cause

base info - اطلاعات اولیه

cause - علت

noun - اسم

/kɔːz/

UK :

/kɔːz/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [cause] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Unemployment is a major cause of poverty.


    بیکاری عامل اصلی فقر است.

  • The report ignores the root cause of the problem.


    این گزارش علت اصلی مشکل را نادیده می گیرد.

  • Smoking is the leading cause of lung cancer.


    سیگار عامل اصلی سرطان ریه است.

  • Drinking and driving is one of the most common causes of traffic accidents.


    مصرف مشروبات الکلی و رانندگی یکی از شایع ترین علل تصادفات رانندگی است.


  • تعیین علت مرگ غیرممکن بود.


  • در مورد آتش سوزی و علت احتمالی آن بحث شد.

  • He died of natural causes.


    او به مرگ طبیعی درگذشت.


  • در این شرایط تفکیک علت و معلول آسان نیست.

  • There is no cause for concern.


    دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.

  • The food was excellent—I had no cause for complaint.


    غذا عالی بود - دلیلی برای شکایت نداشتم.

  • If your child is absent without good cause (= a good reason), you may receive a warning from the school board.


    اگر فرزند شما بدون دلیل موجه (= دلیل موجه) غیبت کند، ممکن است از هیئت مدیره مدرسه اخطاری دریافت کنید.

  • Animal welfare campaigners raised £70 000 for their cause last year.


    فعالان حمایت از حیوانات سال گذشته 70000 پوند برای اهداف خود جمع آوری کردند.

  • a good/worthy cause (= an organization that does good work such as a charity)


    علت خوب / شایسته (= سازمانی که کار خوب انجام می دهد، مانند یک موسسه خیریه)

  • He dedicated his life to fighting for the Republican cause.


    او زندگی خود را وقف مبارزه برای آرمان جمهوری خواهان کرد.

  • The donation is the biggest private gift to a humanitarian cause.


    این کمک بزرگ ترین هدیه خصوصی به یک هدف بشردوستانه است.

  • She has long championed the cause of civil liberties.


    او مدت‌هاست که از آزادی‌های مدنی دفاع کرده است.

  • Oh well it's all for a good cause.


    اوه خوب، همه اینها برای یک هدف خوب است.

  • The function took a lot of organizing, but was all for/in a good cause.


    این عملکرد سازماندهی زیادی را به خود اختصاص داد، اما همه برای/به دلیل خوبی بود.

  • He gave his life in the cause of freedom.


    جان خود را در راه آزادی فدا کرد.

  • A greater cause for resentment is the discrepancy in pay.


    دلیل بزرگ‌تر برای نارضایتی، عدم تطابق در پرداخت‌ها است.

  • Smoking is a common cause of premature death.


    سیگار یکی از علل شایع مرگ زودرس است.

  • The precise cause of the accident is not known.


    علت دقیق حادثه مشخص نیست.


  • علت واقعی مشکل در ساخت و ساز ضعیف پل نهفته است.

  • What are the causes of the crisis?


    علل بحران چیست؟

  • attempts to identify the immediate cause of the breakdown


    تلاش برای شناسایی علت فوری خرابی

  • the causes of blindness


    علل نابینایی


  • علت اصلی مشکل


  • علل اجتماعی بد سلامتی

  • She regarded me as the cause of all her problems.


    او من را عامل تمام مشکلات خود می دانست.

  • They are still trying to identify the immediate cause of the breakdown.


    آنها همچنان در تلاش برای شناسایی علت فوری خرابی هستند.

  • Her health is giving us great cause for concern.


    سلامتی او باعث نگرانی ما شده است.

synonyms - مترادف

  • منبع

  • incitement


    تحریک

  • causation


    علیت

  • instigation


    چشمه اصلی

  • mainspring


    مشوق


  • انگیزه


  • هدف

  • motive


    تعیین کننده


  • محرک

  • determinant


    پایان

  • incitation


    تکانه

  • aim


    تشویق

  • inducement


    خوب

  • stimulation


    الهام بخش

  • stimulator


    کاتالیزور

  • end


    تقویت

  • impetus


    دلیل

  • stimulus


    پر کردن

  • impulse


    نفوذ

  • spur


    نیروی پیشران

  • stimulant


  • encouragement


  • goad


  • provocation


  • inspiration


  • catalyst


  • boost



  • fillip



  • driving force


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

exile

لغت پیشنهادی

tire

لغت پیشنهادی

ripping