extend

base info - اطلاعات اولیه

extend - توسعه دادن، گسترش

verb - فعل

/ɪkˈstend/

UK :

/ɪkˈstend/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [extend] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to extend a fence/road/house


    گسترش حصار / جاده / خانه

  • There are plans to extend the children's play area.


    برنامه هایی برای گسترش فضای بازی کودکان وجود دارد.


  • نامزد دموکرات برتری اولیه خود را در نظرسنجی ها افزایش داد.

  • to extend a deadline/visa


    برای تمدید مهلت/ویزا


  • نگهداری دقیق می تواند عمر ماشین شما را افزایش دهد.

  • The show has been extended for another six weeks.


    این نمایش برای شش هفته دیگر تمدید شد.

  • The proposal was to extend paid leave to six months.


    پیشنهاد تمدید مرخصی استحقاقی به شش ماه بود.

  • Contracts were gradually extended from the initial single year.


    قراردادها از همان سال اول به تدریج تمدید شد.

  • The repayment period will be extended from 20 years to 25 years.


    مدت بازپرداخت از 20 سال به 25 سال افزایش می یابد.

  • The school is extending the range of subjects taught.


    مدرسه در حال گسترش دامنه موضوعات تدریس شده است.

  • a terrorist organization intent on extending its reach


    یک سازمان تروریستی که قصد دارد دامنه خود را گسترش دهد

  • The service will soon be extended to other areas of the UK.


    این سرویس به زودی به سایر مناطق بریتانیا نیز تعمیم خواهد یافت.

  • The company plans to extend its operations into Europe.


    این شرکت قصد دارد فعالیت های خود را به اروپا نیز گسترش دهد.

  • The offer does not extend to employees' partners.


    این پیشنهاد شامل شرکای کارمندان نمی شود.

  • His willingness to help did not extend beyond making a few phone calls.


    تمایل او به کمک فراتر از چند تماس تلفنی نبود.

  • Our land extends as far as the river.


    سرزمین ما تا رودخانه امتداد دارد.

  • His writing career extended over a period of 40 years.


    دوران نویسندگی او بیش از 40 سال طول کشید.

  • The wood does not extend very far.


    چوب زیاد امتداد نمی یابد.

  • The country's power extends far beyond its military capabilities.


    قدرت این کشور بسیار فراتر از توانایی های نظامی آن است.


  • طناب را بین دو پایه باز کنید

  • He extended his hand to (= offered to shake hands with) the new employee.


    دستش را به (= پیشنهاد دست دادن با) کارمند جدید را دراز کرد.


  • دست دوستی به سوی (= تلاش برای داشتن روابط حسنه با) کشوری دیگر دراز کردن

  • I'm sure you will join me in extending a very warm welcome to our visitors.


    من مطمئن هستم که در استقبال گرم از بازدیدکنندگان ما به من ملحق خواهید شد.

  • to extend your sympathy/congratulations/thanks to somebody


    برای ابراز همدردی / تبریک / تشکر از کسی

  • to extend hospitality to overseas students


    برای گسترش مهمان نوازی به دانشجویان خارج از کشور

  • The bank refused to extend credit to them (= to lend them money).


    بانک از اعطای اعتبار به آنها خودداری کرد (= به آنها پول قرض داد).

  • to extend somebody an invitation


    دعوت کردن برای کسی

  • Jim didn't really have to extend himself in the exam.


    جیم واقعاً مجبور نبود خودش را در امتحان تمدید کند.

  • Hospitals were already fully extended because of the epidemic.


    بیمارستان ها قبلاً به دلیل همه گیر شدن به طور کامل تمدید شده بودند.

  • There are plans to extend the road network in the north of the country.


    برنامه ریزی برای توسعه شبکه راه های شمال کشور وجود دارد.

  • You can add value to your house by extending or renovating it.


    شما می توانید با گسترش یا نوسازی خانه خود به ارزش آن بیافزایید.

synonyms - مترادف
  • lengthen


    طولانی کردن

  • elongate


    دراز کردن


  • کش آمدن

  • prolong


    گسترش دهد

  • broaden


    گسترده تر کردن

  • outstretch


    متسع شدن

  • protract


    بسط دادن

  • widen


    بکشید بیرون

  • distend


    بیرون کشیدن


  • طولانی تر کردن

  • prolongate


    چرخش به خارج


  • بزرگنمایی کنید


  • ادامه هید

  • make longer


    قرعه کشی


  • رشد


  • رشته کردن

  • enlarge


    رها کردن


  • بکش بیرون


  • پد


  • اجرا کن


  • کشیدن


  • نژاد


  • افزایش دادن

  • pad


    باد کردن

  • run


    متورم شدن


  • طولانی تر شود

  • strain



  • inflate


  • swell


  • get longer


antonyms - متضاد
  • cut


    برش

  • abbreviate


    مخفف کردن

  • abridge


    خلاصه کردن

  • shorten


    کوتاه کردن

  • diminish


    کاهش


  • كاهش دادن

  • trim


    نزول کردن


  • کاهش دادن

  • lessen


    کوچک شدن

  • shrink


    محصول

  • foreshorten


    کوچک کردن


  • قرارداد

  • downsize


    lop

  • truncate


    کلیپ


  • متراکم کردن

  • lop


    کم شدن

  • clip


    بریده بریده

  • condense


    باب

  • dwindle


    الید

  • slash


    هرس کنید

  • bob


    فشرده کردن

  • elide


    محدود کردن

  • prune


    بارانداز

  • compress


    تکه تکه کردن

  • curtail


    تکه کردن

  • dock


    MinimiseUK

  • snip


    به حداقل رساندن ایالات متحده

  • chop


    کاهش دهید

  • minimiseUK


  • minimizeUS



لغت پیشنهادی

enlarging

لغت پیشنهادی

tropical

لغت پیشنهادی

upstarts