loose

base info - اطلاعات اولیه

loose - شل

adjective - صفت

/luːs/

UK :

/luːs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [loose] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a loose button/tooth


    یک دکمه/دندان شل

  • Check that the plug has not come loose.


    بررسی کنید که دوشاخه شل نشده باشد.

  • One of the bricks feels slightly loose.


    یکی از آجرها کمی شل شده است.

  • Darien shook his arm loose.


    دارین بازویش را شل کرد.

  • She usually wears her hair loose.


    او معمولا موهایش را گشاد می کند.

  • She tucked a loose strand of hair behind her ear.


    یک تار موی شل را پشت گوشش جمع کرد.

  • The potatoes were sold loose not in bags.


    سیب زمینی ها شل فروخته می شدند، نه در کیسه.

  • The sheep had got out and were loose on the road.


    گوسفندها پیاده شده بودند و در جاده شل و ول شده بودند.

  • The horse had broken loose (= escaped) from its tether.


    اسب از بند خود شکسته بود (= گریخت).

  • The animals ran loose without collars or leashes.


    حیوانات بدون قلاده یا بند بند می دویدند.


  • در طول شب، شخصی قایق را از لنگرهایش جدا کرده بود.


  • در پروازهای طولانی لباس گشاد و کفش راحت بپوشید.


  • یک پیراهن گشاد


  • خاک سست

  • a fabric with a loose weave


    پارچه ای با بافت گشاد

  • a loose alliance/coalition/federation


    اتحاد/ائتلاف/فدراسیون سست

  • a loose association of artists, writers and composers


    انجمنی سست از هنرمندان، نویسندگان و آهنگسازان

  • This is only a loose translation as I am not fluent in Japanese.


    این فقط یک ترجمه ساده است زیرا من به زبان ژاپنی مسلط نیستم.

  • This book is an antidote for much of the loose thinking in the world of today.


    این کتاب پادزهری برای بسیاری از تفکرات سست در دنیای امروز است.

  • The committees work within fairly loose guidelines.


    کمیته ها در چارچوب دستورالعمل های نسبتاً سست کار می کنند.

  • a young man of loose morals


    جوانی با اخلاق سست

  • He pounced on a loose ball.


    او به یک توپ شل حمله کرد.

  • a baby with loose bowel movements


    نوزادی با اجابت مزاج شل

  • There was a loud bang and then all hell broke loose.


    صدای انفجار بلندی شنیده شد و سپس تمام جهنم شکست.

  • The organization broke loose from its sponsors.


    این سازمان از حامیان خود جدا شد.


  • او خود را از خانواده اش جدا کرد.

  • It's OK—hang loose and stay cool.


    اشکالی ندارد - شل ببندید و خونسرد بمانید.

  • Teenagers need a place to let loose.


    نوجوانان به مکانی برای رها کردن نیاز دارند.

  • She let loose a stream of abuse.


    او جریانی از سوء استفاده را رها کرد.

  • She let her hair loose and it fell around her shoulders.


    موهایش را رها کرد و دور شانه هایش افتاد.

  • Who's let the dog loose?


    چه کسی سگ را رها کرده است؟

synonyms - مترادف
  • relaxed


    آرام

  • lax


    سست

  • loosened


    شل شد

  • slack


    سستی

  • slackened


    سست شده

  • insecure


    ناامن

  • limp


    لنگی

  • unsecured


    شل

  • flaccid


    درهم و برهم

  • sloppy


    نامحدود

  • unrestricted


    بی بند و بار

  • unbound


    بسته نشده

  • unfastened


    گشوده شده

  • unrestrained


    جدا

  • untied


    بدون محدودیت

  • detached


    بی بند

  • unfettered


    بدون پیوند

  • unshackled


    قطع شده

  • untethered


    قابل انعطاف

  • disconnected


    متحرک

  • flexible


    غیر متصل

  • movable


    آویزان

  • unattached


    انعطاف پذیر

  • droopy


    بدون قفل

  • supple


    غیر مرتبط

  • unclasped


    انجام نشده

  • unconnected


    از تعادل خارج شده

  • undone


    بدون قلاب

  • unhinged


    باز شده

  • unhooked


  • unlatched


antonyms - متضاد
  • taut


    کشیده

  • tense


    زمان فعل


  • تنگ

  • flexed


    خم شد

  • rigid


    سفت و سخت


  • محکم


  • سخت


  • جامد

  • stiff


    سفت

  • tensed


    متشنج

  • rigorous


    سختگیرانه

  • snug


    راحت

  • strained


    تحت فشار قرار گرفته است

  • stressed


    تاکید کرد

  • tightened


    سفت شد

  • unyielding


    تسلیم ناپذیر


  • امن است

  • stretched


    کشیده شده است

  • inflexible


    انعطاف ناپذیر

  • secured


    امن شده است


  • شل نیست

  • not slack


    سست نیست

  • tightly stretched


    محکم کشیده شده

  • sturdy


    قوی


  • پایدار


  • درست شد

  • fixed


    ثابت


  • چاق و چله

  • stout


    قدرتمند

  • robust


    مصمم

  • resolute


لغت پیشنهادی

bowed

لغت پیشنهادی

emergency

لغت پیشنهادی

global