supposed
supposed - فرض می شود
adjective - صفت
UK :
US :
افراد دیگر ادعا میکنند که درست یا واقعی هستند، اگرچه شما فکر نمیکنید حق با آنهاست
مجبور بودن داشتن وظیفه یا مسئولیت
در نظر گرفته شود
used to show that you do not believe that something or someone really is what many other people consider them to be
برای نشان دادن اینکه شما باور ندارید که چیزی یا کسی واقعاً همان چیزی است که بسیاری از افراد دیگر آن را میدانند
believed by many people to be true but not proven and often doubted by the person who is speaking or writing
بسیاری از مردم معتقدند که درست است، اما ثابت نشده است و اغلب توسط شخصی که صحبت می کند یا می نویسد مورد تردید قرار می گیرد
مسئول
intended
مورد نظر
اگر قرار نیست کاری را انجام دهید، اجازه انجام آن را ندارید
مورد توجه بسیاری از مردم
تحت بازجویی متقابل، چند جزئیات بیشتر در مورد فعالیت های فرضی خود اضافه کردم.
حتی کارشناسان فرضی هم نمی توانند توضیح دهند که چه اتفاقی دارد می افتد.
Catch him in Birmingham tonight and form your own judgment on the supposed heir to Bevan, Foot and Kinnock.
امشب او را در بیرمنگام بگیرید و قضاوت خود را در مورد وارث فرضی Bevan، Foot و Kinnock بنویسید.
این نظر کارشناسان مفروض است.
این تصادف فرضی کی اتفاق افتاد؟
بچه ها قرار است تا ساعت 8.45 در مدرسه باشند.
بیرون از رختخواب چه می کنی - قرار است خواب باشی.
قرار نیست (= مجاز) اینجا پارک کنید.
این باتری ها قرار است یک سال دوام بیاورند.
ما قرار بود این هفته برویم، اما دبی مریض است و ما نتوانستیم برویم.
چگونه قرار است (= چگونه می توانم) تا پایان هفته آنقدر پول پیدا کنم؟
یک نابغه فرضی
هزینه های این برنامه بیشتر از مزایای فرضی آن است.
Nighttime experiments demonstrated that supposed eyewitnesses could not have seen anyone clearly enough to identify them at the distances described.
آزمایشات شبانه نشان داد که شاهدان عینی فرضی نمی توانستند کسی را به اندازه کافی واضح ببینند که بتواند آنها را در فواصل توصیف شده شناسایی کند.
هزینه این طرح بسیار بیشتر از مزایای فرضی آن است.
بچه ها قرار است تا ساعت 8:45 صبح در مدرسه باشند.
قرار نیست اینجا پارک کنی
کتاب جدید او قرار است عالی باشد.
assumed
فرض
ostensible
ظاهری
آشکار
alleged
ادعا شده است
reputed
شهرت دارد
presumed
فرض شده است
seeming
به نظر می رسد
purported
فرضی
putative
ادعا کرد
claimed
مشهود
ostensive
اظهار داشت
evident
فکر
professed
برگزار شد
معتقد
held
شایعه شده آمریکا
believed
حدسی
rumoredUS
شایعه شده انگلستان
conjectural
درک کرد
rumouredUK
درستنما
understood
گفت
specious
اعلام کرد
hypothetical
پیش فرض
said
نظری
declared
پذیرفته شده
presupposed
احتمال دارد
theoretical
شیاف
accepted
در ابتدا
supposititious
asserted
prima facie
واقعی
known
شناخته شده
درست است، واقعی
ثابت شده است
factual
اصل
proven
مسلم - قطعی
genuine
ایجاد
راستگو
established
تایید شده
truthful
مطمئن
confirmed
قطعی
بتن
definite
غیر انتزاعی
دینکم
nonabstract
قابل توجه
dinkum
موجود
فیزیکی
existent
کاربردی
معمولی
محسوس
تاثير گذار
عملکرد
tangible
طبقه بندی شده
اندازه گیری شده
functioning
ثابت
categorical
قابل اعتماد
measured
محاسبه شد
proved
reliable
calculated