string

base info - اطلاعات اولیه

string - رشته

noun - اسم

/strɪŋ/

UK :

/strɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [string] در گوگل
description - توضیح
  • a strong thread made of several threads twisted together used for tying or fastening things


    نخ محکمی که از چندین نخ به هم تابیده شده است که برای بستن یا بستن چیزها استفاده می شود

  • a number of similar things or events coming one after another


    تعدادی از چیزها یا رویدادهای مشابه یکی پس از دیگری می آیند

  • a group of similar things


    گروهی از چیزهای مشابه

  • a group of letters, words, or numbers, especially in a computer program


    گروهی از حروف، کلمات یا اعداد، به ویژه در یک برنامه کامپیوتری


  • یکی از تکه های بلند و نازک سیم، نایلون و غیره که روی یک آلت موسیقی کشیده شده و صدا تولید می کند.

  • the people in an orchestra or band who play musical instruments that have strings, such as violins


    افرادی که در یک ارکستر یا گروه موسیقی هستند که آلات موسیقی دارای سیم مانند ویولن را می نوازند

  • to put things together onto a thread, chain etc


    برای چیدن چیزها روی یک نخ، زنجیره و غیره

  • to hang things in a line usually high in the air especially for decoration


    آویزان کردن چیزها در یک خط، معمولاً در هوا، مخصوصاً برای تزئین


  • برای قرار دادن یک سیم یا مجموعه ای از سیم ها بر روی یک آلت موسیقی

  • (a piece of) strong thin rope made by twisting very thin threads together used for fastening and tying things


    (تکه ای از) طناب محکم و نازک که از پیچاندن نخ های بسیار نازک به یکدیگر ساخته می شود و برای بستن و بستن چیزها استفاده می شود.

  • a set of objects joined together in a row on a single rope or thread


    مجموعه ای از اشیاء که در یک ردیف روی یک طناب یا نخ به هم وصل شده اند

  • a series of related things or events


    یک سری چیزها یا رویدادهای مرتبط

  • a thin wire that is stretched across a musical instrument and is used to produce a range of notes depending on its thickness, length and tightness


    سیم نازکی که روی یک آلت موسیقی کشیده می شود و بسته به ضخامت، طول و سفتی آن برای تولید طیفی از نت ها استفاده می شود.

  • the group of instruments that have strings and are played with a bow or with the fingers, or the players in a musical group who play these instruments


    گروه سازهایی که تار دارند و با آرشه یا با انگشتان نواخته می شوند یا نوازندگان گروه موسیقی که این سازها را می نوازند.

  • one of the thin plastic strings that are stretched between the sides of the frame of a racket used in sport


    یکی از رشته های پلاستیکی نازک که بین دو طرف قاب راکت کشیده می شود که در ورزش استفاده می شود.

  • a usually short piece of text consisting of letters, numbers, or symbols that is used in computer processes such as searching through large amounts of information


    یک متن معمولاً کوتاه متشکل از حروف، اعداد یا نمادها که در فرآیندهای رایانه ای مانند جستجو در مقادیر زیاد اطلاعات استفاده می شود.

  • consisting of or relating to string instruments


    متشکل از سازهای زهی یا مربوط به آنها


  • برای گذاشتن سیم روی یک ساز موسیقی

  • to put new strings onto a racket used in sport


    برای قرار دادن رشته های جدید روی راکت مورد استفاده در ورزش


  • برای قرار دادن یک رشته از طریق تعدادی از اشیاء

  • a thin length of cord


    یک طناب نازک

  • a thin wire or cord that is stretched across a musical instrument and produces musical notes when pulled or hit


    سیم یا طناب نازکی که روی یک آلت موسیقی کشیده می شود و هنگام کشیدن یا ضربه زدن نت های موسیقی تولید می کند.

  • The strings in an orchestra is a group of instruments that produce sound with strings


    زه‌ها در ارکستر گروهی از سازها هستند که با تار صدا تولید می‌کنند

  • a set of objects joined together in a row on a single cord or thread


    مجموعه ای از اشیاء که در یک ردیف روی یک بند ناف یا نخ به هم وصل شده اند


  • برای چسباندن یک نخ یا چیزی مشابه از انتهای آن، به طوری که وسط آویزان شود

  • to put a thread or cord through each of a set of things


    برای قرار دادن یک نخ یا بند ناف در هر یک از مجموعه ای از چیزها


  • از قدرت یا نفوذ خود برای رسیدن به آنچه می خواهید استفاده کنید

  • the person who pulls the strings in a particular organization situation etc. makes the important decisions about it and controls it


    فردی که در یک سازمان، موقعیت و غیره به ریسمان می پردازد، تصمیمات مهمی را در مورد آن می گیرد و آن را کنترل می کند.

  • The pen was hanging from a string on the wall.


    خودکار از نخی به دیوار آویزان بود.

