length

base info - اطلاعات اولیه

length - طول

noun - اسم

/leŋkθ/

UK :

/leŋkθ/

US :

family - خانواده
lengthy
طولانی
lengthen
طولانی کردن
lengthwise
در طول
long
طول
length
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [length] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • طول خط از A تا B را اندازه گیری کنید.

  • to estimate/calculate/increase/reduce the length of something


    برآورد / محاسبه / افزایش / کاهش طول چیزی

  • The river is 300 miles in length.


    طول این رودخانه 300 مایل است.

  • The snake usually reaches a length of 100 cm.


    طول مار معمولاً به 100 سانتی متر می رسد.

  • Safety barriers will be installed along the full length of the road.


    موانع ایمنی در تمام طول جاده نصب خواهد شد.

  • He ran the entire length of the beach.


    او تمام طول ساحل را دوید.

  • Look at the length of that queue!


    به طول آن صف نگاه کنید!

  • He has to hold newspapers at arm's length to focus on the print.


    او مجبور است روزنامه ها را در کنار هم نگه دارد تا روی چاپ تمرکز کند.

  • Did you see the length of his hair?


    بلندی موهایش را دیدی؟


  • میانگین طول هر آهنگ در آلبوم شش دقیقه است.

  • These changes will shorten the length of time spent waiting for test results.


    این تغییرات مدت زمان انتظار برای نتایج آزمایش را کوتاه می کند.

  • She got a headache if she had to read for any length of time (= for a long time).


    اگر مجبور بود برای مدت طولانی (= برای مدت طولانی) بخواند سردرد می گرفت.

  • Size of pension depends partly on length of service with the company.


    اندازه مستمری تا حدی به طول خدمت در شرکت بستگی دارد.

  • Each class is 45 minutes in length.


    مدت زمان هر کلاس 45 دقیقه است.

  • There is a maximum length of 2 500 words.


    حداکثر طول 2 500 کلمه وجود دارد.

  • The document is over 800 pages in length.


    این سند بیش از 800 صفحه است.

  • Her novels vary in length.


    طول رمان های او متفاوت است.

  • shoulder-length hair


    موی بلند تا روی شانه

  • He swims 50 lengths a day.


    او روزی 50 حرکت شنا می کند.

  • I did 20 lengths today.


    امروز 20 قد انجام دادم.

  • The horse won by two clear lengths.


    اسب با دو طول واضح پیروز شد.

  • a length of rope/string/wire


    طول طناب / ریسمان / سیم

  • The timber is sold in lengths of 2, 5 or 10 metres.


    الوار در طول های 2، 5 یا 10 متر فروخته می شود.

  • He quoted at length from the report.


    وی از این گزارش به طور طولانی نقل کرد.

  • We have already discussed this matter at great length.


    ما قبلاً به طور طولانی در مورد این موضوع بحث کرده ایم.

  • He told me at length about his new job.


    او به طور مفصل در مورد شغل جدید خود به من گفت.

  • ‘I'm still not sure,’ he said at length.


    او در طول گفت: من هنوز مطمئن نیستم.

  • She goes to extraordinary lengths to keep her private life private.


    او برای خصوصی نگه داشتن زندگی خصوصی خود تلاش های زیادی می کند.

  • He keeps all his clients at arm's length.


    او همه مشتریان خود را در فاصله نزدیک نگه می دارد.

  • She kept him at arm's length until he stopped smoking.


    تا زمانی که سیگار را ترک کرد، او را در کنار دست نگه داشت.

  • They have travelled the length and breadth of Europe giving concerts.


    آنها دور و بر اروپا را با کنسرت سفر کرده اند.

synonyms - مترادف

  • فاصله

  • span


    طول


  • وسعت


  • گسترش


  • فضا

  • way


    مسیر


  • دامنه


  • رهبری


  • اندازه گرفتن


  • رسیدن


  • برداشتن

  • spacing


    فاصله گذاری

  • width


    عرض

  • compass


    قطب نما


  • حوزه

  • longitude


    طول جغرافیایی


  • محدوده

  • breadth


    استمرار

  • continuance


    قطر

  • diameter


    بعد، ابعاد، اندازه


  • حد

  • interval


    خطی بودن


  • طولانی بودن

  • linearity


    اندازه

  • longness


    اندازه گیری

  • magnitude


    مسافت پیموده شده


  • مدار

  • mileage


    شعاع

  • orbit


    گستردگی

  • radius


  • ranginess


antonyms - متضاد

  • مفرط

  • unimportance


    بی اهمیتی


  • کل

  • insignificance


    بی اهمیت بودن

  • tininess


    ریز بودن

  • smallness


    کوچکی

  • littleness


    شخصی


  • یکی

  • one


لغت پیشنهادی

enemies

لغت پیشنهادی

overstay

لغت پیشنهادی

brother