sharp

base info - اطلاعات اولیه

sharp - تیز

adjective - صفت

/ʃɑːrp/

UK :

/ʃɑːp/

US :

family - خانواده
sharpener
مداد تراش
sharp
تیز
sharpen
تیز کردن
sharply
به شدت
sharpish
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [sharp] در گوگل
description - توضیح
  • having a very thin edge or point that can cut things easily


    داشتن یک لبه یا نقطه بسیار نازک که می تواند چیزها را به راحتی برش دهد


  • یک پیچ یا خم تند به طور ناگهانی جهت را تغییر می دهد


  • افزایش شدید، صعود، سقوط و غیره به طور ناگهانی اتفاق می افتد و از نظر مقدار بسیار عالی است

  • sharp differences are very big and very noticeable


    تفاوت های شدید بسیار بزرگ و بسیار قابل توجه است


  • درد یا احساس شدید ناگهانی و شدید است

  • speaking in a way that shows you disapprove of something or are annoyed


    طوری صحبت کنید که نشان دهد شما چیزی را قبول ندارید یا عصبانی هستید


  • می تواند خیلی سریع فکر کند و چیزها را بفهمد و به راحتی فریب نخورد


  • داشتن یک نقطه بسیار نازک که می تواند یک خط دقیق ترسیم کند


  • صدای تند یا گریه بلند، کوتاه و ناگهانی است

  • having a slightly bitter taste


    با طعم کمی تلخ

  • attractive and fashionable


    جذاب و شیک

  • not rounded or curved


    گرد یا منحنی نیست


  • اگر تصویر یا تصویر واضح باشد، می توانید تمام جزئیات را به وضوح ببینید


  • می تواند جزئیات را به خوبی ببیند و متوجه شود

  • a musical note that is sharp has been raised by one semitone from the note F, D, C etc


    یک نت موسیقی که تیز است با یک نیم‌تون از نت F، D، C و غیره بلند شده است.

  • if music or singing is sharp it is played or sung at a slightly higher pitch than it should be


    اگر موسیقی یا آواز تند باشد، با صدای کمی بالاتر از آنچه که باید باشد پخش یا خوانده می شود

  • having an irregular edge with a lot of sharp points


    داشتن لبه نامنظم با نوک تیز زیاد

  • having a lot of thin sharp points


    داشتن تعداد زیادی نوک تیز نازک

  • covered in a lot of small sharp points – used mainly about plants


    پوشیده از بسیاری از نقاط تیز کوچک - عمدتا در مورد گیاهان استفاده می شود

  • a serrated edge on a saw or knife has a lot of sharp points on it


    لبه دندانه دار روی اره یا چاقو دارای نوک تیز زیادی است


  • فوق العاده تیز

  • not sharpused about tools, weapons, or pencils


    تیز نیست - در مورد ابزار، سلاح یا مداد استفاده می شود

  • played or sung at a slightly higher pitch than is correct


    در صدایی کمی بالاتر از آنچه درست است پخش یا خوانده می شود

  • a musical note that has been raised one semitone above the note written


    یک نت موسیقی که یک نیم صدای بالاتر از نت نوشته شده بلند شده است


  • علامت (#) در یک ردیف از موسیقی نوشته شده، برای نشان دادن اینکه یک نت موسیقی باید بلند شود استفاده می شود

  • a brand (=type) of electronic products, that includes televisions, stereo systems, and DVD players, made by the Japanese company Sharp


    یک نام تجاری (=نوع) از محصولات الکترونیکی، که شامل تلویزیون، سیستم های استریو، و پخش کننده دی وی دی، ساخته شده توسط شرکت ژاپنی شارپ است.


  • افزایش شدید، سقوط و غیره بسیار ناگهانی و بسیار بزرگ است


  • داشتن لبه یا نقطه نازکی که می تواند چیزی را برش دهد یا چیزی را سوراخ کند

  • producing or describing a quick strong pain that makes you feel like you have been cut


    ایجاد یا توصیف یک دردی سریع و قوی که باعث می شود احساس کنید بریده شده اید

  • used to describe a part of someone's face that is very pointed


    برای توصیف بخشی از صورت کسی که بسیار نوک تیز است استفاده می شود


  • اگر فردی تند باشد یا اظهارات تند و تیز بگوید، به شیوه ای شدید و خشمگین صحبت می کند یا رفتار می کند که می تواند به دیگران صدمه بزند.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • honed


    تیز شده

  • keen


    تیز

  • sharpened


    پف کرده

  • whetted


    برش دادن

  • cutting


    لبه دار

  • edged


    تیغ تیز

  • razor-sharp


    دندانه دار

  • serrated


    لبه تیز

  • sharp-edged


    حاد

  • acute


    عصبی

  • edgy


    زمین


  • ناهموار

  • jagged


    اوج گرفت

  • peaked


    خاطر نشان

  • pointed


    نوک تیز

  • pointy


    لبه تیغ

  • razor-edged


    منفجر شده

  • spired


    بریده شد

  • stropped


    نوک خورده

  • tipped


    ترانشه

  • trenchant


    لبه چاقو

  • knife-edged


    چاقو مانند

  • knifelike


    بریری

  • knife-like


    cuspate

  • acuate


    شاخدار

  • briery


    تیزبین

  • cuspate


    سوزن مانند

  • horned


    سوزنی نوک تیز

  • keen-edged


  • needlelike


  • needle-pointed


antonyms - متضاد
  • blunt


    صریح

  • dull


    کدر

  • blunted


    کند شده

  • dulled


    مات شده

  • obtuse


    دیر فهم

  • edgeless


    بدون لبه

  • pointless


    بیهوده


  • گرد

  • rounded


    گرد شده

  • unsharpened


    تیز نشده


  • تخت

  • worn


    پوشیده

  • worn down


    فرسوده کردن


  • تیز نیست

  • unsharp


    بی تیز

  • stubbed


    خمیده

  • stubby


    کلنگ

  • unpointed


    بی نقطه

لغت پیشنهادی

unsaid

لغت پیشنهادی

celebrate

لغت پیشنهادی

opportunist