bed
bed - بستر
noun - اسم
UK :
US :
یک تکه مبلمان که روی آن می خوابید
برای اشاره به رابطه جنسی استفاده می شود
زمین صاف در کف رودخانه، دریاچه یا دریا
منطقه ای از باغ، پارک و غیره که برای رشد گیاهان آماده شده است
یک لایه سنگ
لایه ای از چیزی که پایه ای را تشکیل می دهد که چیزهای دیگر روی آن قرار می گیرند
منطقه ای در لبه رودخانه یا در آب های عمیق تر که در آن چیزها رشد می کنند
چیزی را محکم و عمیق در چیز دیگری تثبیت کردن
برای داشتن رابطه جنسی با کسی
اولین مدرک دانشگاهی در آموزش و پرورش
یک تکه مبلمان بزرگ و مستطیلی، اغلب با چهار پایه، که برای خواب استفاده می شود
بعد از اینکه در آن خوابیدید، یک تخت را مرتب کنید
پایین چیزی یا چیزی که به عنوان پایه عمل می کند
انبوهی از یک نوع غذا که غذای دیگری به عنوان غذا روی آن چیده شده است
یک قطعه زمین که برای رشد گیاهان در بیرون استفاده می شود
محکم کردن چیزی در یک ماده یا در زمین
مخفف عبارت Bachelor of Education مدرکی است که توسط برخی از معلمان یا شخصی که دارای این مدرک است گرفته شده است
abbreviation for Bachelor of Education a degree taken by some teachers, or a person who has this degree
یک تکه مبلمان بزرگ با سطح صاف که فرد می تواند برای خواب یا استراحت روی آن دراز بکشد
کف رودخانه، دریاچه یا دریا
منطقه ای از زمین که برای کاشت گل استفاده می شود
ما در رختخواب بزرگ من عشق ورزی کردیم که نور لیمویی روزهای زمستان به شب های سرخ رنگ می گذشت.
یک تخت برنجی قدیمی
سنگ های صاف بستر نهر را پوشانده بودند.
یک تخت دو نفره
با نوک پا به تختش می روم و به او تکان می دهم.
بعد از چند دقیقه برگشتم، اما پسر روی تختش نبود.
آیا آنها سه نفر در آن تخت بزرگ بودند؟
بستر رودخانه
پردهها دور تخت بودند و بادکشهای در آنها را مثل بادبانها میچرخاند.
او فکر می کرد که رابین باید در این تخت با پنی بخوابد، همانطور که شما با یک بچه گربه می خوابید، دور او حلقه زده بود.
She thought Robin must sleep in this bed with Penny, curled around her protectively as you would sleep with a kitten.
یک تخت یک نفره/دو نفره
او روی تخت دراز کشید (= بالای روکش ها).
در رختخواب دراز کشید (= زیر پوشش).
I'm tired—I'm going to bed.
من خسته هستم - می روم بخوابم.
من فقط بچه ها را می خوابانم.
وقت خواب است (= وقت خواب).
او دوست دارد قبل از خواب یک لیوان کاکائو بخورد (= قبل از رفتن به رختخواب).
به داخل/از رختخواب بیرون آمدن
تختخواب کردن (= روکش ها را مرتب بچینید)
آیا می توانید یک تخت برای شب (= جایی برای خواب) به من بدهید؟
کمبود تخت بیمارستانی وجود دارد (= فضای کافی برای پذیرش بیماران وجود ندارد).
او در چند روز گذشته به دلیل آنفولانزا در رختخواب حبس شده است.
خوردن صبحانه در رختخواب یک درمان نادر است.
دویدم و زیر تخت پنهان شدم.
او آمد و در پای (= پایین) تخت نشست.
بستر اقیانوس
صدفها (= منطقهای در دریا که صدفهای زیادی در آن وجود دارد)
flower beds
تخت گل
تخت گل های برجسته برای افرادی که روی ویلچر نشسته اند ایده آل است.
ornamental beds of roses
تخت های تزئینی گل رز
مرغ کبابی، روی تختی از برنج سرو می شود
بلوک ها باید روی یک بستر بتنی گذاشته شوند.
زندگی مشترک آنها دقیقاً بستری از گل رز نبوده است.
او در رختخواب چگونه است؟
آنها را با هم در رختخواب گرفتم (= رابطه جنسی).
خیس کردن تخت برای کودکان کوچک بسیار رایج است.
الیزابت روی تختش نشسته بود و نامه می نوشت.
من دوست دارم قبل از ساعت 11 در رختخواب باشم.
خسته روی تخت خزید.
آیا هنوز از رختخواب بیرون آمده اید؟
او و برادرش مجبور بودند یک تخت مشترک داشته باشند.
sack
گونی
hay
یونجه
kip
کیپ
cot
تخت
bunk
تختخواب
berth
اسکله
billet
بیلت
cradle
گهواره
bassinet
حوضچه
doss
دوس
lair
لانه
pad
پد
rack
دندانه دار کردن
نیمکت
divan
دیوان
chaise
صندلی صندلی
crib
چرخیدن
trundle
تخت خواب
bedstead
داونپورت
davenport
تشک
mattress
کیسه
the sack
گودال یکی
the hay
تخت تختخواب سفری
one's pit
پالت
bunk bed
ننو
pallet
کاناپه
hammock
گودال
couchette
تخت ساده
pit
تخت یک نفره
آگاهی
از خواب بیدار
wakefulness
بیداری
فعالیت
awakening
انرژی
کار کردن