bed

base info - اطلاعات اولیه

bed - بستر

noun - اسم

/bed/

UK :

/bed/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bed] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a single/double bed


    یک تخت یک نفره/دو نفره

  • She lay on the bed (= on top of the covers).


    او روی تخت دراز کشید (= بالای روکش ها).

  • He lay in bed (= under the covers).


    در رختخواب دراز کشید (= زیر پوشش).

  • I'm tired—I'm going to bed.


    من خسته هستم - می روم بخوابم.

  • I'll just put the kids to bed.


    من فقط بچه ها را می خوابانم.

  • It's time for bed (= time to go to sleep).


    وقت خواب است (= وقت خواب).

  • He likes to have a mug of cocoa before bed (= before going to bed).


    او دوست دارد قبل از خواب یک لیوان کاکائو بخورد (= قبل از رفتن به رختخواب).

  • to get into/out of bed


    به داخل/از رختخواب بیرون آمدن

  • to make the bed (= arrange the covers in a tidy way)


    تختخواب کردن (= روکش ها را مرتب بچینید)


  • آیا می توانید یک تخت برای شب (= جایی برای خواب) به من بدهید؟

  • There's a shortage of hospital beds (= not enough room for patients to be admitted).


    کمبود تخت بیمارستانی وجود دارد (= فضای کافی برای پذیرش بیماران وجود ندارد).

  • He has been confined to bed with flu for the past couple of days.


    او در چند روز گذشته به دلیل آنفولانزا در رختخواب حبس شده است.

  • Having breakfast in bed is a rare treat.


    خوردن صبحانه در رختخواب یک درمان نادر است.

  • I ran and hid under a bed.


    دویدم و زیر تخت پنهان شدم.

  • She came over and sat at the foot (= bottom) of the bed.


    او آمد و در پای (= پایین) تخت نشست.


  • بستر اقیانوس

  • oyster beds (= an area in the sea where there are many oysters)


    صدف‌ها (= منطقه‌ای در دریا که صدف‌های زیادی در آن وجود دارد)

  • flower beds


    تخت گل

  • Raised flower beds are ideal for people in wheelchairs.


    تخت گل های برجسته برای افرادی که روی ویلچر نشسته اند ایده آل است.

  • ornamental beds of roses


    تخت های تزئینی گل رز

  • grilled chicken served on a bed of rice


    مرغ کبابی، روی تختی از برنج سرو می شود

  • The blocks should be laid on a bed of concrete.


    بلوک ها باید روی یک بستر بتنی گذاشته شوند.

  • Their life together hasn't exactly been a bed of roses.


    زندگی مشترک آنها دقیقاً بستری از گل رز نبوده است.

  • What's he like in bed?


    او در رختخواب چگونه است؟

  • I caught them in bed together (= having sex).


    آنها را با هم در رختخواب گرفتم (= رابطه جنسی).

  • It is quite common for small children to wet their beds.


    خیس کردن تخت برای کودکان کوچک بسیار رایج است.

  • Elizabeth was sitting on her bed writing a letter.


    الیزابت روی تختش نشسته بود و نامه می نوشت.

  • I like to be in bed before 11 o'clock.


    من دوست دارم قبل از ساعت 11 در رختخواب باشم.

  • She crawled into bed exhausted.


    خسته روی تخت خزید.

  • Are you out of bed yet?


    آیا هنوز از رختخواب بیرون آمده اید؟

  • He and his brother had to share a bed.


    او و برادرش مجبور بودند یک تخت مشترک داشته باشند.

synonyms - مترادف
  • sack


    گونی

  • hay


    یونجه

  • kip


    کیپ

  • cot


    تخت

  • bunk


    تختخواب

  • berth


    اسکله

  • billet


    بیلت

  • cradle


    گهواره

  • bassinet


    حوضچه

  • doss


    دوس

  • lair


    لانه

  • pad


    پد

  • rack


    دندانه دار کردن


  • نیمکت

  • divan


    دیوان

  • chaise


    صندلی صندلی

  • crib


    چرخیدن

  • trundle


    تخت خواب

  • bedstead


    داونپورت

  • davenport


    تشک

  • mattress


    کیسه

  • the sack


    گودال یکی

  • the hay


    تخت تختخواب سفری

  • one's pit


    پالت

  • bunk bed


    ننو

  • pallet


    کاناپه

  • hammock


    گودال

  • couchette


    تخت ساده

  • pit


    تخت یک نفره



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

knock

لغت پیشنهادی

emitted

لغت پیشنهادی

apse