cool

base info - اطلاعات اولیه

cool - سرد

adjective - صفت

/kuːl/

UK :

/kuːl/

US :

family - خانواده
cool
سرد
cooler
خنک کننده
coolant
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [cool] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • cool air/water


    هوا/آب خنک

  • a cool breeze/drink/climate


    یک نسیم خنک / نوشیدنی / آب و هوا

  • Cooler weather is forecast for the weekend.


    هوای خنک‌تر برای آخر هفته پیش‌بینی می‌شود.

  • These plants prefer cooler temperatures.


    این گیاهان دمای خنک تر را ترجیح می دهند.

  • Let's sit in the shade and keep cool.


    بیایید در سایه بنشینیم و خنک باشیم.

  • The wooden shutters help keep the building cool.


    کرکره های چوبی به خنک نگه داشتن ساختمان کمک می کند.

  • Store lemons in a cool dry place.


    لیموها را در جای خشک و خنک نگهداری کنید.


  • لباس های سبک و خنک بپوشید اما سعی کنید از شلوارک خودداری کنید.

  • a room painted in cool greens and blues


    اتاقی که با رنگ های سبز و آبی سرد رنگ شده است

  • Doesn't she look cool in those sunglasses?


    آیا او با آن عینک آفتابی باحال به نظر نمی رسد؟

  • He's a really cool guy.


    او واقعاً پسر باحالی است.


  • با آن مدل موی جدید خیلی باحال به نظر می رسید.

  • It's a cool movie.


    فیلم باحالی است.

  • She has lots of cool ideas.


    او ایده های جالب زیادی دارد.

  • We had such a cool time with Ed and his friends.


    با اد و دوستانش خیلی خوش گذشت.

  • I really hope you can come—it'd be so cool!


    من واقعاً امیدوارم که بتوانید بیایید - خیلی باحال است!

  • It was totally cool to see him in real life.


    دیدن او در زندگی واقعی بسیار جالب بود.

  • It's really cool you came back!


    خیلی خوبه که برگشتی

  • We're meeting Jake for lunch and we can go on the yacht in the afternoon.’ ‘Cool!’


    برای ناهار با جیک ملاقات می کنیم و بعد از ظهر می توانیم با قایق تفریحی برویم.» «باحال!»

  • Can you come at 10.30 tomorrow?’ ‘That's cool.’


    می‌توانی فردا ساعت 10.30 بیایی؟» «خیلی خوب است.»

  • ‘Yeah, sure. That sounds cool,’ he replied.


    'اره حتما. به نظر جالب می رسد، او پاسخ داد.

  • I was surprised that she got the job but I'm cool with it (= it's not a problem for me).


    من تعجب کردم که او کار را به دست آورد، اما من با آن خوب هستم (= برای من مشکلی نیست).

  • She's completely cool about what happened.


    او در مورد آنچه اتفاق افتاده کاملاً خونسرد است.

  • Keep cool!


    آرام باش!

  • Just stay cool and don't panic.


    فقط خونسرد باشید و نترسید.

  • She tried to remain cool calm and collected (= calm).


    او سعی کرد خونسرد، آرام و جمع (= آرام) باقی بماند.

  • He has a cool head (= he stays calm in an emergency).


    سرش خنک است (= در اضطرار آرام می ماند).

  • They gave the prime minister a cool reception.


    آنها از نخست وزیر استقبال خوبی کردند.

  • Her voice was cool and dismissive.


    صدایش خونسرد و ناامید کننده بود.

  • She was decidedly cool about the proposal.


    او به طور قطع در مورد پیشنهاد خونسرد بود.

  • He has been cool towards me ever since we had that argument.


    از زمانی که با هم بحث کردیم، او نسبت به من خونسرد بود.

synonyms - مترادف
  • chilly


    سرد


  • سرد شدن

  • chill


    قطب شمال

  • arctic


    منجمد

  • coldish


    یخ زده

  • frigid


    ژلید

  • frosty


    تنبل

  • gelid


    WintryUS

  • nippy


    تازه

  • wintryUS


    یخبندان


  • یخی

  • glacial


    طراوت بخش

  • icy


    winteryUK

  • refreshing


    algid

  • winteryUK


    تلخ

  • algid


    استخوان سوز

  • bitter


    مهاربندی

  • bone-chilling


    تند

  • bracing


    خنک

  • brisk


    ترد

  • coolish


    draftyUS

  • crisp


    draughtyUK

  • draftyUS


    انجماد

  • draughtyUK


    خیلی سرد

  • freezing


    نشاط آور انگلستان

  • frozen


    نیروبخش ایالات متحده

  • ice-cold


    نیش زدن

  • envigoratingUK


    بی حس کردن

  • invigoratingUS


  • nipping


  • numbing


antonyms - متضاد

  • گرم

  • mild


    خفیف

  • heated


    گرم شده است

  • lukewarm


    ولرم

  • muggy


    ماگی

  • summery


    تابستانی

  • temperate


    معتدل

  • tepid


    نان تست

  • toasty


    گرمسیری

  • tropical


    پرشور

  • ardent


    شعله ور

  • blazing


    غلیان

  • boiling


    کباب کردن

  • broiling


    سوزش

  • burning


    آتشین

  • fiery


    داغ

  • hot


    آذرین

  • fervent


    مذاب

  • fervid


    قرمز تند

  • igneous


    برشته کردن

  • molten


    سوزاندن

  • red-hot


    سوزاننده

  • roasting


    سوزان

  • scalding


    متورم

  • scorching


    سوزناک

  • searing


    فوق داغ

  • sizzling


  • sultry


  • sweltering


  • torrid


  • ultrahot


لغت پیشنهادی

nike

لغت پیشنهادی

astutely

لغت پیشنهادی

righthand