relatively

base info - اطلاعات اولیه

relatively - به طور نسبی

adverb - قید

/ˈrelətɪvli/

UK :

/ˈrelətɪvli/

US :

family - خانواده
relation
رابطه
relationship
ارتباط
relative
نسبت فامیلی
related
مربوط
unrelated
غیر مرتبط
relate
مربوط بودن
google image
نتیجه جستجوی لغت [relatively] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • relatively large/small/high/low


    نسبتا بزرگ/کوچک/بالا/کم


  • فقدان ورزش نیز یک عامل خطر برای بیماری قلبی است اما در مقایسه با سایرین نسبتاً کوچک است.


  • من تست را نسبتاً آسان یافتم.

  • These students had a relatively simple task.


    این دانش آموزان یک کار نسبتا ساده داشتند.

  • We had relatively few applications for the job.


    ما درخواست های نسبتا کمی برای این کار داشتیم.

  • I have relatively little to do this afternoon.


    امروز بعدازظهر کار نسبتا کمی دارم.

  • It all happened in a relatively short period of time.


    همه چیز در مدت زمان نسبتاً کوتاهی اتفاق افتاد.

  • At the time the internet was a relatively new phenomenon.


    در آن زمان اینترنت یک پدیده نسبتاً جدید بود.

  • He was charged with a relatively minor offence.


    او به یک جرم نسبتاً جزئی متهم شد.

  • In the early 1960s divorce was still relatively rare.


    در اوایل دهه 1960 طلاق هنوز نسبتاً نادر بود.

  • Relatively speaking, these jobs provide good salaries.


    به طور نسبی، این مشاغل حقوق خوبی ارائه می دهند.

  • The colleges had become relatively speaking, short of funds.


    دانشکده ها، به طور نسبی، با کمبود بودجه مواجه شده بودند.

  • Relatively few were smokers.


    تعداد نسبتا کمی سیگاری بودند.

  • The area used to be fairly safe. It still is, relatively.


    منطقه قبلاً نسبتاً امن بود. هنوز هم هست، نسبتا.

  • The data can be gathered relatively easily.


    داده ها را می توان نسبتاً آسان جمع آوری کرد.

  • He's a relatively good squash player.


    او اسکواش بازیکن نسبتا خوبی است.

  • There was relatively little violence.


    خشونت نسبتا کمی وجود داشت.

  • Relatively speaking, it's a fairly poor country.


    به طور نسبی، این کشور نسبتاً فقیری است.

  • A few states across the country have remained in relatively good shape.


    چند ایالت در سراسر کشور در وضعیت نسبتاً خوبی باقی مانده اند.

  • Scottish businesses have relatively few problems with skill levels in the workforce compared to the rest of Britain.


    کسب و کارهای اسکاتلندی در مقایسه با بقیه بریتانیا مشکلات نسبتا کمی در سطح مهارت در نیروی کار دارند.

  • Interest rate levels are expected to remain relatively low.


    انتظار می رود سطح نرخ بهره نسبتا پایین باقی بماند.

  • Phone calls are relatively cheap with a mix of monthly packages and pay-as you-go services.


    تماس‌های تلفنی با ترکیبی از بسته‌های ماهانه و خدمات پرداختی نسبتاً ارزان هستند.


  • ردیابی فروش آنلاین نسبتاً آسان است.

  • Wireless internet radio is still a relatively new product category.


    رادیو اینترنتی بی‌سیم هنوز یک دسته محصول نسبتاً جدید است.

  • Investments that generally go up or down in value in relatively small amounts are considered low volatility investments.


    سرمایه‌گذاری‌هایی که معمولاً در مقادیر نسبتاً کمی از ارزش بالا یا پایین می‌روند، سرمایه‌گذاری با نوسان کم در نظر گرفته می‌شوند.

  • The payout was, relatively speaking, a cheap solution.


    پرداخت، به طور نسبی، یک راه حل ارزان بود.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • فوق العاده

  • insufficiently


    به اندازه کافی

  • unjustly


    به ناحق

لغت پیشنهادی

acquirer

لغت پیشنهادی

disengaged

لغت پیشنهادی

abbreviate