catch
catch - گرفتن
verb - فعل
UK :
US :
برای گرفتن و متوقف کردن جسمی مانند توپی که در هوا در حال حرکت است
گرفتن ناگهانی کسی یا چیزی با دست
برای متوقف کردن کسی بعد از تعقیب او و اجازه ندهید که فرار کند
برای پیدا کردن یک جنایتکار یا دشمن و جلوگیری از فرار آنها
دیدن کسی که کاری را انجام می دهد که نمی خواست شما بدانید که دارد انجام می دهد
برای ابتلا به یک بیماری عفونی
به دام انداختن حیوان یا ماهی با استفاده از تله، تور یا قلاب یا با شکار آن
دیر نکردن برای انجام کاری، دیدن چیزی، صحبت با کسی و غیره
اگر دست، انگشت، لباس و غیره شما چیزی را بگیرد یا گرفتار شود، به طور تصادفی در آن گیر می کند
برای شنیدن صدا
رفتن به جایی برای انجام یا دیدن کاری
برای نشان دادن یا توصیف شخصیت یا کیفیت چیزی به خوبی در یک تصویر، قطعه نوشته و غیره
اگر چیزی آتش بگیرد، به طور تصادفی شروع به سوختن می کند
اگر آتش گرفت، شروع به سوزاندن می کند
ضربه زدن به کسی در یا قسمت خاصی از بدنش
اگر ظرفی مایع را بگیرد، در جایی است که مایع در آن می افتد
اگر نور چیزی را بگیرد یا اگر چیزی نور را بگیرد، نور به آن می تابد
اگر چیزی باد را بگیرد یا باد چیزی را بگیرد به آن می وزد
to end a player’s innings in cricket by catching the ball that is hit off their bat before it touches the ground
برای پایان دادن به اینینگ بازیکن در کریکت با گرفتن توپی که قبل از برخورد با چوب از چوب آنها به زمین زده می شود.
شکارچی در یک بازی بیسبال
برای جلوگیری از کسی که سعی در فرار دارد، به خصوص با دویدن به دنبال او و سپس نگه داشتن آنها
if the police arrest someone they take him or her to a police station because they think that person has done something illegal
اگر پلیس کسی را دستگیر کند، او را به پاسگاه پلیس می برد، زیرا فکر می کند آن شخص کار غیرقانونی انجام داده است
اگر پلیس کسی را که فکر میکند کار غیرقانونی انجام داده است دستگیر کند، او را میگیرد
گرفتن دشمن یا جنایتکار برای نگه داشتن آنها به عنوان یک زندانی
گرفتن کسی، مخصوصاً در جنگ، تا او را به عنوان اسیر نگه دارد
to make someone go to a place from which they cannot escape especially by using your skill and intelligence
به خصوص با استفاده از مهارت و هوش شما، کسی را وادار به رفتن به جایی کنید که نمی تواند از آن فرار کند
مجبور کردن کسی به جایی که نمی تواند از آن فرار کند
عمل گرفتن توپی که پرتاب شده یا زده شده است
a hidden problem or difficulty
یک مشکل یا مشکل پنهان
قلاب یا چیزی مشابه برای بستن در یا درب و بسته نگه داشتن آن
یک مقدار ماهی که در یک زمان صید شده است
او موفق شد کلیدها را هنگام افتادن آنها بگیرد.
وقتی افتاد او را گرفتم.
سگ چوب را در دهانش گرفت.
کیف را به هوا پرت کردم و او آن را گرفت.
«مرا روی آن حوله بینداز، میخواهی؟» «باشه. بگیر!
سقف نشتی داشت و مجبور شدم از سطل برای گرفتن چکه ها استفاده کنم.
در حالی که سعی داشت از کنارش رد شود، بازوی او را گرفت.
او را در آغوشش گرفت.
هنگام افتادن میله را با دو دست گرفت.
برای گرفتن اتوبوس/قطار/پرواز
ما 12.15 را از آکسفورد گرفتیم.
من باید بروم - قطاری برای گرفتن دارم.
قاتل هرگز دستگیر نشد.
گربه ما در گرفتن موش ناامید است.
چند ماهی صید کردی؟
پلیس می گوید تمام تلاش خود را برای دستگیری مجرمان انجام می دهد.
ابتلا به سرخک بیش از یک بار غیرعادی است.
فکر کنم این سرماخوردگی را از شما گرفتم.
تابلویی روی دیوار توجهم را جلب کرد.
در طول سال ها، این رمز و راز تخیل عمومی را به خود جلب کرده است.
یک داستان خاص وجود داشت که توجه او را جلب کرد.
از دور چشمش به ماشینی افتاد.
در آینه نگاهی به خودش انداخت.
تعجب تو صورتش دیدم.
او بویی از عطر او را گرفت.
ببخشید من اصلا متوجه حرف شما نشدم
من او را در حال سیگار کشیدن در حمام گرفتم.
روز یکشنبه مرا در حال کار (= هرگز کار نمی کردم) نمی گرفتی!
او خود را در این فکر فرو برد که آیا اشتباهی مرتکب شده است.
او با تجهیزات بمب سازی در خانه اش دستگیر شد.
مارک وارد شد و آنها را گرفتار کرد (= در حال انجام کاری اشتباه).
گرفتن
تصاحب کردن
trap
تله
snare
بدام انداختن
دستگیری
nab
ناب
ensnare
به دام انداختن
خالص
apprehend
دستگیر کردن
کیسه
collar
یقه
hook
قلاب
زمین
ناخن - میخ
nail
نیم تنه
bust
بازداشت
detain
قاپیدن
ساحل دریا
پلیس
snatch
گلدان
گلوم
دست و پنجه نرم کردن
corral
بلند کردن
entrap
نجیب
glom
خرج کردن
grapple
رپ
گیر
nobble
pinch
rap
snag
رهایی
رایگان
discharge
تخلیه
liberate
آزاد کردن
unleash
رها کردن
ارائه
شل ریخته شود
رها کن
شل کردن
راحت باش
باز کردن زنجیر
باز کردن
خارج کردن
روشن
emancipate
تبرئه کردن
unchain
مجموعه ای بزرگ
unshackle
مسکن
unbind
وثیقه
extricate
شل کن
باز کردن قفس
exonerate
relieve
untie
bail out
befree
unfetter
uncage