period
period - دوره زمانی
noun - اسم
UK :
US :
مدت زمان خاصی با شروع و پایان
یک زمان خاص در زندگی یا در تاریخ یک نفر
جریان خونی که هر ماه از بدن زن می آید
علامت (.) که در نوشتن برای نشان دادن پایان جمله یا مخفف استفاده می شود
یکی از قسمت های مساوی که روز مدرسه به آن تقسیم می شود
یکی از قسمت های مساوی که یک بازی در ورزشی مانند هاکی روی یخ به آن تقسیم می شود
a particular time in history especially one studied as a subject
یک زمان خاص در تاریخ، به ویژه زمانی که به عنوان یک موضوع مورد مطالعه قرار گرفته است
دوره ای از سال ها، ماه ها، روزها و غیره
a long period especially one that represents a particular stage in the development of civilization or technology
یک دوره طولانی، به ویژه دوره ای که نشان دهنده مرحله خاصی در توسعه تمدن یا فناوری است
یک دوره طولانی که دارای یک شخصیت خاص است یا با رویدادهای خاص مشخص شده است
یعنی همان دوران، اما رسمی تر و مهم تر به نظر می رسد
used to emphasize that you have made a decision and that you do not want to discuss the subject any more
برای تأکید بر این که تصمیمی گرفته اید و نمی خواهید بیش از این در مورد موضوع بحث کنید استفاده می شود
یک مدت زمان خاص
یک مدت زمان
در مدرسه، تقسیم زمان در روز که یک موضوع تدریس می شود
یک زمان ثابت در طول زندگی یک شخص یا در تاریخ
خونریزی از رحم زن که یک بار در ماه در زمانی که زن باردار نیست اتفاق می افتد
علامت . در نوشتن در پایان جمله یا در انتهای شکل کوتاه یک کلمه استفاده می شود
said at the end of a statement to show that you believe you have said all there is to say on a subject and you are not going to discuss it any more
در پایان یک بیانیه گفته شد تا نشان دهد که معتقدید تمام آنچه را که در مورد موضوعی برای گفتن وجود دارد گفته اید و قرار نیست دیگر درباره آن بحث کنید.
لباس یا مبلمان یک دوره خاص در تاریخ
یک دوره از زندگی یک شخص یا در تاریخ، زمان خاصی در طول آن زندگی یا تاریخ است
دوره یک تقسیم زمان در یک رویداد با طول ثابت است، مانند یک روز در مدرسه یا یک بازی
A period is the time it takes for one complete repetition of a pattern that repeats. A second is used as the standard unit in most areas of science.
یک دوره زمانی است که برای یک بار تکرار کامل یک الگوی تکرار می شود. دوم به عنوان واحد استاندارد در بیشتر زمینه های علم استفاده می شود.
لباس/لباس/مبلمان دوره لباس یا مبلمان یک زمان خاص در تاریخ است
a mark (.) used in writing to show where the end of a sentence is, or to show that the letters before it are an abbreviation (= short word form)
علامت (.) که در نوشتار برای نشان دادن محل پایان جمله یا نشان دادن اینکه حروف قبل از آن مخفف هستند استفاده می شود (= شکل کلمه کوتاه)
infml شما می توانید نقطه را در پایان یک عبارت به عنوان روشی برای اضافه کردن تاکید بگویید
the bleeding from a woman’s uterus that happens approximately every four weeks when she is not pregnant
خونریزی از رحم یک زن که تقریباً هر چهار هفته یک بار در زمانی که او باردار نیست اتفاق می افتد
زمان لازم برای تکمیل یک رویداد یا مجموعه ای از رویدادها که به طور منظم تکرار می شوند
هر یک از ردیف های جدول تناوبی عناصر شیمیایی
این حساب ها برای مدت 52 هفته تنظیم می شوند.
مرمت سقف در مدت دو سال به پایان رسید.
یک دوره طولانی / طولانی
یک دوره کوتاه/کوتاه
دوره گذار / عدم اطمینان / گسترش
یک دوره دو سال / شش ماه / چهار هفته
یک دوره دو ساله / شش ماهه / چهار هفته ای
همه این تغییرات در یک دوره زمانی اتفاق افتاد.
اجاره سال به سال هیچ دوره زمانی مشخصی ندارد.
این پیشنهاد فقط برای یک دوره محدود موجود است.
این در حالی است که در مدت مشابه سال گذشته 4 درصد افزایش داشته است.
این پروژه برای یک دوره آزمایشی شش ماهه اجرا خواهد شد.
سالن در مدت 2 سال تعطیل خواهد بود.
ما اطلاعات کمی از زندگی او در آن دوره داریم.
هدف کاهش ترافیک در زمان های اوج مصرف است.
فردا سرد همراه با پریودهای آفتابی خواهد بود.
دوست دارید در کدام دوره از تاریخ زندگی کنید؟
این کتاب درسی دوره پس از جنگ را پوشش می دهد.
قدمت این کلیسا مربوط به دوره نورمن است.
ما در حال حاضر در حال مطالعه دوره اوایل قرون وسطی هستیم.
او نیز مانند پیکاسو دوره آبی داشت.
بیشتر نوجوانان دوره طغیان را پشت سر می گذارند.
دوره ژوراسیک
دایناسورها در دوره کرتاسه از بین رفتند.
«پریود بعدی چی داری؟» «فرانسوی.»
یک دوره تحصیلی رایگان (= برای مطالعه خصوصی)
period pains
دردهای پریود
monthly periods
دوره های ماهانه
آخرین بار کی پریود شدید؟
اعضای کمیته در مدت دو سال واجد شرایط انتخاب مجدد نخواهند بود.
اروپای شرقی در دهه 1990 وارد یک دوره گذار شد.
مخارج عمومی در دوره او کاهش یافت.
فروش در دوره پنج ساله گذشته افزایش یافته است.
سن
عصر
interval
فاصله
فاز
زمان
تاریخ
days
روزها
epoch
دوران
نسل
instant
فوری
juncture
نقطه اتصال
مناسبت
پچ
نقطه
span
طول
صحنه
مدت، اصطلاح
bout
مبارزه
فصل
دوره
چرخه
روز
interim
موقت
لحظه
اجرا کن
جلسه
فضا
spell
هجی کردن
stint
کش آمدن
جدول زمانی
timeline
شروع
commencement
ادامه
continuation
معرفی
افتتاح
شروع کنید
تداوم
continuity
خط پایه
baseline
تولد
nascence
سپیده دم
dawn
نوزادی
nascency
پیشگفتار
preface
اصل و نسب
منبع
inception
روز اول
موفقیت
نقطه شروع
onset
inauguration
initiation
starting point