wild

base info - اطلاعات اولیه

wild - وحشی

adjective - صفت

/waɪld/

UK :

/waɪld/

US :

family - خانواده
wild
وحشی
wildly
وحشیانه
google image
نتیجه جستجوی لغت [wild] در گوگل
description - توضیح
  • living in a natural state not changed or controlled by people


    زندگی در یک حالت طبیعی، بدون تغییر یا کنترل توسط مردم


  • توسط مردم برای کشاورزی، ساختمان و غیره استفاده نمی شود

  • feeling or expressing strong uncontrolled emotions, especially anger happiness, or excitement


    احساس یا ابراز احساسات قوی کنترل نشده، به ویژه خشم، شادی یا هیجان

  • behaving in an uncontrolled, sometimes violent way


    رفتار غیرقابل کنترل و گاهی خشونت آمیز

  • very enjoyable and exciting


    بسیار لذت بخش و هیجان انگیز

  • done or said without much thought or care or without knowing all the facts


    بدون فکر و دقت زیاد یا بدون دانستن همه حقایق انجام شده یا گفته شده است


  • خشن و قوی


  • کارتی که وحشی است می تواند برای نشان دادن هر کارت دیگری در یک بازی استفاده شود

  • uncontrolled, violent or extreme


    کنترل نشده، خشونت آمیز یا افراطی


  • بسیار غیر معمول، اغلب به گونه ای که جذاب یا هیجان انگیز است

  • used to refer to plants or animals that live or grow independently of people in natural conditions and with natural characteristics


    به گیاهان یا حیواناتی اطلاق می شود که مستقل از مردم، در شرایط طبیعی و با ویژگی های طبیعی زندگی یا رشد می کنند


  • زمین های وحشی برای کشت محصولات کشاورزی استفاده نمی شود و افراد کمی در آن زندگی می کنند


  • چیزی که شما می گویید مبتنی بر واقعیت نیست و احتمالا اشتباه است

  • in natural conditions, independent of humans


    در شرایط طبیعی، مستقل از انسان


  • در منطقه ای که از محل زندگی مردم دور است و دسترسی به آن دشوار است و زندگی در آن آسان نیست

  • living or growing independently of people in natural conditions, and with natural characteristics


    زندگی یا رشد مستقل از مردم، در شرایط طبیعی و با ویژگی های طبیعی

  • extreme or violent and not controlled


    افراطی یا خشونت آمیز و کنترل نشده


  • عامیانه Wild همچنین به معنای عالی، خاص یا غیر معمول است

  • Your wildest dreams are your hopes or thoughts about the best things that could happen in your future


    وحشیانه ترین رویاهای شما امیدها یا افکار شما در مورد بهترین چیزهایی است که می تواند در آینده شما اتفاق بیفتد

  • places that have few towns or roads, are difficult to get to and lack conveniences


    مکان هایی که شهرها یا جاده های کمی دارند، دسترسی به آنها دشوار است و فاقد امکانات رفاهی هستند

  • It turns out she went to college with my sister. That's wild.


    معلوم است که او با خواهرم به دانشگاه رفته است. این وحشی است.

  • The island has an abundance of wildlife - animals, birds and fish.


    این جزیره دارای حیات وحش فراوانی است - حیوانات، پرندگان و ماهی ها.


  • او کوچک و سخت و وحشی بود و از جهاتی بیشتر شبیه حیوان بود تا پسر.

  • In my opinion wild animals should not be kept in zoos.


    به نظر من حیوانات وحشی را نباید در باغ وحش نگهداری کرد.

  • There were lots of wild flowers growing by the roadside.


    تعداد زیادی گل وحشی در کنار جاده رشد می کرد.

  • That was Renato, still entertaining the class with wild guesses.


    آن رناتو بود که هنوز کلاس را با حدس‌های وحشیانه سرگرم می‌کرد.

  • a wild Hawaiian shirt


    یک پیراهن وحشی هاوایی

  • wild horses


    اسب های وحشی


  • این ایده های وحشیانه را از کجا می آورید؟

  • Jed was really wild in high school.


    جد در دبیرستان واقعاً وحشی بود.

  • He kept laughing, cackling, making wild insane remarks.


    او مدام می خندید، قهقهه می زد، سخنان وحشیانه و دیوانه وار می گفت.

example - مثال
  • wild animals/birds/flowers


    حیوانات وحشی / پرندگان / گل ها

  • wild salmon


    سالمون وحشی

  • wild mushrooms/rice


    قارچ وحشی/برنج

  • The plants grow wild along the banks of rivers.


