balance
balance - تعادل
noun - اسم
UK :
US :
حالتی که در آن تمام وزن شما به طور مساوی پخش می شود تا زمین نخورید
a state in which opposite forces or influences exist in equal or the correct amounts, in a way that is good
حالتی که در آن نیروها یا تأثیرات متضاد به مقدار مساوی یا درست، به نحوی که خوب است، وجود داشته باشد
مقدار پولی که در حساب بانکی خود دارید
مانده بدهی مقدار پولی است که پس از پرداخت مقداری از آن هنوز بدهکار هستید
وسیله ای برای وزن کردن اشیا با دو ظرف که از میله آویزان است
زمانی که ذهن فردی سالم و وضعیت عاطفی او عادی است
to be in or get into a steady position without falling to one side or the other or to put something into this position
قرار گرفتن یا قرار گرفتن در یک موقعیت ثابت، بدون افتادن به یک طرف یا آن طرف، یا قرار دادن چیزی در این موقعیت
از نظر اهمیت، مقدار، ارزش یا اثر برابر با چیزی که اثر معکوس دارد
to consider the importance of one thing in relation to something else when you are making a decision
هنگام تصمیم گیری اهمیت یک چیز را در رابطه با چیز دیگری در نظر بگیرید
the difference between the total amounts of money coming into and going out of an account in a particular period of time
تفاوت بین کل مبالغ ورودی و خروجی از یک حساب در یک دوره زمانی خاص
مبلغی که پس از پرداخت مقداری پول هنوز بدهکار است
بقیه یا قسمت باقی مانده از یک مقدار
to calculate the amount needed to make the debit side and the credit side of an account equal perhaps by looking for mistakes
برای محاسبه مقدار مورد نیاز برای برابر کردن طرف بدهکار و اعتبار یک حساب، شاید با جستجوی اشتباهات
اگر طرف بدهکار و اعتبار موجودی حساب، مقادیر یکسانی را نشان می دهد
انجام کارهایی که برای صرف هزینه بیشتر از مقدار پول دریافتی، معمولاً توسط یک دولت ضروری است، انجام دهند
حالتی که در آن اشیاء دارای وزن یا نیروی مساوی هستند
The balance on a piece of electronic equipment for playing music is the particular mixture of different sounds, or the device that controls this.
تعادل روی یک قطعه تجهیزات الکترونیکی برای پخش موسیقی، ترکیب خاصی از صداهای مختلف یا وسیله ای است که این را کنترل می کند.
پس از فکر کردن به تمام حقایق یا نظرات مختلف
a device used for weighing things, consisting of two dishes hanging on a bar that shows when the contents of both dishes weigh the same
وسیله ای که برای وزن کردن اشیا استفاده می شود، متشکل از دو ظرف آویزان به میله ای که نشان می دهد محتویات هر دو ظرف وزن یکسانی دارند.
the amount of money you have in a bank account or the amount of something that you have left after you have spent or used up the rest
مقدار پولی که در یک حساب بانکی دارید یا مقدار چیزی که پس از خرج کردن یا استفاده از بقیه باقی مانده است.
the money that is returned to someone who has paid for something that costs less than the amount that they gave
پولی که به کسی برگردانده می شود که برای چیزی پرداخته است که هزینه آن کمتر از مبلغی است که او داده است
to be in a position where you will stand without falling to either side or to put something in this position
در موقعیتی قرار بگیرید که بدون افتادن به طرفین بایستید یا چیزی را در این وضعیت قرار دهید
به چندین چیز اهمیت، زمان یا پول مساوی بدهید تا یک موقعیت موفق باشد
to arrange a system that relates to money so that the amount of money spent is not more than the amount received
برای تنظیم سیستمی که به پول مربوط می شود به طوری که مقدار پول خرج شده بیشتر از مبلغ دریافتی نباشد
اطمینان حاصل شود که مقدار پولی که هزینه می شود بیشتر از مقدار پول دریافتی نیست
the condition of someone or something in which its weight is equally divided so that it can stay in one position or be under control while moving
وضعیت کسی یا چیزی که وزن آن به طور مساوی تقسیم می شود تا بتواند در یک وضعیت بماند یا در حین حرکت تحت کنترل باشد.
Balance in a work of art means that all the parts of it work together and no part is emphasized too much.
تعادل در یک اثر هنری به این معناست که همه اجزای آن با هم کار کنند و هیچ بخشی بیش از حد مورد تاکید قرار نگیرد.
