cause
cause - علت
noun - اسم
UK :
US :
ایجاد یک اتفاق، به خصوص اتفاق بد
وادار کردن کسی به انجام کاری، یا باعث ایجاد چیزی. Make کمتر رسمی است تا علت، و کلمه معمولی است که در انگلیسی روزمره استفاده می شود
to cause someone to do something or cause something to happen. Make is less formal than cause and is the usual word to use in everyday English
اگر کسی یا چیزی مسئول امر بدی باشد، باعث وقوع آن شده است
برای ایجاد چیزی - به ویژه در مورد تغییرات یا بهبودها استفاده می شود
اگر عمل یا رویدادی منجر به چیزی شود، باعث می شود آن چیز اتفاق بیفتد
باعث شدن اتفاقی در نهایت بعد از مدتی شود
اگر یک رویداد باعث دیگری شود، به طور ناگهانی باعث می شود که رویداد دوم رخ دهد
اتفاقی بسیار جدی را به طور ناگهانی رخ دهد که بر افراد زیادی تأثیر خواهد گذاشت
شخص، رویداد یا چیزی که باعث می شود چیزی اتفاق بیفتد
واقعیتی که احساس یا رفتار خاصی را برای شما درست یا معقول می کند
هدف، باور یا سازمانی که گروهی از مردم از آن حمایت می کنند یا برای آن مبارزه می کنند
پرونده ای که به دادگاه ارجاع می شود
دلیل اینکه چرا چیزی، به خصوص اتفاق بد، رخ می دهد
دلیلی برای احساس چیزی یا رفتاری خاص
یک اصل ارزشمند اجتماعی که به شدت توسط برخی افراد حمایت می شود
زیرا
چیزی که بدون آن چیز دیگری اتفاق نمی افتد
علت نیز دلیلی برای انجام یا احساس چیزی است
یک ایده یا اصل که به شدت توسط برخی افراد حمایت می شود
این آتش سوزی 500 هزار دلار خسارت وارد کرد.
چیزی که قبلا باعث خنده شکم می شد، اکنون خنده دلپذیری را به همراه دارد.
ناپدری 24 اتهام ظلم و دو اتهام وارد کردن صدمه به بدن واقعی را رد می کند.
اگر باعث سردرگمی شده ایم متاسفیم.
وی مدعی شد که این سایت از نظر زمین شناسی ناسالم است و هرگونه تنش ناشی از تغییر سطح آب می تواند باعث زلزله شود.
کالبد شکافی نشان داد که مرگ او به دلیل نارسایی کبدی بوده است.
He claimed that the site was geologically unsound and any stress caused by a shift in water levels could cause an earthquake.
تقریباً 90 درصد مرگ و میرهای ناشی از سرطان ریه و برونشیت ناشی از سیگار کشیدن است.
حدود نیمی از مواد شیمیایی که مورد آزمایش قرار گرفتند باعث ایجاد سرطان در موشها شدند.
چنین آمبولی های بزرگی معمولاً در عرض یک تا دو ساعت باعث مرگ می شوند.
تئوری در میان خوشافکنهای رسانهها این است که فرستادن خبرنگار ممکن است باعث تغییر عقیده خانوادهها شود.
بیکاری عامل اصلی فقر است.
این گزارش علت اصلی مشکل را نادیده می گیرد.
سیگار عامل اصلی سرطان ریه است.
مصرف مشروبات الکلی و رانندگی یکی از شایع ترین علل تصادفات رانندگی است.
تعیین علت مرگ غیرممکن بود.
در مورد آتش سوزی و علت احتمالی آن بحث شد.
او به مرگ طبیعی درگذشت.
در این شرایط تفکیک علت و معلول آسان نیست.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
غذا عالی بود - دلیلی برای شکایت نداشتم.
If your child is absent without good cause (= a good reason), you may receive a warning from the school board.
اگر فرزند شما بدون دلیل موجه (= دلیل موجه) غیبت کند، ممکن است از هیئت مدیره مدرسه اخطاری دریافت کنید.
فعالان حمایت از حیوانات سال گذشته 70000 پوند برای اهداف خود جمع آوری کردند.
علت خوب / شایسته (= سازمانی که کار خوب انجام می دهد، مانند یک موسسه خیریه)
او زندگی خود را وقف مبارزه برای آرمان جمهوری خواهان کرد.
این کمک بزرگ ترین هدیه خصوصی به یک هدف بشردوستانه است.
او مدتهاست که از آزادیهای مدنی دفاع کرده است.
اوه خوب، همه اینها برای یک هدف خوب است.
این عملکرد سازماندهی زیادی را به خود اختصاص داد، اما همه برای/به دلیل خوبی بود.
جان خود را در راه آزادی فدا کرد.
دلیل بزرگتر برای نارضایتی، عدم تطابق در پرداختها است.
سیگار یکی از علل شایع مرگ زودرس است.
علت دقیق حادثه مشخص نیست.
علت واقعی مشکل در ساخت و ساز ضعیف پل نهفته است.
علل بحران چیست؟
تلاش برای شناسایی علت فوری خرابی
علل نابینایی
علت اصلی مشکل
علل اجتماعی بد سلامتی
او من را عامل تمام مشکلات خود می دانست.
آنها همچنان در تلاش برای شناسایی علت فوری خرابی هستند.
سلامتی او باعث نگرانی ما شده است.
منبع
incitement
تحریک
causation
علیت
instigation
چشمه اصلی
mainspring
مشوق
انگیزه
هدف
motive
تعیین کننده
محرک
determinant
پایان
incitation
تکانه
تشویق
inducement
خوب
stimulation
الهام بخش
stimulator
کاتالیزور
تقویت
impetus
دلیل
stimulus
پر کردن
impulse
نفوذ
spur
نیروی پیشران
stimulant
encouragement
goad
provocation
inspiration
catalyst
boost
fillip
driving force
نتیجه
اثر
انشعاب
اثر بعدی
ramification
عواقب
aftereffect
تولید - محصول
aftermath
حاصل
corollary
محصول جانبی
پیامد
resultant
عوارض جانبی
by-product
واکنش جانبی
repercussion
نتیجه از
برآمدگی
موضوع
میوه
outgrowth
عاقبت
upshot
توسعه
توالی
سرنوشت
sequel
پایان
سقوط
تأثیر
نتیجه نهایی
رد پا
fallout
مانع
footprint
hindrance