eventually

base info - اطلاعات اولیه

eventually - در نهایت

adverb - قید

/ɪˈventʃuəli/

UK :

/ɪˈventʃuəli/

US :

family - خانواده
event
رویداد
non-event
بدون رویداد
eventuality
احتمال
uneventfulness
بی اتفاقی
eventful
پر حادثه
uneventful
بی حادثه
eventual
نهایی
uneventfully
بدون حادثه
google image
نتیجه جستجوی لغت [eventually] در گوگل
description - توضیح
  • after a long time or after a lot of things have happened


    بعد از مدت ها، یا بعد از اتفاقات زیادی


  • در نهایت، به خصوص پس از مدت ها یا تلاش زیاد، مشکلات و غیره.

  • If energy prices continued to rise it would be worrisome and eventually feed into broader inflation measures.


    اگر قیمت انرژی همچنان به افزایش خود ادامه دهد، نگران کننده خواهد بود و در نهایت به اقدامات تورمی گسترده تر می انجامد.

  • Seventy-two percent of people eventually found work but mainly in low-paid service jobs.


    هفتاد و دو درصد از مردم در نهایت کار پیدا کردند، اما عمدتاً در مشاغل خدماتی کم دستمزد.

  • He eventually panicked and ran off as the boy screamed for help.


    او در نهایت وحشت کرد و در حالی که پسر فریاد می زد کمک فرار کرد.

  • The absence of unrelenting selling pressure may eventually stabilise land prices and stem the deterioration in balance sheets.


    عدم وجود فشار بی امان فروش ممکن است در نهایت قیمت زمین را تثبیت کند و از وخامت ترازنامه جلوگیری کند.

  • Eventually the sky cleared up and we went to the beach.


    بالاخره آسمان صاف شد و به ساحل رفتیم.

  • The judge procrastinated, but eventually the tabloids had their sport.


    قاضی تعلل کرد، اما در نهایت روزنامه ها ورزش خود را داشتند.

  • When Margy eventually went to court for her new shoplifting charge the judge gave her a probation order.


    زمانی که مارگی در نهایت به دلیل اتهام سرقت از مغازه جدید به دادگاه رفت، قاضی به او حکم مشروط داد.

example - مثال
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

muddied

لغت پیشنهادی

overt

لغت پیشنهادی

balefully