balance

base info - اطلاعات اولیه

balance - تعادل

noun - اسم

/ˈbæləns/

UK :

/ˈbæləns/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [balance] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف

  • ثبات

  • equilibrium


    تعادل

  • steadiness


    پایه

  • footing


    تراز بودن

  • levelness


    حس تعادل


  • گرفتن

  • grip


    نگه داشتن پا

  • toehold


    خرید


  • لنگرگاه

  • anchorage


    نگه دارید


  • جای پا

  • foothold


    حمایت کردن


  • پا


  • موقعیت امن


  • تماس محکم


  • فهم

  • grasp


    اصطکاک

  • friction


    کشش

  • traction


    چسبندگی

  • adhesion


    قدرت نفوذ

  • leverage


    مقاومت


  • برتری

  • vantage


    لنگر

  • anchor


    مزیت - فایده - سود - منفعت


  • پیوست

  • attachment


    نگه داشتن انگشت

  • fingerhold


    اهرم

  • lever


    پایه محکم

  • firm footing


antonyms - متضاد
  • instability


    بی ثباتی

  • unsteadiness


    عدم تعادل

  • imbalance


    متزلزل

  • precariousness


  • unstableness


  • wavering


لغت پیشنهادی

alphanumeric

لغت پیشنهادی

dupe

لغت پیشنهادی

gratified