effort
effort - تلاش
noun - اسم
UK :
US :
بدون دردسر
بدون زحمت
انرژی فیزیکی یا ذهنی که برای انجام کاری لازم است
تلاش برای انجام کاری، به خصوص زمانی که این کار مستلزم تلاش یا عزم زیاد باشد
کاری که افراد برای رسیدن به چیزی در یک موقعیت خاص انجام می دهند
فعالیت فیزیکی یا ذهنی مورد نیاز برای رسیدن به چیزی
نتیجه تلاش برای تولید چیزی، به ویژه زمانی که کیفیت آن پایین یا نامشخص است
سخت، خسته کننده یا کسل کننده بودن انجام دادن
فعالیت فیزیکی یا ذهنی مورد نیاز برای دستیابی به چیزی یا تلاش برای انجام کاری
تلاش جدی برای انجام کاری
فعالیت فیزیکی یا ذهنی مورد نیاز برای دستیابی به چیزی، یا انرژی مورد نیاز برای انجام کاری
The workers went on strike after efforts at negotiation with management broke down.
کارگران پس از شکست تلاش ها برای مذاکره با مدیریت دست به اعتصاب زدند.
اما Caps نشان می دهد که اگر تلاشی انجام شود، نهادهای اجتماعی همچنان می توانند کار کنند.
این شرکت در تلاش برای کاهش هزینه ها 500 شغل از دست داده است.
پاکسازی رودخانه های آلوده به زمان و تلاش قابل توجهی نیاز دارد.
من زمان و تلاش زیادی را صرف کردم تا به اینجا برسم. الان تسلیم نمیشم
ویکی به سختی تلاشی انجام داده است، با این حال او انتظار پاداشی مشابه دیگران را دارد.
اما به همان اندازه برای تلاش کلینتون تاکید بر تغییر بود.
Generally the construction industry still limits its delivery effort to an eight-hour period Mondays to Fridays.
به طور کلی، صنعت ساخت و ساز هنوز تلاش خود را برای تحویل به یک دوره هشت ساعته، دوشنبه تا جمعه محدود می کند.
تمام تلاش های او برای متقاعد کردن لوسی شکست خورد.
ابتدا باید تلاش های خود را برای دستیابی به فناوری مفید نظامی در مراحل اولیه افزایش دهد.
روش قبلی کمی تلاش بیشتری می خواهد، اما نتایج قابل اعتمادتر هستند.
این تمرین دشوار نیست - نباید به تلاش زیادی نیاز داشته باشد.
Indeed this is so clear that I sometimes wonder why so much effort usually goes into attempting to prove it.
در واقع این آنقدر واضح است که من گاهی تعجب می کنم که چرا معمولاً تلاش زیادی برای اثبات آن انجام می شود.
به نظر می رسد که او زمان زیادی را به بدن خود اختصاص می دهد.
به نظر تلاش زیادی برای یک سود بسیار کوچک بود.
من می توانستم به شما بگویم که این یک تلاش بیهوده است.
آخرین قطعه او به تلاش شنونده نیاز دارد، اما ارزشش را دارد.
بعد از کلی زحمتی که کشیدم بهتره راضی باشن!
سریعتر و سریعتر طناب را می کشید و از تلاش نفس نفس می زد.
البته کودکان کار سختی هستند، اما ارزش تلاش را دارند.
صعود سخت است، اما ارزش تلاش را دارد، زیرا مناظر از بالا تماشایی است.
او با تلاش، به سختی نفس میکشید، روی سراشیبی سوار شد.
این پروژه یک کار گروهی بود.
یک تلاش مشترک / مشترک
تلاش مصمم/آگاهانه/ویژه
من واقعاً حوصله بیرون رفتن نداشتم، اما خوشحالم که تلاش کردم.
لطفا سعی کنید به موقع حاضر شوید.
باشگاه های محلی تمام تلاش خود را می کنند تا جوانان بیشتری را مورد توجه قرار دهند.
ما باید تلاش کنیم تا به موقع تمام کنیم.
ابتدا باید تلاش خود را بر روی مناطق حیاتی متمرکز کنید.
ما تصمیم گرفتیم تلاش خود را بر روی بازار مطالعه خانگی متمرکز کنیم.
برای هماهنگ کردن/دوبرابر کردن تلاش های شما
خوشحالم که می شنوم که بسیاری از شما از تلاش های ما حمایت می کنید.
این شرکت در تلاش برای صرفه جویی در هزینه 150 کارگر خود را اخراج کرده است.
با وجود تمام تلاشهایمان نتوانستیم بازی را ببریم.
کارکنان خود را به خاطر تلاش هایشان بشناسید.
من ساعت ها وقت صرف تمیز کردن خانه کردم، اما چیز زیادی برای نشان دادن همه تلاشم وجود ندارد.
با تلاش اراده در برابر وسوسه مقاومت کرد.
شما باید تلاش بیشتری برای کار خود داشته باشید.
زمان و تلاش زیادی برای موفقیت این رویداد صرف شده است.
این یک صعود طولانی به قله است، اما ارزش تلاش را دارد.
بیدار شدن امروز صبح بسیار سخت بود (= سخت بود).
این کار تقریباً به هیچ تلاشی نیاز نداشت.
با تلاش (= به سختی) توانست جلوی خنده خود را بگیرد.
تلاش فضایی روسیه
تلاش سازمان ملل متحد برای حفظ صلح
می ترسم این مقاله تلاش ضعیفی باشد.
او از دولت خواست تا تمام تلاش خود را برای آزادی زندانیان به کار گیرد.
They believed their collaborative efforts would be far more effective than the efforts of any individual.
آنها بر این باور بودند که تلاش های مشترک آنها بسیار مؤثرتر از تلاش های هر فردی خواهد بود.
او در تلاش برای ترک سیگار شکست خورد.
منتقدان گفتند که این طرح تلاش ها برای رسیدگی به بحران کنونی را تضعیف می کند.
او تلاش ها را برای جمع آوری پول برای مدرسه رهبری کرد.
من می بینم که شما تلاش زیادی برای تمیز کردن انجام داده اید.
exertion
تلاش
کار کردن
endeavorUS
تلاش ایالات متحده
endeavourUK
تلاش انگلستان
مشکل
انرژی
زور
کاربرد
labourUK
کار انگلستان
فشار
strain
نژاد
sweat
عرق
toil
زحمت کشیدن
striving
تقلا
پیوند
graft
نیروی کار ایالات متحده
laborUS
ماهیچه
دردها
pains
قدرت
درد و رنج
travail
زحمت
مخارج
expenditure
صنعت
مولکول
moil
هدف
شلختگی
slog
ریسک
در حالی که
نبرد
ترکیب
conation
feebleness
ضعف
weakness
ناتوانی
frailty
انرژی
debility
کسالت
enervation
شکنندگی
infirmity
سست بودن
languor
سستی
debilitation
بی حالی
enfeeblement
ظرافت
frailness
پستی
flimsiness
بیماری
infirmness
تردی
languidness
ناتوانی جنسی
lassitude
غش
listlessness
آستنیا
effeteness
عدم
incapacity
تنبلی
lowness
فلج شدن
sickliness
fragility
impotence
impotency
weakliness
faintness
asthenia
lethargy
powerlessness
slothfulness
laziness
paralysis