home
home - خانه
noun - اسم
UK :
US :
خانه، آپارتمان یا مکانی که در آن زندگی می کنید
جایی که کودک با خانواده اش زندگی می کرد
the place where you came from or where you usually live especially when this is the place where you feel happy and comfortable
جایی که از آن آمدهاید یا جایی که معمولاً زندگی میکنید، به خصوص زمانی که اینجا جایی است که در آن احساس شادی و راحتی میکنید
کشوری که در آن زندگی می کنید، بر خلاف کشورهای خارجی
خانه، آپارتمان و غیره به عنوان ملکی در نظر گرفته می شود که می توانید آن را بخرید یا بفروشید
مکانی که در آن افراد بسیار پیر یا بیمار یا کودکانی که خانواده ندارند تحت مراقبت قرار می گیرند
جایی در برخی بازی ها یا ورزش ها که بازیکن باید برای کسب یک امتیاز تلاش کند تا به آن برسد
ساختمانی که شخصی در آن زندگی می کند، به ویژه ساختمانی که برای یک فرد، زوج یا خانواده در نظر گرفته شده است
خانه، آپارتمان یا اتاقی که شخصی در آن زندگی می کند
خانه یا آپارتمانی که شخصی در آن زندگی می کند، به ویژه یک خانه بزرگ یا رسمی
خانه ای که شخصی در کنار دریا، در کوه و غیره دارد، جایی که برای تعطیلات به آنجا می رود
به یا در محلی که در آن زندگی می کنید
مربوط به خانه یا خانواده شما یا متعلق به آن
در خانه انجام می شود یا برای استفاده در خانه در نظر گرفته شده است
بازی یا بازی در زمین ورزشی خود یک تیم، به جای زمین حریف
مربوط به یک کشور خاص، بر خلاف کشورهای خارجی
به جای کشورهای خارجی، با کشوری که کالاها در آن تولید می شوند، مرتبط است یا در آن اتفاق می افتد
برای به دست آوردن مقدار خاصی پول پس از برداشتن مالیات
خانه، آپارتمان و غیره که در آن زندگی می کنید، به خصوص با خانواده
خانه، آپارتمان و غیره وقتی به عنوان ملکی در نظر گرفته شود که می توانید آن را بخرید یا بفروشید
نوع خانواده ای که از آن آمده اید
a place where people or animals live and are cared for by people who are not their relations or owners
مکانی که در آن افراد یا حیوانات زندگی می کنند و توسط افرادی که خویشاوند یا صاحب آنها نیستند از آنها مراقبت می شود
مبدأ کسی یا چیزی یا جایی که شخص احساس می کند به آن تعلق دارد
کشور خودتان یا منطقه خودتان
اگر یک تیم ورزشی در خانه باشد/بازی می کند، در زمین ورزشی خودش بازی می کند
کلمه دیگری برای بشقاب منزل
در یا به خانه شما یا مکانی که در آن زندگی می کنید
در یا به کشور یا منطقه ای که از آن آمده اید
مربوط به خانه، آپارتمان، و غیره که در آن کسی زندگی می کند
مربوط به خانواده یا زندگی شما در خانه
افراد مسن ترجیح می دهند در خانه های خود بمانند.
وقتی خانه خانواده را فروخت فرزندانش ناراحت شدند.
هنگام مسافرت، او برای راحتی خانه تنگ شده بود.
او هر روز ساعت 7 از خانه خارج می شود.
در شانزده سالگی خانه را ترک کرد (= پدر و مادر را ترک کرد و زندگی مستقلی را آغاز کرد).
سیل بسیاری از مردم را مجبور به ترک خانه های خود کرد.
بعدا از خونه بهت زنگ میزنم
stray dogs needing new homes
سگ های ولگرد نیازمند خانه های جدید
یک خانه تعطیلات/تابستانی
خانه های جدید زیادی در حاشیه شهر ساخته می شوند.
او همیشه رویای داشتن خانه خود را داشت.
خرید خانه می تواند یک تجارت پیچیده باشد.
تعداد خانه های فروخته شده در ژانویه نسبت به ماه قبل 13 درصد کاهش یافته است.
Private home ownership is increasing faster than ever.
مالکیت خانه خصوصی سریعتر از همیشه در حال افزایش است.
They applied for a home improvement loan.
آنها برای وام بهسازی مسکن اقدام کردند.
من اغلب به دوستانم در خانه فکر می کنم.
جین انگلستان را ترک کرد و یونان را خانه خود کرد.
جامائیکا خانه بیش از دو میلیون نفر است.
او از یک خانه خشونت آمیز آمده بود.
آنها می خواستند به پسر خانه ای امن و دوست داشتنی بدهند.
او همیشه یک خانه واقعی با زن و بچه می خواست.
یک خانه کودک
خانه سالمندان
یک خانه سالمندان
خانه ای برای بیماران روانی
او از شش سالگی در خانه ای زندگی می کند.
خانه سگ/گربه
این منطقه زیستگاه بسیاری از گونه های گل وحشی است.
خانه ببر در جنگل است.
بورلی هیلز خانه ستارگان است.
کوه های راکی محل زندگی خرس ها و شیرهای کوهستانی است.
خانه
محل
ویژگی
residence
محل سکونت
abode
اقامت
dwelling
سکونت
خانواده
pad
پد
نشانی
domicile
اقامتگاه
habitation
چهارم
quarters
محل اقامت
accommodation
حفاری می کند
digs
حفاری ها
homestead
کنار آتش
diggings
اجاق
fireside
سنگ قلب
hearth
اسکان
hearthstone
اقامتگاه ها
سقف
lodging
اتاق ها
lodgings
کابین
قلعه
rooms
غار
همسویی
castle
کاندو
cave
کاندومینیوم
commorancy
تعاونی
condo
condominium
co-op
دفتر
بخش
centerUS
مرکز ایالات متحده
centreUK
مرکز انگلستان
آژانس
فروشگاه
استودیو
امکانات
bureau
کارخانه
ریخته گری
سوئیت
foundry
تقسیم
suite
انبار
شرکت
warehouse
سازمان ایالات متحده
محل کار
organizationUS
گیاه
workplace
ایستگاه
حوزه
اتاق کار
precinct
مرکز فرماندهی
workroom
ایستگاه کاری
سازمان انگلستان
workstation
بیکاری
organisationUK
unemployment