collapse
collapse - سقوط - فروپاشی
verb - فعل
UK :
US :
قابل جمع شدن
اگر ساختمان، دیوار و غیره فرو بریزد، به طور ناگهانی سقوط می کند، معمولاً به دلیل ضعیف یا آسیب دیده است.
به دلیل بیماری یا ضعیف بودن ناگهانی زمین بخورید یا بیهوش شوید
اگر سیستم، ایده یا سازمانی سقوط کند، ناگهان شکست میخورد یا ضعیفتر از آن میشود که ادامه یابد.
اگر قیمت ها، سطوح و غیره سقوط کنند، ناگهان بسیار پایین تر می شوند
به طور ناگهانی بنشینید، به خصوص به این دلیل که بسیار خسته هستید یا می خواهید استراحت کنید
if a piece of furniture or equipment collapses, or if you collapse it you can fold it so that it becomes smaller
اگر اثاثیه یا وسیله ای فرو ریخت یا اگر آن را فرو ریختید، می توانید آن را تا کنید تا کوچکتر شود.
if a lung or a blood vessel collapses, it suddenly becomes flat so that it no longer has any air or blood in it
اگر ریه یا رگ خونی فرو بریزد، ناگهان صاف می شود، به طوری که دیگر هوا و خون در آن نیست.
شکست ناگهانی در روش کار، به طوری که نمی تواند ادامه یابد
وقتی چیزی ناگهان سقوط کرد
هنگامی که شخصی به طور ناگهانی به دلیل بیماری یا جراحت به زمین می افتد یا بیهوش می شود
کاهش ناگهانی ارزش چیزی
اگر یک شرکت، سازمان یا سیستمی سقوط کند، ناگهان شکست میخورد یا ضعیفتر از آن میشود که ادامه دهد.
زمانی که یک شرکت، سازمان یا سیستم به طور ناگهانی شکست میخورد یا برای ادامه کار بسیار ضعیف میشود
سقوط ناگهانی به دلیل فشار یا نداشتن قدرت یا پشتیبانی
اگر کسی سقوط کند، به دلیل بیماری یا ضعف به زمین می افتد
to fold something into a smaller shape usually so it can be stored, or (especially of furniture) to fold in this way
تا کردن چیزی به شکل کوچکتر، معمولاً به طوری که بتوان آن را ذخیره کرد، یا (مخصوصاً مبلمان) را به این شکل تا کرد
(از افراد و مشاغل) به طور ناگهانی قادر به ادامه یا کار صحیح نباشند
شکست ناگهانی یک سیستم، سازمان، تجارت و غیره
حرکت سقوط ناگهانی یک فرد یا سازه که برای ایستادن آنقدر ضعیف شده است
افتادن ناگهانی، یا باعث زمین خوردن
ناتوانی در ادامه یا ادامه فعالیت؛ شکست
ناتوانی در ادامه یا ادامه فعالیت
فروپاشی همچنین می تواند به حمله ضعف شدید فیزیکی یا بی هوشی در فرد اشاره داشته باشد
به طور ناگهانی شکست بخورید یا قادر به ادامه دادن نباشید
به طور ناگهانی به یک سطح بسیار پایین تر سقوط کند
سقوط ناگهانی به سطح بسیار پایین تر
The building was badly damaged in the explosion and rescue workers are worried that it may collapse.
ساختمان در این انفجار آسیب زیادی دیده است و نیروهای امداد نگران احتمال فروریختن آن هستند.
شجاعت او هرگز از بین نرفت، اما سلامتی او از بین رفت.
ضمانتهای خارجی که قبلاً وودوا را قادر میساخت تا زنده بماند تا حد زیادی از بین رفته بود.
بلند شدیم و حدود 50 یاردی دویدیم و من زمین خوردم.
سریع بیا، یکی از مسافران زمین خورده است.
سقف زیر سنگینی برف فرو ریخت.
ساختمان تا حدی فرو ریخته بود.
او سقوط کرد و به سرعت به بیمارستان منتقل شد.
مرد در تپه ای روی زمین افتاد.
او در خیابان سقوط کرد و دو ساعت بعد جان باخت.
یک شب او عملاً از خستگی به زمین افتاد
وقتی به خانه می رسم دوست دارم روی مبل دراز بکشم و به موسیقی گوش کنم.
Talks between management and unions have collapsed.
مذاکرات بین مدیریت و اتحادیه ها شکست خورده است.
All opposition to the plan has collapsed.
همه مخالفت ها با این طرح شکست خورده است.
پس از انتشار اخباری مبنی بر آمار ضعیف معاملات، قیمت سهام سقوط کرد.
او با سقوط بازار املاک پول زیادی از دست داد.
میز برای ذخیره سازی آسان جمع می شود.
چندین ساختمان در اقیانوس فرو ریخته است.
ساختمان های چوبی ممکن است به سادگی پوسیده و فرو بریزند.
او با شوک به زمین افتاد.
او به طور ناگهانی از یک حمله قلبی سقوط کرد.
مرد به دیوار خورد و به پایین سر خورد.
بالاخره رسیدند و از خستگی فرو ریختند.
تیم میزبان در نیمه دوم به طرز چشمگیری فرو ریخت.
ائتلاف تحت فشار اختلافات بین دو حزب فروپاشید.
شرکت ساختمانی او سقوط کرد و او ورشکست شد.
این طرح در مواجهه با مخالفت مصمم از بین رفت.
اقتصاد منطقه عملاً سقوط کرده است.
در نوامبر، اعتصاب در نهایت شکست خورد.
هزاران ساختمان در زلزله فرو ریخت.
صندلی زیر وزنش فرو ریخت.
او فکر می کرد که با مرگ همسرش تمام دنیایش فرو ریخته است.
او به زمین افتاد و بر اثر سکته قلبی درگذشت.
همه صندلی ها برای نگهداری آسان فرو می ریزند.
با سقوط بازار املاک، بسیاری از مردم شغل خود را از دست دادند.
قیمت سهام سقوط کرد (= به طور ناگهانی کاهش یافت) پس از اخبار مربوط به معاملات ضعیف.
تخریب
تصادف در
crumbling
در حال فرو ریختن
disintegration
تجزیه
breakdown
درهم شکستن
wreck
خراب کردن
wrecking
ویران کردن
cropper
زراعت کن
perishing
در حال نابودی
ruin
تباهی
ruination
کمانش
buckling
فاجعه
catastrophe
کراکاپ
crackup
مچاله کردن
crumpling
افتادن
falling
درهم کوبیدن
smash
خرد کردن
smashup
فرونشست
subsidence
لغو کردن
undoing
تسلیم شدن
yielding
دور افتادن
falling down
راه دادن
falling apart
غار در
giving way
تکه تکه شدن
cave-in
کاپیتولاسیون
falling to pieces
امتیاز
surrender
در افتادن
capitulation
شکست
concession
falling-in
ساختن
ساخت و ساز
ساختمان
توسعه
ایجاد
erecting
برپایی
erection
نعوظ
استقرار
raising
بالا بردن
architecture
معماری
تشکیل
manufacture
ساخت
تولید
مونتاژ
assembly
قانون اساسي
constitution
مد کردن
fabricating
پیدایش
fabrication
قرار دادن
fashioning
راه اندازی
origination
دستاورد
putting up
بازسازی
بالا آمدن
accomplishment
پایه
reconstruction
حفظ
اختراع
preservation
invention