smart
smart - هوشمندانه
adjective - صفت
UK :
US :
intelligent or sensible
باهوش یا معقول
سعی می کند به روشی غیر محترمانه باهوش به نظر برسد
a smart person is wearing neat attractive clothes and has a generally tidy appearance
یک فرد باهوش لباس های جذاب و مرتبی می پوشد و ظاهری مرتب دارد
لباس های هوشمند، ساختمان ها و غیره تمیز، مرتب و جذاب هستند
مد روز یا مورد استفاده افراد شیک پوش
smart machines, weapons, materials etc are controlled by computers and are designed to react in a suitable way depending on the situation
ماشینهای هوشمند، سلاحها، مواد و غیره توسط رایانه کنترل میشوند و به گونهای طراحی شدهاند که بسته به موقعیت، واکنش مناسب نشان دهند.
یک حرکت هوشمند به سرعت انجام می شود، به خصوص با زور
از اینکه کسی احساسات شما را جریحه دار کرده یا به شما توهین کرده است ناراحت باشید
اگر قسمتی از بدن شما هوشمند باشد، با درد گزنده درد می کند
طراحی هوشمند، فناوری و غیره بسیار پیشرفته است، به گونه ای که از هوش انسان کپی می کند
بسیار باهوش در امور تجاری
having a clean tidy, and stylish appearance
داشتن ظاهری تمیز، مرتب و شیک
مکان یا رویدادی که هوشمندانه باشد افراد شیک پوش، شیک و یا ثروتمند را به خود جذب می کند
باهوش، یا قادر به فکر کردن سریع یا هوشمندانه در شرایط دشوار
به سرعت با زور یا تلاش زیاد انجام می شود
A smart machine weapon etc. uses computers to make it work so that it is able to act in an independent way
یک ماشین هوشمند، سلاح و غیره از رایانه برای کارکردن خود استفاده می کند تا بتواند به صورت مستقل عمل کند.
used to refer to a motorway or other road on which computers are used to watch traffic and change speed limits, close lanes, and show warning signs according to the amount of traffic
برای اشاره به بزرگراه یا جاده دیگری استفاده می شود که در آن از رایانه برای تماشای ترافیک و تغییر محدودیت های سرعت، بستن خطوط و نشان دادن علائم هشدار دهنده با توجه به میزان ترافیک استفاده می شود.
عدم احترام، مخصوصاً هنگام گفتن سخنان خنده دار
به روشی هوشمندانه و موثر
با درد شدید صدمه ببیند
به دلیل شکست یا انتقاد احساس ناراحتی و عصبانیت کنید
باهوش، یا قادر به فکر کردن و درک سریع در شرایط دشوار
دستگاه های هوشمند دستگاه هایی هستند که با استفاده از رایانه کار می کنند
having a clean neat, stylish appearance
برای احساس درد گزنده
مخفف Specific, Measurable, Agreed (یا Achievable), Realistic, and Time Bound (یا زمان بندی شده) عبارتی برای بیان اینکه اهداف یک شرکت، کارمند و غیره باید در رابطه با این موارد بیان شود.
abbreviation for Specific Measurable, Agreed (or Achievable), Realistic, and Time Bound (or Timed) a phrase to say that the aims of a company employee etc. should be stated in relation to these things
با استفاده از سیستم های کامپیوتری پیشرفته
باهوش یا قادر به فکر کردن سریع
ویراستار لاغر، باهوش و موهای تیره بود.
سیستم نرم افزاری جدید واقعا هوشمند است و استفاده از آن نیز بسیار سریعتر است.
فضایی از ظرافت هوشمند
an atmosphere of smart elegance
من باید برای کار باهوش باشم.
تو با اون کت و شلوار خیلی باهوش به نظر میای
او در لباس ابریشم آبی سرمه ای بسیار باهوش بود.
یک کت و شلوار هوشمند
آنها باهوش ترین لباس های خود را پوشیده بودند.
معلوم است که او مرد باهوشی است.
چرا افراد باهوش چنین کارهای احمقانه ای انجام می دهند؟
او از برادرش باهوش تر است.
این یک حرکت حرفه ای هوشمندانه بود.
خوب، اعتراف می کنم که این هوشمندانه ترین کاری نبود که انجام دادم (= کار احمقانه ای بود)
او بیش از حد جاه طلب است، بیش از حد باهوش برای خیر خود.
داشتن پلان B همیشه هوشمندانه است.
smart bombs
بمب های هوشمند
این ماشین لباسشویی هوشمند مقدار بهینه آب را برای بار پخش می کند.
smart restaurants
رستوران های هوشمند
او با مجموعه هوشمند (= افراد شیک پوش و ثروتمند) مخلوط می شود.
او با یک ترک هوشمند به سرش اصابت کرد.
با سرعتی هوشمندانه به راه افتادیم.
او یک کت قرمز هوشمند پوشیده بود.
یونیفرم آبی هوشمند می پوشند.
کفش های جدید هوشمند
ماشین دو نفره هوشمند بود.
The restaurant has a smart new décor.
رستوران دارای دکوراسیون جدید هوشمند است.
او مرد بسیار باهوشی است.
او سوالات هوشمندانه زیادی پرسید.
او از برادرش باهوش تر است
چقدر باهوشی که از پسش بر میای!
اگر از من بپرسید او تا حد نصف بسیار باهوش است.
او یک دانشمند جوان باهوش است.
او احتمالاً باهوش ترین دانش آموز کلاس است.
او به اندازه کافی باهوش است که بداند چه چیزی کار می کند و چه چیزی خوب نیست.
روشن
intelligent
باهوش
astute
زیرک
clever
تیز
عاقل
متفکر
brainy
درخشان
زودرس
precocious
حیله گر
savvy
مبتکرانه
canny
حکیم
crafty
حاد
ingenious
کلوی
sage
نابغه
acute
دانستن
cluey
آگاه
genius
درک کننده
keen
مدبر
knowing
خیابانی
knowledgeable
هشدار
perceptive
فهیم
percipient
تحصیل کرده
resourceful
دانشمند
shrewd
استثنایی
streetwise
دلپذیر
alert
discerning
educated
erudite
exceptional
genial
foolish
احمقانه
dense
متراکم
احمق
dumb
بی عقل
fatuous
فریبنده
obtuse
دیر فهم
آهسته. تدریجی
daft
دفت
dim
کم نور
dopey
بی حال
idiotic
مبهم
imbecilic
ساده
ضخیم
سر هوا
airheaded
مغز پرنده
birdbrained
سر استخوانی
boneheaded
کم هوش
dim-witted
کثیف
doltish
چروک
dorky
ضعیف فکر
feebleminded
نیمه هوش
half-witted
سر بند انگشتی
idiotical
بی فکر
knuckleheaded
غیر روشنفکر
mindless
بدون احساس
moronic
کند عقل
nonintellectual
سر کلفت
senseless
silly
slow-witted
thickheaded