night

base info - اطلاعات اولیه

night - شب

noun - اسم

/naɪt/

UK :

/naɪt/

US :

family - خانواده
midnight
نیمه شب
nightie
شب
nightly
شبانه
overnight
یک شبه
google image
نتیجه جستجوی لغت [night] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • These animals only come out at night.


    این حیوانات فقط در شب بیرون می آیند.

  • They sleep by day and hunt by night.


    روز می خوابند و شب شکار می کنند.

  • Does your baby still wake in the night?


    آیا کودک شما هنوز در شب بیدار است؟

  • She woke up in the middle of the night.


    او در نیمه های شب از خواب بیدار شد.

  • The accident happened on Friday night.


    این حادثه جمعه شب رخ داد.

  • on the night of 10 January/January 10


    در شب 10 ژانویه / 10 ژانویه

  • Did you hear the storm last night?


    صدای طوفان دیشب را شنیدی؟

  • I lay awake all night.


    تمام شب را بیدار دراز کشیدم.

  • Where did you spend the night?


    شب را کجا گذراندی؟

  • You're welcome to stay the night here.


    خوش آمدید شب را اینجا بمانید.

  • What is he doing calling at this time of night?


    این وقت شب داره چیکار میکنه؟

  • You'll feel better after you've had a good night's sleep.


    پس از یک خواب خوب، احساس بهتری خواهید داشت.

  • She spent a sleepless night tossing and turning.


    او یک شب بی خوابی را در حال چرخیدن گذراند.

  • The trip was for ten nights.


    سفر ده شب بود.

  • The hotel costs €95 per person per night.


    هزینه این هتل برای هر شب 95 یورو است.

  • the night train/boat/flight


    قطار/قایق/پرواز شبانه

  • The night sky was clear and full of stars.


    آسمان شب صاف و پر از ستاره بود.

  • Night fell (= it became dark).


    شب شد (= تاریک شد).

  • Let's go out on Saturday night.


    شنبه شب بریم بیرون

  • Bill's parents came for dinner last night.


    پدر و مادر بیل دیشب برای شام آمدند.

  • She doesn't like to walk home late at night.


    او دوست ندارد تا دیروقت به خانه راه برود.

  • I saw her in town the other night (= a few nights ago).


    دیشب (= چند شب پیش) او را در شهر دیدم.

  • I'm working late tomorrow night.


    فردا شب تا دیروقت سر کار هستم.

  • He had plans to spend a quiet night at home.


    او قصد داشت یک شب آرام را در خانه بگذراند.

  • Some nights he comes home late.


    بعضی شب ها دیر به خانه می آید.

  • There's late night shopping on Fridays.


    جمعه ها خرید آخر شب وجود دارد.

  • the first/opening night (= of a play film etc.)


    شب اول / افتتاحیه (= یک نمایشنامه، فیلم و غیره)

  • the last night of the play's run


    آخرین شب اجرای نمایش

  • We’ll be up late on election night.


    شب انتخابات تا دیر وقت بیدار خواهیم بود.

  • a karaoke night


    یک شب کارائوکه

  • an Irish/Scottish, etc. night (= with Irish/Scottish music entertainment etc.)


    یک شب ایرلندی/اسکاتلندی و غیره (= با موسیقی، سرگرمی و غیره ایرلندی/اسکاتلندی)

synonyms - مترادف
  • nighttime


    شب

  • dusk


    غروب

  • midnight


    نیمه شب

  • nighttide


    زمان خواب

  • bedtime


    عصر


  • شبانه

  • nightfall


    بعد از تاریکی

  • night-time


    پس از ساعت ها


  • قبل از سحر

  • after hours


    ساعات تاریک

  • before dawn


    ساعات اولیه

  • dark hours


    ساعت های کوچک

  • early hours


    ساعت مسحور کننده

  • small hours


    مرده شب

  • witching hour


    غروب تا سحر


  • ساعت ها تاریکی

  • dusk to dawn


    شب دیروقت

  • hours of darkness


    در اواخر شب


  • تاریک


  • تاریکی


  • ساعت های آخر


  • ساعت دوازده


  • دوازده نیمه شب

  • the wee hours


  • the wee small hours


  • twelve o'clock


  • twelve midnight


antonyms - متضاد
  • daytime


    روز

  • day


    نور روز

  • daylight


    سبک


  • سبکی

  • lightness


    روشنایی

  • brightness


    تابش خیره کننده

  • glare


    درخشش

  • glow


    ساعات روشنایی روز

  • daylight hours


    ساعت های بیداری

  • waking hours


    ساعت نور

  • hours of daylight


    ساعت ها نور خورشید

  • hours of light


    آتش

  • hours of sunlight


    درخشندگی

  • brilliance


    لومینسانس

  • blaze


    بره خوردگی

  • effulgence


    رشته ای

  • luminescence


    بعد از ظهر

  • lambency


    صبح

  • luminosity


    پرشور

  • incandescence


    نور خورشید

  • luminousness


    درخشان

  • radiance


    شکاف



  • lighting


  • refulgence


  • sunlight


  • illumination


  • glowing


  • lumination


  • gap


لغت پیشنهادی

botany

لغت پیشنهادی

stillborn

لغت پیشنهادی

corroborate