cry
cry - گریه کردن
verb - فعل
UK :
US :
برای تولید اشک از چشمان شما، معمولاً به این دلیل که شما ناراضی یا آسیب دیده اید
فریاد زدن یا گفتن چیزی با صدای بلند
اگر حیوانات یا پرندگان گریه کنند، صدای بلندی تولید می کنند
برای تولید اشک از چشمان شما
برای مدت طولانی گریه کردن
گریه کردن
تقریبا گریه کردن
گریه کردن، به خصوص برای مدت طولانی
گریه کردن، نفس های بلند ناگهانی کشیدن
با صدای بلند خیلی بلند گریه کردن
آرام و ضعیف گریه کردن
تلاش زیادی برای گریه نکردن
if your eyes water they have tears in them for example because of smoke wind or when you are cutting onions
اگر چشمان شما آب می ریزد، اشک در آن ها وجود دارد، مثلاً به دلیل دود، باد یا زمانی که پیاز می برید.
که ناگهان شروع به گریه کند
شروع به گریه کردن بعد از تلاش زیاد برای گریه نکردن، به خصوص وقتی در مورد چیزی بسیار ناراحت کننده صحبت می کنید
صدای بلندی که بیانگر یک احساس قوی مانند درد، ترس یا لذت است
یک کلمه یا عبارت فریاد زده
دوره ای که در طی آن اشک از چشمان شما سرازیر می شود، معمولاً به این دلیل که شما ناراضی هستید
عبارتی که برای متحد کردن مردم در حمایت از یک عمل یا ایده خاص استفاده می شود
صدایی که توسط یک حیوان خاص ایجاد می شود
ایجاد اشک در نتیجه یک احساس قوی، مانند ناراحتی یا درد
برای مدت طولانی گریه کنید تا زمانی که بخوابید
صدا زدن با صدای بلند
صدای بلند و بلند که بیانگر یک احساس است
فریادی که برای جلب توجه مردم ساخته شده است
صدایی که پرنده یا حیوان ایجاد می کند
یک دوره گریه
صدا زدن یا بلند صحبت کردن
دوره ای از احساسات قوی، مانند ناراحتی یا درد، که منجر به تولید اشک می شود
یک تماس یا فریاد بلند
گریه همچنین صدایی است که پرنده یا حیوان ایجاد می کند
It's all right. Don't cry.
همه چیز درست است. گریه نکن
فقط نتوانستم جلوی گریه ام را بگیرم.
پسر کوچک روی زمین افتاد و شروع به گریه کرد.
نوزاد برای (= چون می خواست) مادرش گریه می کرد.
چیزی برای گریه کردن وجود ندارد
احساس می کرد از عصبانیت گریه می کند.
دستانش را دور گردنش انداخت و اشک شوق گریه کرد.
شروع کرد به گریه کردن اشک های واقعی.
‘Waaa!’ she cried.
او گریه کرد: واا!
او را در حال گریه دیدم (= بسیار گریه می کند).
آن شب خودش گریه کرد تا بخوابد.
او به سمت پنجره دوید و با فریاد کمک خواست.
‘You're safe!’ Tom cried in delight.
تام با خوشحالی گریه کرد: تو در امان هستی!
مرغان دریایی به دنبال قایق رفتند و با صدای بلند گریه کردند.
یک جفت عقاب در حالی که بالای درختان حلقه می زدند به طرف یکدیگر فریاد زدند.
به قول معروف، گریه کردن برای شیر ریخته شده فایده ای ندارد.
برای گریه با صدای بلند! چرا مجبور شدی این کار را بکنی؟
او شانه ای پدرانه بود که وقتی اوضاع خراب می شد، گریه می کرد.
گریه کرد/اشک زد/گریه کرد: «نمیخواهم تو بروی».
آنا از ناراحتی تقریبا گریه می کرد.
بالاخره شکست و مثل بچه ها گریه کرد.
سرش را روی بغلش گذاشت و به شدت گریه کرد.
احساس کردم می خواهم گریه کنم.
وقتی فهمیدم چه اتفاقی افتاده احساس گریه کردم.
قرار نبود وقتمو با گریه کردن براش تلف کنم!
برای چی گریه میکنی؟
کودکانی که تنها مانده اند تا گریه کنند
فریاد نکش و گوش کن!
‘Run!’ he shouted.
فریاد زد: فرار کن!
او به پسر فریاد زد که از دیوار پایین بیاید.
او به سمت پنجره دوید و کمک خواست.
crying
گریان
bawling
غرغر کردن
sobbing
گریه کردن
weeping
snivellingUK
snivellingUK
هق هق
sob
زوزه
wailing
اشک ریختن
blubbering
ناله کردن
weep
زوزه کشیدن
whimpering
سوگواری
bawl
نوحه
howling
اشک
lament
خرخر کردن
lamentation
ناله
tears
غرغر شدن
snivel
سلام کردن
bewailing
احوالپرسی
blubber
مشتاق
greet
عزاداری
greeting
فریاد زدن
howl
شکایت
keening
snivelingUS
mourning
غمگین
outcry
مناسب گریه
plaint
بلوز
snivelingUS
sorrowing
crying fit
shedding tears
blues
خنده
chortle
چرتله
chuckle
خندیدن
laughter
غلغله کردن
cackle
گاف
giggle
چرت زدن
guffaw
غوغا کردن
chortling
کلاغ
guffawing
تیتر زدن
laughing
cachinnation
giggling
دزدگیر
crow
زوزه کشیدن
tittering
نیشخند
cachinnation
گریه کن
snigger
هیستریک
crowing
بد
snicker
تیتر
shriek
شادی
chuckling
خنده شکمی
hysterics
کرک کردن
boff
تعریف و تمجید
titter
howling
rejoicing
belly laugh
crack-up
exultation
compliment