sharp
sharp - تیز
adjective - صفت
UK :
US :
داشتن یک لبه یا نقطه بسیار نازک که می تواند چیزها را به راحتی برش دهد
یک پیچ یا خم تند به طور ناگهانی جهت را تغییر می دهد
افزایش شدید، صعود، سقوط و غیره به طور ناگهانی اتفاق می افتد و از نظر مقدار بسیار عالی است
تفاوت های شدید بسیار بزرگ و بسیار قابل توجه است
درد یا احساس شدید ناگهانی و شدید است
طوری صحبت کنید که نشان دهد شما چیزی را قبول ندارید یا عصبانی هستید
می تواند خیلی سریع فکر کند و چیزها را بفهمد و به راحتی فریب نخورد
داشتن یک نقطه بسیار نازک که می تواند یک خط دقیق ترسیم کند
صدای تند یا گریه بلند، کوتاه و ناگهانی است
با طعم کمی تلخ
attractive and fashionable
جذاب و شیک
گرد یا منحنی نیست
اگر تصویر یا تصویر واضح باشد، می توانید تمام جزئیات را به وضوح ببینید
می تواند جزئیات را به خوبی ببیند و متوجه شود
یک نت موسیقی که تیز است با یک نیمتون از نت F، D، C و غیره بلند شده است.
اگر موسیقی یا آواز تند باشد، با صدای کمی بالاتر از آنچه که باید باشد پخش یا خوانده می شود
داشتن لبه نامنظم با نوک تیز زیاد
داشتن تعداد زیادی نوک تیز نازک
پوشیده از بسیاری از نقاط تیز کوچک - عمدتا در مورد گیاهان استفاده می شود
لبه دندانه دار روی اره یا چاقو دارای نوک تیز زیادی است
فوق العاده تیز
تیز نیست - در مورد ابزار، سلاح یا مداد استفاده می شود
در صدایی کمی بالاتر از آنچه درست است پخش یا خوانده می شود
یک نت موسیقی که یک نیم صدای بالاتر از نت نوشته شده بلند شده است
علامت (#) در یک ردیف از موسیقی نوشته شده، برای نشان دادن اینکه یک نت موسیقی باید بلند شود استفاده می شود
a brand (=type) of electronic products, that includes televisions, stereo systems, and DVD players, made by the Japanese company Sharp
یک نام تجاری (=نوع) از محصولات الکترونیکی، که شامل تلویزیون، سیستم های استریو، و پخش کننده دی وی دی، ساخته شده توسط شرکت ژاپنی شارپ است.
افزایش شدید، سقوط و غیره بسیار ناگهانی و بسیار بزرگ است
داشتن لبه یا نقطه نازکی که می تواند چیزی را برش دهد یا چیزی را سوراخ کند
ایجاد یا توصیف یک دردی سریع و قوی که باعث می شود احساس کنید بریده شده اید
برای توصیف بخشی از صورت کسی که بسیار نوک تیز است استفاده می شود
If someone is sharp or makes a sharp statement they speak or act in a severe and angry way that can hurt other people
اگر فردی تند باشد یا اظهارات تند و تیز بگوید، به شیوه ای شدید و خشمگین صحبت می کند یا رفتار می کند که می تواند به دیگران صدمه بزند.
یک چاقوی تیز
اسباب بازی هایی با لبه های تیز برای کودکان خردسال مناسب نیستند.
sharp teeth
دندان های تیز
یک ورق کاغذ و یک مداد تیز بردارید.
کاهش شدید قیمت ها
افزایش شدید جرم و جنایت
افزایش شدید بیکاری
کاهش شدید ارزش پوند در برابر دلار
صدای نفس شدیدی شنید.
We need to give young criminals a short sharp shock (= a punishment that is very unpleasant for a short time).
ما باید به مجرمان جوان ضربه ای کوتاه و تند بدهیم (= مجازاتی که برای مدت کوتاهی بسیار ناخوشایند است).
یک طرح کلی
عکس خیلی واضح نیست (= هیچ تضاد واضحی بین مناطق نور و سایه وجود ندارد).
She drew a sharp distinction between domestic and international politics.
او تمایز شدیدی بین سیاست داخلی و بین المللی قائل شد.
بر خلاف خلق و خوی او، ابرها در حال شکستن بودند تا آسمان آبی را نمایان کنند.
موضوع باید در کانون توجه بیشتری قرار گیرد.
تصویر بسیار واضح و با جزئیات به نظر می رسد.
برای داشتن چشمانی تیزبین
دختری با هوش تیز
حس شوخ طبعی تند
او به شدت مراقب هر غریبه ای بود.
خیلی تیز بود که دیدی!
ذهنش مثل تیغ تیز بود.
انتقاد تند
اما زبان تیزی دارد (= او اغلب به شیوه ای ناخوشایند یا ناخوشایند صحبت می کند).
وقتی دیر رسیدم با من خیلی تند برخورد می کرد.
او فهرست را با لحنی تند و بریده خواند.
یک ضربه تند به در زده شد.
در حالی که درد شدیدی از پایش سرازیر شد، پیچ خورد.
پولی حسادت شدیدی داشت.
یک پیچ تند در جاده
یک چرخش تند به چپ
honed
تیز شده
keen
تیز
sharpened
پف کرده
whetted
برش دادن
cutting
لبه دار
edged
تیغ تیز
razor-sharp
دندانه دار
serrated
لبه تیز
sharp-edged
حاد
acute
عصبی
edgy
زمین
ناهموار
jagged
اوج گرفت
peaked
خاطر نشان
pointed
نوک تیز
pointy
لبه تیغ
razor-edged
منفجر شده
spired
بریده شد
stropped
نوک خورده
tipped
ترانشه
trenchant
لبه چاقو
knife-edged
چاقو مانند
knifelike
بریری
knife-like
cuspate
acuate
شاخدار
briery
تیزبین
cuspate
سوزن مانند
horned
سوزنی نوک تیز
keen-edged
needlelike
needle-pointed