وضعیتی که در آن دو نیروی متضاد قدرت یکسانی دارند یا به آنها داده می شود
مقدار پولی که در حساب بانکی دارید یا مقداری از پول بدهکار
A balance is also the amount of something that you have left after you have spent or used up the rest
موجودی همچنین مقدار چیزی است که پس از خرج کردن یا استفاده از بقیه باقی مانده است
برای اینکه چیزی با تقسیم وزنش در یک موقعیت ثابت بماند
این روزنامه تعادل خوبی را در ارائه نظرات مختلف حفظ می کند.
گردشگران اغلب تعادل ظریف طبیعت جزیره را بر هم می زنند.
مرگ همسرش تعادل ذهن او را به هم زد.
سعی کنید تعادل بین کار و آرامش را حفظ کنید.
مهم است که جنبه های مختلف زندگی خود را متعادل نگه دارید.
ورزشکاران به یک حس خوب تعادل نیاز دارند.
من برای حفظ تعادلم روی اسکیت های جدیدم تلاش کردم.
او دور گوشه چرخید، تعادل خود را از دست داد و افتاد.
برای بررسی موجودی بانک خود (= برای اطلاع از میزان پول در حساب شما)
Consider a balance transfer to a credit card with a lower rate of interest (= = moving the amount owed from one card to another).
انتقال موجودی به کارت اعتباری با نرخ بهره کمتر (== انتقال مبلغ بدهی از یک کارت به کارت دیگر) را در نظر بگیرید.
موجودی 500 دلاری باید ظرف 90 روز پرداخت شود.
باقیمانده را بعدا پرداخت می کنم.
مانده نهایی شش هفته قبل از حرکت است.
توازن نظر این بود که کار مهمتر از اوقات فراغت است.
اکنون تعادل از اتحادیه ها به سمت کارفرمایان تغییر یافته است.
توازن شواهد نشان می دهد که افول حزب لیبرال قبل از جنگ جهانی اول آغاز شده است.
The coroner thought that on the balance of probabilities, the pilot had suffered a stroke just before the crash.
پزشک قانونی فکر کرد که بر اساس احتمالات، خلبان درست قبل از سقوط دچار سکته شده است.
آینده بلندمدت برنامه فضایی در تعادل است.
زندگی تام به مدت دو هفته در حالت کما بود.
با وزش ناگهانی باد از تعادل خارج شدم.
حرکت ناگهانی او را از تعادل خارج کرد.
سناتور به وضوح با سوال غیرمنتظره از تعادل خارج شد.
در مجموع، این شرکت سال موفقی را پشت سر گذاشته است.
For years poorer children have had to put up with a lower quality education and now is the time to redress the balance.
سالهاست که کودکان فقیرتر مجبور بودهاند آموزش با کیفیت پایینتری را تحمل کنند و اکنون زمان آن است که تعادل را اصلاح کنیم.
ما باید بین این منافع متضاد تعادل ایجاد کنیم.
در یک مصاحبه، ارائه هوشمندانه می تواند تعادل را به نفع شما تغییر دهد.
شواهد جدید نشان دهنده تعادل علیه دادستان است.
چگونه می توان تعادل قابل قبولی بین نزدیکی و دوری در یک رابطه پیدا کرد؟
بالا کشیدن همه گیاهان تعادل طبیعی حوض را به هم می زند.
تعادل جنسیتی یکنواخت بین کارکنان و دانشجویان وجود دارد.
در مورد کودکان، دستیابی به تعادل مناسب بین عشق و انضباط مهم است.
ثبات
equilibrium
تعادل
steadiness
پایه
footing
تراز بودن
levelness
حس تعادل
گرفتن
grip
نگه داشتن پا
toehold
خرید
لنگرگاه
anchorage
نگه دارید
جای پا
foothold
حمایت کردن
پا
موقعیت امن
تماس محکم
فهم
grasp
اصطکاک
friction
کشش
traction
چسبندگی
adhesion
قدرت نفوذ
leverage
مقاومت
برتری
vantage
لنگر
anchor
مزیت - فایده - سود - منفعت
پیوست
attachment
نگه داشتن انگشت
fingerhold
اهرم
lever
پایه محکم
firm footing
instability
بی ثباتی
unsteadiness
عدم تعادل
imbalance
متزلزل
precariousness
unstableness
wavering