wire

base info - اطلاعات اولیه

wire - سیم

noun - اسم

/ˈwaɪər/

UK :

/ˈwaɪə(r)/

US :

family - خانواده
wireless
بي سيم
wiring
سیم کشی
wiry
بامزه
wired
سیمی
wire
سیم
google image
نتیجه جستجوی لغت [wire] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a coil of copper wire


    یک سیم پیچ از سیم مسی

  • wire mesh


    توری اهنی

  • A high wire fence encircles the complex.


    یک حصار سیمی بلند مجموعه را احاطه کرده است.


  • یک سبد سیمی

  • The box was fastened with a rusty wire.


    جعبه را با سیم زنگ زده بسته شده بود.

  • electrical wires


    سیم های برق

  • a spider's web of unsightly overhead wires


    تار عنکبوت از سیم های بالای سر ناخوشایند

  • The telephone wires had been cut.


    سیم های تلفن قطع شده بود.

  • an undercover police informer who was wearing a wire


    یک خبرچین پلیس مخفی که سیم بسته بود

  • Three prisoners escaped by crawling under the wire.


    سه زندانی با خزیدن زیر سیم فرار کردند.

  • We sent a wire asking him to join us.


    سیمی فرستادیم و از او خواستیم به ما ملحق شود.

  • We seem to have got our wires crossed. I thought you were coming on Tuesday.


    به نظر می رسد سیم هایمان را قطع کرده ایم. فکر کردم سه شنبه میای

  • The files arrived just under the wire and we made the deadline.


    پرونده ها درست زیر سیم رسید و ما ضرب الاجل را تعیین کردیم.

  • We got in under the wire.


    وارد زیر سیم شدیم.

  • Cool the cakes on a wire rack.


    کیک ها را روی توری سیمی خنک کنید.

  • Surely the wires shouldn't show like that?


    حتما سیم ها نباید اینطوری نشون بدن؟

  • The wire was stretched between two poles.


    سیم بین دو قطب کشیده شد.

  • wire coat hangers


    رخت آویز سیمی

  • Don't place carpets over electrical wires.


    فرش ها را روی سیم های برق قرار ندهید.

  • Don't touch that wire. It's live.


    به آن سیم دست نزنید این زنده است.

  • He disconnected the wire from the clock.


    سیم را از ساعت جدا کرد.

  • The electrician ran a wire from the kitchen to the bedroom.


    برقکار یک سیم از آشپزخانه به اتاق خواب کشید.

  • The wire was attached to a pin in the plug.


    سیم به یک پین در دوشاخه وصل شده بود.

  • Watch out for bare wires.


    مراقب سیم های خالی باشید.

  • overhead electricity wires


    سیم های برق بالای سر

  • the flow of electrical current down a wire


    جریان الکتریکی به سمت پایین سیم

  • I found myself tripping over a tangle of wires and cables.


    متوجه شدم که از روی انبوهی از سیم ها و کابل ها زمین خوردم.

  • There were wires trailing everywhere.


    همه جا سیم هایی دنبال می شد.

  • Where does this wire go?


    این سیم کجا می رود؟

  • Behind the wire the prisoners were exercising.


    پشت سیم، زندانیان در حال ورزش بودند.

  • They cut the perimeter wire and escaped.


    سیم محیط را بریدند و فرار کردند.

synonyms - مترادف
  • cord


    طناب


  • رشته


  • کابل


  • خط


  • توری

  • lace


    رهبری

  • strand


    خم شدن

  • lacing


    سیم پیچ


  • نخ

  • flex


    ریسمان

  • coil


    لیگاتور

  • thread


    دستفروش

  • twine


    تانگ

  • ligature


    ارتباط دادن

  • yarn


    باند

  • filament


    کراوات

  • hawser


    خط قدرت

  • thong


    کابل سقفی


  • سیم بالای سر


  • نوار

  • tie


    سیم کشی


  • الزام آور

  • overhead cable


    کابل برق

  • overhead wire


    بند


  • فیبر آمریکا

  • cording


    fibreUK

  • binding



  • strap


  • fiberUS


  • fibreUK


antonyms - متضاد
  • unwire


    باز کردن سیم

لغت پیشنهادی

searcher

لغت پیشنهادی

quilting

لغت پیشنهادی

singularly