lack
lack - عدم
noun - اسم
UK :
US :
زمانی که چیزی به اندازه کافی وجود ندارد یا هیچ کدام از آن وجود ندارد
چیزی را نداشته باشید که به آن نیاز دارید یا به اندازه کافی آن را نداشته باشید
این واقعیت که چیزی در دسترس نیست یا به اندازه کافی وجود ندارد
نداشتن یا نداشتن کافی چیزی که مورد نیاز یا خواسته است
شرط نداشتن چیزی یا به اندازه کافی، به ویژه. چیزی لازم یا خواسته
نداشتن چیزی یا به اندازه کافی، به ویژه. چیزی لازم یا خواسته
موقعیتی که در آن چیزی به اندازه کافی وجود ندارد یا چیزی در دسترس نیست
به اندازه کافی چیزی که لازم است نداشته باشید
او عدم علاقه کامل به کودک خود را نشان داد.
با این حال، گزینه ها هرگز به رأی نرسیدند، زیرا جلسه به دلیل عدم حمایت لغو شد!
فکر میکنم بسیاری از مردم از غرق نشدن من تعجب میکنند.
Daniel prefaces his interpretation with a review of Nebuchadnezzar's prideful fall from grace and Beishazzar's own lack of humility.
دانیال مقدمه تفسیر خود را با مروری بر سقوط غرورآمیز نبوکدنصر از فیض و عدم تواضع خود بیشازار بیان می کند.
این امر عمدتاً از فقدان دادههای سری زمانی کافی در سطوح منابع ناشی میشود.
The lack of comprehension can be attributed in part to the paucity of electronic commerce applications that the consumer has personally experienced.
فقدان درک را می توان تا حدی به کمبود برنامه های کاربردی تجارت الکترونیکی که مصرف کننده شخصاً تجربه کرده است نسبت داد.
کمبود اکسیژن در این ارتفاع باعث کاهش قدرت می شود.
Tobaccocontrol advocates agree saying their lack of vigilance in decades past had allowed the Tobacco Institute to gain power and influence.
طرفداران کنترل دخانیات موافق هستند و می گویند که عدم هوشیاری آنها در دهه های گذشته به مؤسسه دخانیات اجازه داده است تا قدرت و نفوذ خود را به دست آورد.
فقدان درک / دانش
مسافران از عدم اطلاع رسانی هنگام لغو پروازها شکایت داشتند.
اشتیاق او کمبود آشکار تجربه او را جبران کرد.
او از بی اعتمادی کامل رنج می برد.
هیچ داوطلبی کم نبود.
این پروژه به دلیل عدم حمایت کامل رها شد.
او به دلیل نبود مدرک آزاد شد.
این سفر به دلیل عدم علاقه لغو شد.
طرفداران کمدی کلاسیک باید از این دیسک با وجود نداشتن موارد اضافی راضی باشند.
پول و ترس از کمبود آن در بسیاری از شعرهای او وجود دارد.
آنها هنوز یک بازی را نبرده اند، اما این برای تلاش نیست.
آنها بازی را باختند، اما نه به دلیل عدم تلاش.
او عدم اشتیاق مشخصی نسبت به ایده مادر شدن نشان داد.
من این مهارت ها را به دلیل عدم تمرین از دست داده ام.
او فکر می کرد که از کم خوابی از بین می رود.
وضعیت به دلیل عدم ارتباط بدتر شد.
مطمئناً هیچ علاقه ای به موضوع وجود ندارد.
فقدان مشخصی از فوریت در رفتار او وجود داشت.
فقدان دانش عمومی در بین جوانان
کمبود دانش وحشتناک
تنها مشکل او عدم اعتماد به نفس است.
کم خوابی او را عصبانی کرده بود.
اگر او شکست بخورد به خاطر/از طریق عدم تلاش نخواهد بود (= او قطعاً تلاش کرده است).
ما امسال نخواهیم رفت - می ترسم کمبود بودجه.
او فقط کمی اعتماد به نفس ندارد.
چیزی که ما در این خانه کم داریم فضایی برای نگهداری اشیا است.
سه نفر پرسنل به دلیل بیماری کم داریم.
کمبود جاه طلبی / اعتماد به نفس / دانش
کمبود پول
او مسلماً هیچ کمبودی از دوستان ندارد (= دوستان زیادی دارد).
او کاملاً فاقد حس شوخ طبعی است.
deficiency
کمبود
shortage
بی کفایتی
dearth
کمیاب بودن
scarcity
ناچیز بودن
shortfall
کوتاهی
پراکندگی
insufficiency
کمبود عرضه
scarceness
نارسایی
paucity
اندک بودن
meagreness
کم خوری
scantiness
خواستن
shortness
کاهش می یابد
sparseness
نزول کردن
undersupply
محرومیت
inadequacy
بی نیازی
insufficience
لاغری
scantness
تنگی
skimpiness
غیبت
sparsity
محدود کردن
ناتوانی
دلتنگی
deprivation
exiguity
leanness
meagerness
tightness
absenteeism
curtailment
debilitation
exiguousness
abundance
فراوانی
excess
اضافی
مقدار زیادی
مازاد
surplus
ثروت
فضل
bounty
مقدار زیاد
plethora
گزاف
ampleness
پرخوری
exorbitance
تجملات
glut
فراوانی بیش از حد
lavishness
سرریز
overabundance
اضافه بار
overflow
بیش از حد کافی
overload
مازاد عرضه
oversufficiency
اشباع
oversupply
انباشت
saturation
اسراف
accumulation
آبگرفتگی
copiousness
بی شمار
extravagance
غنا
inundation
کشت
myriad
موج سواری
plenitude
plenteousness
profusion
riches
richness
slew
surfeit