف از اوهایو هستند.

  • He's not frightened of getting his hands dirty.


    او از کثیف شدن دستانش نمی ترسد.

  • If your hands are dirty go and wash them.


    اگر دستتان کثیف است، بروید و آنها را بشویید.

  • There were shelves full of dusty books.


    قفسه هایی پر از کتاب های غبار آلود بود.

  • It’s absolutely filthy in here.


    اینجا کاملا کثیف است

  • Don’t you come in here with those muddy boots on!


    با آن چکمه های گل آلود وارد اینجا نشوید!

  • soiled nappies/​diapers


    پوشک / پوشک کثیف

  • He hoped she wouldn’t notice his grubby shirt cuffs.


    او امیدوار بود که او متوجه سرآستین های پیراهن کثیف او نشود.

  • a pair of paint-stained jeans


    یک شلوار جین رنگ آمیزی شده

  • Everything in the room was incredibly dirty.


    همه چیز در اتاق فوق العاده کثیف بود.

synonyms - مترادف
  • filthy


    کثیف

  • grubby


    خاک شده

  • soiled


    گل آلود

  • grimy


    ناپاک

  • muddy


    لکه دار

  • foul


    آلوده

  • mucky


    گرد و خاکی

  • sullied


    غول پیکر

  • polluted


    اخم کرد

  • smudged


    ابری

  • stained


    خام

  • unclean


    چرب

  • dusty


    زننده

  • grotty


    خالدار

  • begrimed


    شسته نشده

  • cloudy


    گرانی

  • cruddy


    آغشته شده

  • greasy


    دوده

  • nasty


    مسخره شده

  • spotted


    یخ زده

  • unwashed


    نجس

  • contaminated


  • defiled


  • grungy


  • smeared


  • smeary


  • sooty


  • befouled


  • besmirched


  • icky


  • impure


antonyms - متضاد

  • تمیز

  • hygienic


    بهداشتی

  • immaculate


    معصوم

  • spotless


    بی عیب

  • dirtless


    بی کثیف

  • sterile


    استریل

  • ultraclean


    فوق العاده تمیز

  • sanitary


    sanitisedUK

  • sanitisedUK


    ضد عفونی شده ایالات متحده

  • sanitizedUS


    بدون لکه

  • unstained


    بی عیب و نقص

  • flawless


    بی لکه

  • unsullied


    ضد زنگ

  • stainless


    استریل شده انگلستان

  • sterilisedUK


    ایالات متحده استریل شده

  • sterilizedUS


    درخشان

  • gleaming


    جیرجیر

  • squeaky


    روشن شد

  • clarified


    تصفیه شده

  • purified


    بدون لک

  • speckless


    بدون خاک

  • unsoiled


    تر و تازه

  • pristine


    غیر آلوده

  • uncontaminated


    عاری از بیماری

  • dirt-free


    بدون میکروب

  • disease-free


    اسپیک و دهانه

  • germ-free


    خوشه و طول

  • spic-and-span


    تمیز جیرجیر

  • spick-and-span


    جیر جیر تمیز

  • squeaky clean


  • squeaky-clean


لغت پیشنهادی

buccaneering

لغت پیشنهادی

saturday

لغت پیشنهادی

rearrange