tight

base info - اطلاعات اولیه

tight - تنگ

adjective - صفت

/taɪt/

UK :

/taɪt/

US :

family - خانواده
tighten
سفت کردن
tight
تنگ
google image
نتیجه جستجوی لغت [tight] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He kept a tight grip on her arm.


    بازوی او را محکم گرفت.

  • She twisted her hair into a tight knot.


    موهایش را به صورت یک گره محکم پیچاند.

  • The screw was so tight that it wouldn't move.


    پیچ آنقدر محکم بود که تکان نمی خورد.

  • Dave's arms were tight around her waist.


    دست های دیو دور کمرش محکم شده بود.

  • She was wearing a tight pair of jeans.


    یک شلوار جین تنگ پوشیده بود.

  • These shoes are much too tight.


    این کفش ها خیلی تنگ هستند.

  • The new sweater was a tight fit.


    ژاکت جدید مناسب بود.


  • لباس کمی در قسمت سینه تنگ است.

  • We have a very tight budget.


    ما بودجه بسیار کمی داریم.


  • رئیس جمهور امروز برنامه فشرده ای دارد.

  • The deadline for finishing the project is too tight (= too soon).


    مهلت تکمیل پروژه خیلی تنگ است (= خیلی زود).

  • I think we'd better leave—time's getting very tight.


    من فکر می کنم بهتر است ما برویم - زمان بسیار تنگ شده است.

  • As always money is tight.


    مثل همیشه پول تنگ است.


  • کنترل شدید بر چیزی

  • Dozens of streets are being closed and security is tight.


    ده‌ها خیابان در حال بسته شدن و تدابیر شدید امنیتی است.

  • We need tighter security at the airport.


    ما به تدابیر شدیدتر در فرودگاه نیاز داریم.

  • Are the controls tight enough?


    آیا کنترل ها به اندازه کافی محکم هستند؟

  • tight restrictions/regulations


    محدودیت ها/ مقررات سختگیرانه

  • The rope was stretched tight.


    طناب محکم کشیده شده بود.


  • کشش مداوم رودخانه خط شما را محکم نگه می دارد.

  • He drew the cord tighter with a jerk.


    بند ناف را با حرکت تندتر کشید.

  • Pull in your navel and keep your abs tight.


    ناف خود را بکشید و شکم خود را سفت نگه دارید.

  • There was a tight group of people around the speaker.


    گروه فشرده ای از مردم دور بلندگو بودند.

  • With six of us in the car it was a tight squeeze.


    وقتی شش نفر در ماشین بودیم، فشار شدیدی بود.

  • She managed to reverse into a tight parking space.


    او موفق شد به عقب برود و در یک پارکینگ تنگ حرکت کند.

  • ‘I'm sorry,’ she said, with a tight smile.


    با لبخند محکمی گفت: متاسفم.

  • He complained of having a tight chest.


    او از تنگی سینه شکایت کرد.

  • Her throat felt tight just looking at her baby.


    گلویش تنگ شده بود، فقط به بچه اش نگاه می کرد.

  • It was a tight community and newcomers were not welcome.


    جامعه فشرده ای بود و از تازه واردان استقبال نمی شد.

  • The driver slowed down at a tight bend in the road.


    راننده در پیچ تنگ جاده سرعتش را کم کرد.

  • The plane flew around in a tight circle.


    هواپیما در یک دایره تنگ به اطراف پرواز کرد.

synonyms - مترادف
  • taut


    کشیده

  • rigid


    سفت و سخت

  • tense


    زمان فعل

  • stiff


    سفت

  • snug


    راحت

  • stretched


    کشیده شده است

  • stressed


    تاکید کرد

  • contracted


    قرارداد

  • drawn


    کشیده شده

  • strained


    تحت فشار قرار گرفته است

  • tightened


    سفت شد

  • strung out


    محکم کشیده شده

  • tightly drawn


    شل نیست

  • tightly stretched


    سست نیست


  • متشنج

  • not slack


    محکم

  • tensed


    محکم کشیده


  • تمدید شده

  • stretched tight


    هیپرتونیک

  • extended


    خم شد

  • hypertonic


    سخت

  • flexed


    تسلیم ناپذیر


  • جامد

  • unyielding


    انعطاف ناپذیر


  • بستن

  • inflexible



antonyms - متضاد

  • شل

  • airy


    هوادار

  • insecure


    ناامن

  • slack


    سستی

  • baggy


    کیسه دار

  • lax


    سست

  • relaxed


    آرام


  • رایگان

  • loosened


    شل شد

  • saggy


    آویزان

  • unrestrained


    بی بند و بار

  • unfixed


    ثابت نشده

  • unsecured


    جدا

  • detached


    سست شده

  • slackened


    قابل انعطاف

  • flexible


    نامحدود

  • unrestricted


    قطع شده

  • disconnected


    انجام نشده

  • undone


    گسترده


  • غیر متصل

  • unattached


    باز کن


  • بزرگ جادار فراخ

  • spacious


    بسته نشده

  • droopy


    وسیع

  • unfastened


    گشاد


  • مناسب نیست

  • loose-fitting


    تنگ نیست

  • not fitting


    بدون شلوغی


  • پراکنده شده است

  • uncrowded


  • scattered


لغت پیشنهادی

adjournment

لغت پیشنهادی

megabit

لغت پیشنهادی

Bacchus