length
length - طول
noun - اسم
UK :
US :
اندازه گیری طول چیزی از یک سر تا سر دیگر
مقدار زمانی که برای انجام کاری صرف می کنید یا اینکه چیزی ادامه دارد
میزان نوشتن در یک کتاب، یا مدت زمانی که یک فیلم، نمایشنامه و غیره ادامه دارد
یک تکه چیزی بلند و نازک
the measurement of a horse boat etc from one end to the other – used when saying how far the horse boat etc is ahead of another
اندازه گیری اسب، قایق و غیره از یک سر به سر دیگر - برای گفتن اینکه اسب، قایق و غیره چقدر جلوتر از دیگری است استفاده می شود.
فاصله از یک سر استخر تا سر دیگر
اندازه گیری چیزی از انتها به انتها یا در امتداد طولانی ترین ضلع آن
قطعه ای از چیزی مانند ریسمان یا لوله
a unit used in describing the distance by which a horse or boat wins a race equal to the measurement from one end of the horse or boat to the other
واحدی که در توصیف مسافتی که اسب یا قایق برنده مسابقه می شود، برابر با اندازه گیری از یک سر اسب یا قایق تا انتهای دیگر استفاده می شود.
مدت زمانی که چیزی دوام می آورد
مقدار نوشته شده در یک کتاب یا سند
برای مدت طولانی
اگر اتفاقی طولانی بیفتد، پس از مدتی طولانی اتفاق می افتد
به اندازه کافی برای رسیدن به مکان ذکر شده است
از مدت زمان اعلام شده
اندازهگیری یک چیز از انتها به انتها یا در امتداد طولانیترین ضلع آن، یا اندازهگیری بخش خاصی از چیزی
the measurement of something from end to end or along its longest side or a measurement of a particular part of something
طول یک نوشته، مانند یک کتاب یا داستان، معیاری از مطالبی است که در آن وجود دارد
مقداری زمان
این ماهی ها می توانند تا چهار فوت رشد کنند.
میانگین مدت اقامت در بیمارستان به شدت کاهش یافته است.
در واقع، هیچ کس پاهای دقیقاً مساوی ندارد.
تحولات خدماتی که پس از پروژه حمایت از خانه انجام شد به طور مفصل در فصل آخر مورد بحث قرار خواهند گرفت.
The service developments which followed the Home Support Project will be discussed at greater length in the final chapter.
طول برگ ها به 20-25 سانتی متر می رسد.
طول دو قطعه یا طناب نابرابر بود.
در بیشتر طول خود به اندازه کافی سخت به نظر نمی رسید و سپس، با رول نهایی خود، به داخل افتاد.
به خاطر داشته باشید که تمام بخش ها باید با اندازه گیری طول کلی جمع شوند.
این شلوارها را امتحان کنید، آنها تقریباً قد مناسبی دارند.
آیا می خواهید موهایتان در پشت به اندازه کناره ها باشد؟
رون هر روز صبح چندین طول شنا می کند.
طول کمی کش گرد را از پایه عروسک رد کنید.
طول خط از A تا B را اندازه گیری کنید.
برآورد / محاسبه / افزایش / کاهش طول چیزی
طول این رودخانه 300 مایل است.
طول مار معمولاً به 100 سانتی متر می رسد.
موانع ایمنی در تمام طول جاده نصب خواهد شد.
او تمام طول ساحل را دوید.
به طول آن صف نگاه کنید!
او مجبور است روزنامه ها را در کنار هم نگه دارد تا روی چاپ تمرکز کند.
بلندی موهایش را دیدی؟
میانگین طول هر آهنگ در آلبوم شش دقیقه است.
این تغییرات مدت زمان انتظار برای نتایج آزمایش را کوتاه می کند.
اگر مجبور بود برای مدت طولانی (= برای مدت طولانی) بخواند سردرد می گرفت.
اندازه مستمری تا حدی به طول خدمت در شرکت بستگی دارد.
مدت زمان هر کلاس 45 دقیقه است.
حداکثر طول 2 500 کلمه وجود دارد.
این سند بیش از 800 صفحه است.
طول رمان های او متفاوت است.
shoulder-length hair
موی بلند تا روی شانه
او روزی 50 حرکت شنا می کند.
I did 20 lengths today.
امروز 20 قد انجام دادم.
اسب با دو طول واضح پیروز شد.
طول طناب / ریسمان / سیم
الوار در طول های 2، 5 یا 10 متر فروخته می شود.
وی از این گزارش به طور طولانی نقل کرد.
ما قبلاً به طور طولانی در مورد این موضوع بحث کرده ایم.
او به طور مفصل در مورد شغل جدید خود به من گفت.
او در طول گفت: من هنوز مطمئن نیستم.
او برای خصوصی نگه داشتن زندگی خصوصی خود تلاش های زیادی می کند.
او همه مشتریان خود را در فاصله نزدیک نگه می دارد.
تا زمانی که سیگار را ترک کرد، او را در کنار دست نگه داشت.
آنها دور و بر اروپا را با کنسرت سفر کرده اند.
فاصله
span
طول
وسعت
گسترش
فضا
مسیر
دامنه
رهبری
اندازه گرفتن
رسیدن
برداشتن
spacing
فاصله گذاری
width
عرض
compass
قطب نما
حوزه
longitude
طول جغرافیایی
محدوده
breadth
استمرار
continuance
قطر
diameter
بعد، ابعاد، اندازه
حد
interval
خطی بودن
طولانی بودن
linearity
اندازه
longness
اندازه گیری
magnitude
مسافت پیموده شده
مدار
mileage
شعاع
orbit
گستردگی
radius
ranginess
مفرط
unimportance
بی اهمیتی
کل
insignificance
بی اهمیت بودن
tininess
ریز بودن
smallness
کوچکی
littleness
شخصی
یکی