almost

base info - اطلاعات اولیه

almost - تقریبا

adverb - قید

/ˈɔːlməʊst/

UK :

/ˈɔːlməʊst/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [almost] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I like almost all of them.


    من تقریبا همه آنها را دوست دارم.

  • They'll eat almost anything.


    آنها تقریباً هر چیزی را خواهند خورد.

  • Almost no one (= hardly anyone) believed him.


    تقریباً هیچ کس (= کمتر کسی) او را باور نکرد.

  • The castle is almost entirely surrounded by water.


    قلعه تقریباً به طور کامل توسط آب احاطه شده است.

  • It's a mistake they almost always make.


    این اشتباهی است که آنها تقریباً همیشه مرتکب می شوند.

  • The painting is almost certainly a forgery.


    این نقاشی تقریباً جعلی است.

  • Her handwriting is almost impossible to read.


    خواندن دست خط او تقریبا غیرممکن است.

  • The team faces almost certain defeat in today's match.


    این تیم در بازی امروز با شکست تقریبا قطعی روبرو است.

  • The workforce has almost doubled in the past ten years.


    نیروی کار در ده سال گذشته تقریباً دو برابر شده است.

  • I almost forgot your birthday.


    تقریبا تولدت را فراموش کردم

  • Housing has become almost as big a problem as education.


    مسکن تقریباً به اندازه آموزش به مشکل بزرگی تبدیل شده است.

  • The story seems almost too strange to be true.


    داستان تقریباً برای واقعی بودن بیش از حد عجیب به نظر می رسد.

  • She almost/​nearly/​practically missed her train.


    او تقریبا / تقریبا / عملا قطار خود را از دست داد.

  • Nearly all the students have bikes.


    تقریباً همه دانش آموزان دوچرخه دارند.

  • I’ve got practically every CD they’ve made.


    من تقریباً تمام سی دی هایی که آنها ساخته اند را دارم.

  • There were nearly 200 people at the meeting.


    نزدیک به 200 نفر در این جلسه حضور داشتند.

  • We only just got there in time.


    ما فقط به موقع به آنجا رسیدیم.

  • We almost/​nearly didn’t get there in time.


    تقریبا/تقریباً به موقع به آنجا نرسیدیم.

  • I’ll eat almost anything.


    من تقریباً هر چیزی را خواهم خورد.

  • She’s hardly ever in


    او به سختی وارد می شود

  • She’s almost never in


    او تقریباً هرگز وارد نمی شود

  • The boat looked almost like a toy.


    قایق تقریباً شبیه یک اسباب بازی بود.

  • He was very nearly caught.


    او خیلی نزدیک بود گرفتار شود.


  • داستان تقریباً به طور قطع نادرست است.

  • Dinner's almost ready.


    شام تقریبا آماده است


  • خانه آنها تقریباً روبروی خانه ما است.

  • His voice was almost inaudible.


    صدایش تقریباً نامفهوم بود.

  • The two brothers are almost inseparable.


    این دو برادر تقریباً جدایی ناپذیر هستند.

  • He slipped and almost fell.


    لیز خورد و نزدیک بود بیفتد.

  • It's almost time to go.


    تقریباً وقت رفتن است.

  • She's almost 30.


    او تقریباً 30 سال دارد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • کاملا

  • thoroughly


    به طور کامل

  • utterly


    به صورت کامل


  • مثبت


  • براستی


  • به طور موثر


  • به طور قطعی

  • positively


    به طور جامع


  • قاطعانه


  • بدون شک

  • categorically


    آشکارا

  • comprehensively


    در مجموع

  • decisively


    مسطح

  • unquestionably


    همه

  • manifestly


    به هیچ وجه

  • altogether


    بدون قید و شرط

  • flat-out


    خوب


  • در نهایت

  • wholly


    بی وقفه


  • جلگه

  • all


    با صدای بلند

  • by no means


    بدون صلاحیت

  • unreservedly


  • downright




  • unmitigatedly


  • plain


  • undisputedly


  • soundly


  • unqualifiedly


لغت پیشنهادی

curiously

لغت پیشنهادی

illuminated

لغت پیشنهادی

luther