  • Is this a string of isolated anecdotes or a pattern of substandard care?


    آیا این مجموعه ای از حکایات مجزا است یا الگوی مراقبت غیر استاندارد؟

  • Almost every trainer with a string of 20 horses shares the same ultimate ambition - to win the Cheltenham Gold Cup.


    تقریباً هر مربی با یک رشته 20 اسبی در همان جاه طلبی مشترک است - بردن جام طلای چلتنهام.

example - مثال
  • a piece/length/ball of string


    یک قطعه / طول / توپ از رشته

  • He wrapped the package in brown paper and tied it with string.


    بسته را در کاغذ قهوه ای پیچید و با نخ بست.

  • The key is hanging on a string by the door.


    کلید کنار در به نخ آویزان است.

  • a string of pearls


    یک رشته مروارید

  • The molecules join together to form long strings.


    مولکول ها به هم می پیوندند و رشته های بلندی را تشکیل می دهند.

  • The band had a string of hits in the nineties.


    این گروه در دهه نود موفق به کسب یک سری موفقیت شد.

  • He owns a string of racing stables.


    او صاحب یک رشته اصطبل مسابقه است.

  • to key in/enter a search string


    برای کلید زدن/وارد کردن یک رشته جستجو

  • Play it on the G string.


    آن را روی سیم G پخش کنید.

  • The opening theme is taken up by the strings.


    موضوع آغازین توسط رشته ها گرفته می شود.

  • Major loans like these always come with strings.


    وام‌های عمده مانند این همیشه با رشته‌ها همراه هستند.

  • It's a business proposition, pure and simple. No strings attached.


    این یک پیشنهاد تجاری، ناب و ساده است. هیچ رشته ای متصل نیست.

  • The British prime minister is too apt to cling to Washington's apron strings.


    نخست وزیر بریتانیا آنقدر مستعد است که به ریسمان پیش بند واشنگتن بچسبد.

  • The exhibition shows that he has other strings to his artistic bow.


    این نمایشگاه نشان می دهد که او تارهای دیگری به کمان هنری خود دارد.

  • ‘How long will it take?’ ‘How long's a piece of string?’


    «چقدر طول می‌کشد؟» «تکه نخ چقدر است؟»

  • He pulled the string tight.


    سیم را محکم کشید.

  • I cut a length of string to tie up the package.


    برای بستن بسته بندی، یک نخ را برش دادم.

  • There's a knot in the string.


    یک گره در رشته وجود دارد.

  • Tie the string around the parcel.


    نخ را دور بسته ببندید.


  • نخ را به توپ پیچید.

  • There's been a whole string of accidents at that corner.


    یک رشته تصادف در آن گوشه رخ داده است.

  • This is the latest in a string of scandals associated with the president.


    این آخرین مورد از یک رشته رسوایی های مرتبط با رئیس جمهور است.

  • a tennis player with a long string of successes on grass courts


    یک تنیسور با رشته ای طولانی از موفقیت ها در زمین های چمن

  • After winning a string of elections, the party suddenly went into decline.


    پس از پیروزی در یک رشته انتخابات، حزب ناگهان رو به افول رفت.

  • He had a whole string of broken relationships in his past.


    او یک رشته کامل از روابط شکسته در گذشته خود داشت.

  • The treatment is available in a string of clinics across the country.


    این درمان در یک رشته کلینیک در سراسر کشور در دسترس است.

  • The company owns a string of casinos in Nevada.


    این شرکت دارای یک رشته کازینو در نوادا است.


  • بسته ای که با نخ بسته شده است

  • a ball/piece of string


    یک توپ/تکه ریسمان

  • When you pull the strings, the puppet's arms and legs move.


    وقتی رشته ها را می کشید، دست ها و پاهای عروسک حرکت می کند.

  • a string of beads/pearls


    یک رشته مهره / مروارید

synonyms - مترادف
  • cord


    طناب


  • رشته

  • strand


    ریسمان

  • twine


    سیم


  • کابل


  • خط


  • نخ

  • thread


    فیبر آمریکا

  • yarn


    fibreUK

  • fiberUS


    دستفروش

  • fibreUK


    توری

  • hawser


    لیگاتور

  • lace


    فیلیس

  • lacing


    تانگ

  • ligature


    باند

  • fillis


    پیچ - پیچیدن

  • thong


    فیبر بلند


  • کراوات

  • filament


    بند

  • twist


    فیبریل


  • نوار

  • tie


    برس

  • strap


    مو

  • fibril


    کمربند


  • سس

  • bristle


    رهبری




  • wisp



antonyms - متضاد

  • شخصی

  • interruption


    وقفه

  • one


    یکی

  • stoppage


    توقف

  • disarray


    بی نظمی

لغت پیشنهادی

bankrupting

لغت پیشنهادی

ground

لغت پیشنهادی

accentuate