    این گیاهان به صورت وحشی در کنار سواحل رودخانه ها رشد می کنند.

  • Their aim is to document wild populations of fast-disappearing species.


    هدف آنها ثبت جمعیت وحشی گونه هایی است که به سرعت ناپدید می شوند.

  • a wild boar


    یک گراز وحشی

  • the destruction of forests and other wild lands


    نابودی جنگل ها و دیگر زمین های وحشی

  • wild moorland


    دشت وحشی

  • The island is a wild and lonely place.


    این جزیره مکانی وحشی و خلوت است.

  • This is truly wild and unspoilt countryside.


    این روستا واقعاً وحشی و دست نخورده است.

  • The boy is wild and completely out of control.


    پسر وحشی و کاملاً خارج از کنترل است.

  • He had a wild look in his eyes.


    نگاهی وحشی در چشمانش داشت.


  • زنی با موهای وحشی

  • wild mood swings


    نوسانات خلقی وحشی

  • The crowd went wild.


    جمعیت وحشی شد.

  • It makes me wild (= very angry) to see such waste.


    دیدن چنین ضایعاتی مرا وحشی می کند (= بسیار عصبانی).

  • Everything about her drove him wild (= made him like her very much).


    همه چیز او را وحشی کرد (= او را بسیار دوست داشت).

  • wild laughter/celebrations


    خنده های وحشیانه/جشن ها

  • The couple were dancing with wild abandon.


    زن و شوهر با رها شدن وحشی در حال رقصیدن بودند.

  • He made a wild guess at the answer.


    او در پاسخ یک حدس وحشیانه کرد.

  • wild accusations


    اتهامات وحشیانه

  • We had a wild time in New York.


    ما در نیویورک لحظات عجیبی داشتیم.

  • She's totally wild about him.


    او در مورد او کاملاً وحشی است.


  • او در مورد او کاملاً وحشی بود.

  • I'm not wild about the idea.


    من در مورد این ایده وحشی نیستم.


  • یک شب وحشی

  • The sea was wild.


    دریا وحشی بود.

  • Never in my wildest dreams did I think I'd meet him again.


    هرگز در وحشیانه ترین رویاهایم فکر نمی کردم دوباره او را ملاقات کنم.

  • The ivy has run wild.


    پیچک وحشی شده است.


  • اجازه دهید تخیل شما فعال شود و خلاق باشید.


  • من فقط به تخیلم اجازه می دهم و تا آنجا که می توانم ایده های زیادی به ذهنم می رسد.

synonyms - مترادف
  • savage


    وحشی

  • uncivilisedUK


    انگلستان غیر متمدن

  • uncivilizedUS


    آمریکا غیر متمدن

  • barbaric


    وحشیانه

  • barbarous


    اولیه

  • primitive


    کشت نشده

  • uncultivated


    حیوانی

  • beastly


    سقوط

  • bestial


    فرین

  • brutal


    شدید

  • fell


    بی سواد

  • feral


    خشن

  • ferine


    ناهموار

  • fierce


    بی رحم

  • nonliterate


    غیر اهلی

  • non-literate


    رام نشده


  • بی ادب

  • rugged


    بربر

  • truculent


    بت پرست

  • undomesticated


    نادان

  • untamed


    طبیعی

  • brutish


    بی فرهنگ

  • ferocious


    غیر مدنی

  • rude


  • barbarian


  • heathen


  • heathenish


  • ignorant



  • uncultured


  • uncivil


antonyms - متضاد
  • civilisedUK


    civilisedUK

  • civilizedUS


    متمدن ایالات متحده

  • controlled


    کنترل می شود

  • cultured


    با فرهنگ

  • orderly


    منظم

  • refined


    تصفیه شده


  • پیچیده


  • مدنی

  • couth


    تخت

  • cultivated


    کشت شده است

  • decorous


    زیبا

  • developed


    توسعه یافته

  • educated


    تحصیل کرده

  • enlightened


    روشن شده

  • genteel


    مهربان

  • mannerly


    به شیوه

  • polished


    جلا داده شده


  • پیشرفته

  • behaved


    رفتار کرد

  • delicate


    ظریف

  • gentle


    ملایم


  • در حد متوسط


  • خوب

  • mild


    خفیف

  • urbane


    شهری

  • humane


    انسانی

  • polite


    با ادب


  • نوع

  • gracious


    بخشنده

  • gentlemanly


    جنتلمنانه

  • nonbarbaric


    غیر وحشیانه

لغت پیشنهادی

greener

لغت پیشنهادی

anon

لغت پیشنهادی

minister