period

base info - اطلاعات اولیه

period - دوره زمانی

noun - اسم

/ˈpɪriəd/

UK :

/ˈpɪəriəd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [period] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a long/an extended period


    یک دوره طولانی / طولانی

  • a short/brief period


    یک دوره کوتاه/کوتاه

  • a period of transition/uncertainty/expansion


    دوره گذار / عدم اطمینان / گسترش

  • a period of two years/six months/four weeks


    یک دوره دو سال / شش ماه / چهار هفته

  • a two-year/six-month/four-week period


    یک دوره دو ساله / شش ماهه / چهار هفته ای

  • All these changes happened over a period of time.


    همه این تغییرات در یک دوره زمانی اتفاق افتاد.

  • A year-to-year lease has no fixed time period.


    اجاره سال به سال هیچ دوره زمانی مشخصی ندارد.


  • این پیشنهاد فقط برای یک دوره محدود موجود است.

  • This compares with a 4% increase for the same period last year.


    این در حالی است که در مدت مشابه سال گذشته 4 درصد افزایش داشته است.

  • The project will run for a six-month trial period.


    این پروژه برای یک دوره آزمایشی شش ماهه اجرا خواهد شد.

  • The hall will be closed over a 2-year period.


    سالن در مدت 2 سال تعطیل خواهد بود.


  • ما اطلاعات کمی از زندگی او در آن دوره داریم.

  • The aim is to reduce traffic at peak periods.


    هدف کاهش ترافیک در زمان های اوج مصرف است.

  • Tomorrow will be cold with sunny periods.


    فردا سرد همراه با پریودهای آفتابی خواهد بود.


  • دوست دارید در کدام دوره از تاریخ زندگی کنید؟

  • This textbook covers the post-war period.


    این کتاب درسی دوره پس از جنگ را پوشش می دهد.

  • The church dates from the Norman period.


    قدمت این کلیسا مربوط به دوره نورمن است.

  • We are currently studying the early medieval period.


    ما در حال حاضر در حال مطالعه دوره اوایل قرون وسطی هستیم.

  • Like Picasso, she too had a blue period.


    او نیز مانند پیکاسو دوره آبی داشت.

  • Most teenagers go through a period of rebelling.


    بیشتر نوجوانان دوره طغیان را پشت سر می گذارند.

  • the Jurassic period


    دوره ژوراسیک

  • Dinosaurs died out during the Cretaceous period.


    دایناسورها در دوره کرتاسه از بین رفتند.

  • ‘What do you have next period?’ ‘French.’


    «پریود بعدی چی داری؟» «فرانسوی.»

  • a free/study period (= for private study)


    یک دوره تحصیلی رایگان (= برای مطالعه خصوصی)

  • period pains


    دردهای پریود

  • monthly periods


    دوره های ماهانه

  • When did you last have a period?


    آخرین بار کی پریود شدید؟

  • Committee members will not be eligible for re-election within a period of two years.


    اعضای کمیته در مدت دو سال واجد شرایط انتخاب مجدد نخواهند بود.

  • Eastern Europe entered a period of transition in the 1990s.


    اروپای شرقی در دهه 1990 وارد یک دوره گذار شد.


  • مخارج عمومی در دوره او کاهش یافت.

  • Sales have gone up in the last-five-year period.


    فروش در دوره پنج ساله گذشته افزایش یافته است.

synonyms - مترادف
  • age


    سن

  • era


    عصر

  • interval


    فاصله


  • فاز


  • زمان


  • تاریخ

  • days


    روزها

  • epoch


    دوران


  • نسل

  • instant


    فوری

  • juncture


    نقطه اتصال


  • مناسبت


  • پچ


  • نقطه

  • span


    طول


  • صحنه


  • مدت، اصطلاح

  • bout


    مبارزه


  • فصل


  • دوره


  • چرخه

  • day


    روز

  • interim


    موقت


  • لحظه

  • run


    اجرا کن


  • جلسه


  • فضا

  • spell


    هجی کردن

  • stint


    کش آمدن


  • جدول زمانی

  • timeline


antonyms - متضاد

  • شروع

  • commencement


    ادامه

  • continuation


    معرفی


  • افتتاح


  • شروع کنید


  • تداوم

  • continuity


    خط پایه

  • baseline


    تولد

  • nascence


    سپیده دم

  • dawn


    نوزادی

  • nascency


    پیشگفتار

  • preface


    اصل و نسب


  • منبع

  • inception


    روز اول


  • موفقیت


  • نقطه شروع

  • onset


  • inauguration



  • initiation



  • starting point


لغت پیشنهادی

screening

لغت پیشنهادی

negotiations

لغت پیشنهادی

benevolently