decrease

base info - اطلاعات اولیه

decrease - نزول کردن

verb - فعل

/dɪˈkriːs/

UK :

/dɪˈkriːs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [decrease] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Donations have decreased significantly over the past few years.


    کمک های مالی طی چند سال گذشته به میزان قابل توجهی کاهش یافته است.

  • a decreasing population


    یک جمعیت در حال کاهش

  • The number of new students decreased from 210 to 160 this year.


    تعداد دانشجویان جدیدالورود امسال از 210 نفر به 160 نفر کاهش یافت.

  • The price of wheat has decreased by 5 per cent.


    قیمت گندم 5 درصد کاهش یافته است.

  • This species of bird is decreasing in numbers every year.


    تعداد این گونه پرنده هر ساله در حال کاهش است.

  • to decrease in size/value


    برای کاهش اندازه / ارزش

  • Fertility decreases with age.


    باروری با افزایش سن کاهش می یابد.


  • این دارو به طور قابل توجهی خطر حمله قلبی را کاهش نداد.


  • افراد باید میزان چربی مصرفی خود را کاهش دهند.

  • to decrease the incidence/likelihood/rate of something


    کاهش بروز/احتمال/نرخ چیزی

  • Average family size has decreased from five to three children.


    میانگین تعداد خانواده از پنج فرزند به سه فرزند کاهش یافته است.

  • Crime has decreased by 20 per cent.


    جرم و جنایت 20 درصد کاهش یافته است.

  • The heart gradually decreases in size.


    اندازه قلب به تدریج کاهش می یابد.

  • Spending has decreased slightly this year.


    هزینه ها در سال جاری اندکی کاهش یافته است.

  • The dose was gradually decreased after eight weeks.


    دوز پس از هشت هفته به تدریج کاهش یافت.

  • The number of quarrels among children decreases with age.


    با افزایش سن تعداد دعواها در بین کودکان کاهش می یابد.

  • Symptoms include a dry mouth decreased appetite, headache and tiredness.


    علائم شامل خشکی دهان، کاهش اشتها، سردرد و خستگی است.

  • Our share of the market has decreased sharply this year.


    سهم ما از بازار امسال به شدت کاهش یافته است.

  • We have decreased our involvement in children's books.


    ما مشارکت خود را با کتاب های کودک کاهش داده ایم.

  • There has been a steady decrease in the number of visitors.


    کاهش پیوسته در تعداد بازدیدکنندگان وجود داشته است.

  • I haven't noticed much decrease in interest.


    من کاهش زیادی در علاقه مشاهده نکردم.

  • Car sales decreased sharply this year.


    فروش خودرو در سال جاری به شدت کاهش یافت.

  • I haven’t noticed any decrease in ticket sales.


    من هیچ کاهشی در فروش بلیط مشاهده نکردم.

  • When an investment increases or decreases in value but we do not sell it we record an unrealized gain or loss.


    وقتی ارزش سرمایه گذاری افزایش یا کاهش می یابد اما آن را نمی فروشیم، سود یا زیان تحقق نیافته را ثبت می کنیم.

  • The country's total exports decreased by 6% in 2009.


    کل صادرات این کشور در سال 2009 6 درصد کاهش یافت.

  • The company has introduced various strategies to decrease production costs.


    این شرکت استراتژی های مختلفی را برای کاهش هزینه های تولید ارائه کرده است.

  • decrease significantly/dramatically/rapidly


    به طور قابل توجهی / چشمگیر / سریع کاهش می یابد

  • decrease gradually/slightly/slowly


    به تدریج/کمی/آهسته کاهش یابد

  • Florida is not the only state to experience decreases in revenues.


    فلوریدا تنها ایالتی نیست که کاهش درآمد را تجربه کرده است.

  • Sales were $640 million for the quarter a decrease of 11%.


    فروش 640 میلیون دلار برای سه ماهه بود که 11 درصد کاهش داشت.

  • a marked/significant/dramatic decrease


    کاهش قابل توجه / قابل توجه / چشمگیر

synonyms - مترادف
  • lessen


    کاهش دادن


  • کاهش می یابد

  • diminish


    کاهش

  • dwindle


    کم شدن

  • shrink


    کوچک شدن


  • قرارداد


  • رها کردن

  • wane


    کمرنگ شدن

  • abate


    فروکش کند

  • subside


    فروکش

  • ebb


    پایین تر


  • سهولت


  • سقوط


  • عقب نشینی کند

  • recede


    كاهش دادن


  • سبک کردن

  • lighten


    سقوط شدید

  • plummet


    غوطه

  • plunge


    تسلیم شدن

  • relent


    فرو رفتن


  • مخروطی

  • slump


    در حد متوسط

  • taper


    فرو ریختن


  • حواله دادن

  • quell


    محدود کردن

  • remit


    مستهلک کردن

  • curb


    محو شدن

  • decrement


    رنگ پریده

  • depreciate



  • pall


antonyms - متضاد

  • افزایش دادن

  • amplify


    تقویت


  • رشد


  • بالا آمدن

  • accumulate


    انباشتن


  • بسط دادن

  • intensify


    تشدید شود


  • ساختن

  • enlarge


    بزرگنمایی کنید

  • soar


    اوج گرفتن

  • bourgeon


    بورژون

  • increment


    افزایش

  • triple


    سه گانه


  • پیشرفت


  • افزایش دهد


  • بلند کردن

  • multiply


    تکثیر کردن


  • بالا بردن

  • elevate


    طولانی کردن

  • prolong


    متورم شدن

  • swell


    بالون

  • balloon


    ترکیب

  • compound


    باد کردن

  • inflate


    توسعه دادن، گسترش


  • بزرگ کردن

  • magnify


    کوه


  • تکثیر شود

  • proliferate


    جوانه زدن

  • burgeon


    بالا رفتن


  • دو برابر


لغت پیشنهادی

slippage

لغت پیشنهادی

senate

لغت پیشنهادی

informatics