consciousness
consciousness - آگاهی
noun - اسم
UK :
US :
ناخودآگاه
بی هوشی
هوشیار، آگاه
آگاهانه
---
---
---
شرایط بیدار بودن و توانایی درک آنچه در اطراف شما اتفاق می افتد
ذهن و افکار شما
عقاید، احساسات یا عقاید کسی در مورد سیاست، زندگی و غیره
وقتی می دانید چیزی وجود دارد یا درست است
حالت فهمیدن و درک چیزی
حالت بیداری، فکر کردن و دانستن آنچه در اطراف شما اتفاق می افتد
حالت بیداری، آگاهی از آنچه در اطراف شماست و توانایی فکر کردن
واقعیت توجه به وجود چیزی
Compared to the rest of the universe intelligence and consciousness and life are stable instabilities.
در مقایسه با بقیه جهان، هوش و هوشیاری و زندگی بی ثباتی پایدار هستند.
پاهایش تقریباً آنقدر میلرزید که نمیتوانست او را بالا نگه دارد و احساس میکرد که هوشیاری بسته شده است.
The whole problem is consciousness organization and leadership.
کل مشکل آگاهی، سازماندهی و رهبری است.
تکهای از انگشتم را برش میزنم، خون را میبینم که بیرون میریزد و از هوش میروم.
If you lose consciousness even for a second then you have suffered brain damage and must withdraw from further competition.
اگر حتی برای یک ثانیه هوشیاری خود را از دست بدهید، آسیب مغزی دیده اید و باید از رقابت بیشتر کنار بکشید.
هوشیاری ام بالا رفته بود، بند انگشتانم رپ شده بود و دیگر آن طور نمی نویسم و فکر نمی کنم.
مرگ پرزیدنت کندی تقریباً 40 سال پیش هنوز در آگاهی ملی زنده است.
And the extent of these associative and other processes increases as we ascend the scale of consciousness.
و وسعت این فرآیندهای انجمنی و سایر فرآیندها با بالا رفتن از مقیاس آگاهی افزایش می یابد.
دیگر نمی توانم به یاد بیاورم - حتماً هوشیاری خود را از دست داده ام.
او به هوش نیامد و روز بعد فوت کرد.
آگاهی او از چالشی که با آن روبروست
class-consciousness (= consciousness of different classes in society)
آگاهی طبقاتی (= آگاهی طبقات مختلف جامعه)
her newly developed political consciousness
آگاهی سیاسی تازه توسعه یافته او
مسائلی که بر آگاهی عمومی آن زمان تأثیر می گذارد
سرش به سنگ خورد و از هوش رفت.
آب سرد مرا به هوشیاری کامل برگرداند.
وقتی به هوش آمد روی تخت بیمارستان بود.
او مدعی است که این نوعی آگاهی کاذب است که کارگران رای دهند.
I left the room with full consciousness of the impression I would make.
با آگاهی کامل از تاثیری که قرار است بگذارم اتاق را ترک کردم.
در برخی فرهنگ ها، شمن ها برای تغییر هوشیاری از مواد مخدر استفاده می کنند.
کلمات به آرامی وارد هوشیاری او شدند.
آنها در بالا بردن آگاهی در مورد بسیاری از مسائل موفق بوده اند.
a growing consciousness of environmental issues among children
افزایش آگاهی کودکان از مسائل زیست محیطی
آگاهی جدید در مورد عواقب سلامت آفت کش ها
an altered state of consciousness
حالت تغییر یافته آگاهی
powerful states of cosmic consciousness
حالات قدرتمند آگاهی کیهانی
مطالعه مدرن آگاهی حیوانات
اعمالی که توسط یوگی ها برای رسیدن به آگاهی الهی استفاده می شود
to aspire to a higher consciousness
برای رسیدن به آگاهی بالاتر
آگاهی او از چالشی که با او روبرو بود او را به تعویق نمی انداخت.
خاطره در اعماق آگاهی او باقی ماند.
همیشه یک آگاهی اجتماعی قوی در شهر وجود داشته است.
We need to raise people's consciousness of environmental issues.
ما باید آگاهی مردم را نسبت به مسائل زیست محیطی بالا ببریم.
هیپ هاپ همزمان با پخش موزیک ویدیو به سطح آگاهی عمومی منفجر شد.
نقش ما به عنوان مربی ایجاد آگاهی انتقادی در بین دانش آموزان است.
این ایده به طور محکم در آگاهی عمومی جای گرفت.
These memories became an important component of Polish historical consciousness.
این خاطرات جزء مهمی از آگاهی تاریخی لهستان شد.
کتابی که آگاهی فرهنگی را در ایالات متحده تغییر داده است
a change that altered our collective consciousness forever
تغییری که آگاهی جمعی ما را برای همیشه تغییر داد
اطلاع
alertness
هوشیاری
responsiveness
پاسخگویی
sentience
احساس
wakefulness
بیداری
cognizance
شناخت
cognisance
قدردانی انگلستان
acknowledgementUK
ادراک
درك كردن
دانش
ذهن آگاهی
mindfulness
آشنایی
familiarity
روشنگری
enlightenment
توجه
اطلاعات
رعایت
observance
به رسمیت شناختن
نگرانی
مشاهده
تحقق ایالات متحده
realizationUS
تجربه
قدردانی
درک مطلب
heedfulness
دانستن
appreciation
احتیاط
comprehension
دریافت، آبستنی
knowingness
اهميت دادن
wariness
conception
unconsciousness
بی هوشی
incomprehension
عدم درک
noncomprehension
تصور غلط
misconception
سوء تفاهم
misunderstanding
تفسیر نادرست
misapprehension
سوء تعبیر کردن
misinterpretation
نادانی
misconstruing
misknowledge