relatively
relatively - به طور نسبی
adverb - قید
UK :
US :
مربوط
غیر مرتبط
چیزی که نسبتاً کوچک، آسان و غیره است نسبت به چیزهای دیگر نسبتاً کوچک، آسان و غیره است
بسیار خوب، بد، و غیره در مقایسه با سایر موارد مشابه یا با آنچه شما انتظار دارید
وقتی درباره یک چیز در مقایسه با چیزهای دیگر قضاوت می کنید گفته می شود
در مقایسه با سایر موارد مشابه یا با آنچه شما انتظار دارید
used to say that your opinion or description of something is true when it is compared to other things of a similar type
وقتی میگفتیم نظر یا توصیف شما از چیزی درست است که با چیزهای مشابه دیگری مقایسه شود
These relatively complex communicative demands establish the conditions in which simple gestures, such as pointing, are particularly useful.
این خواستههای ارتباطی نسبتاً پیچیده شرایطی را ایجاد میکنند که در آن حرکات ساده، مانند اشاره کردن، بسیار مفید هستند.
Okra is relatively easy to grow given sufficient space.
بامیه با توجه به فضای کافی رشد نسبتاً آسانی دارد.
Termites are often relatively easy to spot especially in the early stages.
شناسایی موریانه ها، به ویژه در مراحل اولیه، اغلب نسبتاً آسان است.
It's a relatively inexpensive restaurant.
این یک رستوران نسبتا ارزان است.
اثر این تغییر یک رکود بسیار هماهنگ اما نسبتاً خفیف بود.
The phone has been relatively quiet today.
گوشی امروز نسبتا بی صدا بوده است.
The relatively recent outbreak of street violence and protests largely reflect the frustration of young people unable to find jobs.
شیوع نسبتاً اخیر خشونت و اعتراضات خیابانی تا حد زیادی منعکس کننده ناامیدی جوانانی است که قادر به یافتن شغل نیستند.
However even relatively rhythmic and non-contact activities may be associated with substantial injury risks.
با این حال، حتی فعالیت های نسبتا ریتمیک و غیر تماسی ممکن است با خطرات آسیب قابل توجهی همراه باشد.
او پیشبینی کرد که بازاریابی بیشترین ضربه را خواهد خورد، در حالی که تحقیقات نسبتاً در امان خواهند بود.
More important however is the occasional presence of an initial relatively symptom free period which can mislead the clinician.
اما مهمتر از آن، وجود گاه به گاه یک دوره اولیه نسبتاً بدون علامت است که می تواند پزشک را گمراه کند.
relatively large/small/high/low
نسبتا بزرگ/کوچک/بالا/کم
Lack of exercise is also a risk factor for heart disease but it's relatively small when compared with the others.
فقدان ورزش نیز یک عامل خطر برای بیماری قلبی است اما در مقایسه با سایرین نسبتاً کوچک است.
I found the test relatively easy.
من تست را نسبتاً آسان یافتم.
These students had a relatively simple task.
این دانش آموزان یک کار نسبتا ساده داشتند.
We had relatively few applications for the job.
ما درخواست های نسبتا کمی برای این کار داشتیم.
امروز بعدازظهر کار نسبتا کمی دارم.
همه چیز در مدت زمان نسبتاً کوتاهی اتفاق افتاد.
در آن زمان اینترنت یک پدیده نسبتاً جدید بود.
He was charged with a relatively minor offence.
او به یک جرم نسبتاً جزئی متهم شد.
در اوایل دهه 1960 طلاق هنوز نسبتاً نادر بود.
Relatively speaking, these jobs provide good salaries.
به طور نسبی، این مشاغل حقوق خوبی ارائه می دهند.
The colleges had become relatively speaking, short of funds.
دانشکده ها، به طور نسبی، با کمبود بودجه مواجه شده بودند.
Relatively few were smokers.
تعداد نسبتا کمی سیگاری بودند.
منطقه قبلاً نسبتاً امن بود. هنوز هم هست، نسبتا.
The data can be gathered relatively easily.
داده ها را می توان نسبتاً آسان جمع آوری کرد.
He's a relatively good squash player.
او اسکواش بازیکن نسبتا خوبی است.
There was relatively little violence.
خشونت نسبتا کمی وجود داشت.
Relatively speaking, it's a fairly poor country.
به طور نسبی، این کشور نسبتاً فقیری است.
چند ایالت در سراسر کشور در وضعیت نسبتاً خوبی باقی مانده اند.
Scottish businesses have relatively few problems with skill levels in the workforce compared to the rest of Britain.
کسب و کارهای اسکاتلندی در مقایسه با بقیه بریتانیا مشکلات نسبتا کمی در سطح مهارت در نیروی کار دارند.
Interest rate levels are expected to remain relatively low.
انتظار می رود سطح نرخ بهره نسبتا پایین باقی بماند.
تماسهای تلفنی با ترکیبی از بستههای ماهانه و خدمات پرداختی نسبتاً ارزان هستند.
Online sales are relatively easy to track.
ردیابی فروش آنلاین نسبتاً آسان است.
رادیو اینترنتی بیسیم هنوز یک دسته محصول نسبتاً جدید است.
Investments that generally go up or down in value in relatively small amounts are considered low volatility investments.
سرمایهگذاریهایی که معمولاً در مقادیر نسبتاً کمی از ارزش بالا یا پایین میروند، سرمایهگذاری با نوسان کم در نظر گرفته میشوند.
The payout was, relatively speaking, a cheap solution.
پرداخت، به طور نسبی، یک راه حل ارزان بود.
تاحدی
نسبتا
منصفانه
کاملا
بسیار
reasonably
منطقی
adequately
به اندازه کافی
کافی
kindly
محبت آمیز
پسندیدن
moderately
قابل عبور
passably
چیزی
قابل تحمل
tolerably
تقریبا
قابل مقایسه
ایش
comparably
نوع
ish
به نوعی
تا حدودی
تا یک درجه
تا حدی
تا اندازه ای
کم و بیش، تقریبا
تا حدی مشخص
به درجات محدود
به میزان محدود
در محدوده
within limits
فوق العاده
insufficiently
به اندازه کافی
unjustly
به ناحق
