hall

base info - اطلاعات اولیه

hall - سالن

noun - اسم

/hɔːl/

UK :

/hɔːl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [hall] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • برادرش جلوی سالن ایستاده بود.

  • She ran into the hall and up the stairs.


    دوید توی هال و از پله ها بالا رفت.

  • I headed for Scott's office down the hall.


    به سمت دفتر اسکات در پایین راهرو حرکت کردم.


  • اتاق روبروی سالن

  • a concert/sports hall


    یک سالن کنسرت/ورزش

  • a banqueting/conference hall


    سالن ضیافت/کنفرانس


  • یک سالن نمایشگاه

  • There are three dining halls on campus.


    سه سالن غذاخوری در محوطه دانشگاه وجود دارد.

  • the Royal Albert Hall


    رویال آلبرت هال


  • جلسه بعدی روز سه شنبه در سالن اجتماعات است.

  • A jumble sale will be held in the village hall on Saturday.


    روز شنبه در تالار دهکده فروشی برگزار می شود.

  • She's living in hall(s).


    او در سالن(ها) زندگی می کند.

  • Haddon Hall


    هادون هال

  • Berrington Hall was built in the late 18th century.


    تالار برینگتون در اواخر قرن هجدهم ساخته شد.

  • More than 200 members of the public packed the main hall at the community centre.


    بیش از 200 نفر از مردم سالن اصلی در مرکز اجتماع را پر کردند.

  • Our voices echoed round the huge bare hall.


    صدای ما در اطراف سالن بزرگ برهنه طنین انداز شد.

  • The strains of the national anthem filled the hall.


    صدای سرود ملی سالن را پر کرده بود.


  • هنگام شام در سالن غذاخوری

  • It's important for a concert hall to have good acoustics.


    برای یک سالن کنسرت داشتن آکوستیک خوب مهم است.

  • Our stand is located in the main exhibition hall.


    غرفه ما در سالن اصلی نمایشگاه قرار دارد.

  • I left my bags in the hall.


    کیفم را در هال گذاشتم.


  • یک اتاق جلسه در پایین سالن از دفتر من وجود دارد.

  • She ran along the hall and knocked on her neighbour's door.


    او در امتداد سالن دوید و در همسایه‌اش را زد.


  • یک سالن کنسرت

  • I'm playing in a concert at the church hall.


    من در یک کنسرت در سالن کلیسا بازی می کنم.

  • the school sports hall


    سالن ورزشی مدرسه

  • The guide is called Cheap Sleeps in Europe and includes campsites, student halls and B&Bs.


    این راهنما «خواب‌های ارزان در اروپا» نام دارد و شامل کمپ‌ها، سالن‌های دانشجویی و B&B ​​است.

  • I was 21 and living in a university hall.


    من 21 ساله بودم و در تالار دانشگاه زندگی می کردم.

  • Students usually eat breakfast in hall.


    دانش آموزان معمولا صبحانه را در سالن می خورند.

  • Is it cheaper to live in halls or rent privately?


    آیا اقامت در سالن ارزانتر است یا اجاره به صورت خصوصی؟

  • Her office is just down the hall.


    دفتر او در پایین راهرو است.

synonyms - مترادف
  • auditorium


    سالن نمایش

  • arena


    عرصه

  • theaterUS


    تئاتر آمریکا

  • theatreUK


    theatreUK

  • amphitheatreUK


    آمفی تئاتر انگلستان

  • amphitheaterUS


    آمفی تئاتر آمریکا


  • باغ


  • اتاق


  • محفظه - اتاق

  • ballroom


    سالن رقص

  • concourse


    گردهمایی

  • atrium


    دهلیز

  • gym


    سالن ورزش

  • gymnasium


    ورزشگاه

  • guildhall


    انجمن صنفی

  • lounge


    سالن استراحت

  • lyceum


    لیسیوم

  • refectory


    سفره خانه

  • salon


    سالن

  • stateroom


    اتاق خواب

  • assembly room


    اتاق مونتاژ


  • سالن کنسرت

  • assembly hall


    سالن گردهمایی


  • سالن کنفرانس

  • lecture room


    اتاق سخنرانی


  • اتاق ملاقات


  • سالن کلیسا


  • اتاق عمومی بزرگ


  • شهرداری


  • سالن روستا


antonyms - متضاد
  • hovel


    سنگ شکن

  • hut


    کلبه


  • دفتر

لغت پیشنهادی

phenomenon

لغت پیشنهادی

aqua

لغت پیشنهادی

disagree