wild
wild - وحشی
adjective - صفت
UK :
US :
وحشیانه
زندگی در یک حالت طبیعی، بدون تغییر یا کنترل توسط مردم
توسط مردم برای کشاورزی، ساختمان و غیره استفاده نمی شود
احساس یا ابراز احساسات قوی کنترل نشده، به ویژه خشم، شادی یا هیجان
رفتار غیرقابل کنترل و گاهی خشونت آمیز
بسیار لذت بخش و هیجان انگیز
بدون فکر و دقت زیاد یا بدون دانستن همه حقایق انجام شده یا گفته شده است
خشن و قوی
کارتی که وحشی است می تواند برای نشان دادن هر کارت دیگری در یک بازی استفاده شود
کنترل نشده، خشونت آمیز یا افراطی
بسیار غیر معمول، اغلب به گونه ای که جذاب یا هیجان انگیز است
used to refer to plants or animals that live or grow independently of people in natural conditions and with natural characteristics
به گیاهان یا حیواناتی اطلاق می شود که مستقل از مردم، در شرایط طبیعی و با ویژگی های طبیعی زندگی یا رشد می کنند
زمین های وحشی برای کشت محصولات کشاورزی استفاده نمی شود و افراد کمی در آن زندگی می کنند
چیزی که شما می گویید مبتنی بر واقعیت نیست و احتمالا اشتباه است
in natural conditions, independent of humans
در شرایط طبیعی، مستقل از انسان
in an area that is far from where people usually live and difficult to get to and that is not considered easy to live in
در منطقه ای که از محل زندگی مردم دور است و دسترسی به آن دشوار است و زندگی در آن آسان نیست
زندگی یا رشد مستقل از مردم، در شرایط طبیعی و با ویژگی های طبیعی
افراطی یا خشونت آمیز و کنترل نشده
عامیانه Wild همچنین به معنای عالی، خاص یا غیر معمول است
Your wildest dreams are your hopes or thoughts about the best things that could happen in your future
وحشیانه ترین رویاهای شما امیدها یا افکار شما در مورد بهترین چیزهایی است که می تواند در آینده شما اتفاق بیفتد
مکان هایی که شهرها یا جاده های کمی دارند، دسترسی به آنها دشوار است و فاقد امکانات رفاهی هستند
معلوم است که او با خواهرم به دانشگاه رفته است. این وحشی است.
این جزیره دارای حیات وحش فراوانی است - حیوانات، پرندگان و ماهی ها.
او کوچک و سخت و وحشی بود و از جهاتی بیشتر شبیه حیوان بود تا پسر.
به نظر من حیوانات وحشی را نباید در باغ وحش نگهداری کرد.
تعداد زیادی گل وحشی در کنار جاده رشد می کرد.
آن رناتو بود که هنوز کلاس را با حدسهای وحشیانه سرگرم میکرد.
یک پیراهن وحشی هاوایی
wild horses
اسب های وحشی
این ایده های وحشیانه را از کجا می آورید؟
جد در دبیرستان واقعاً وحشی بود.
او مدام می خندید، قهقهه می زد، سخنان وحشیانه و دیوانه وار می گفت.
wild animals/birds/flowers
حیوانات وحشی / پرندگان / گل ها
wild salmon
سالمون وحشی
wild mushrooms/rice
قارچ وحشی/برنج
این گیاهان به صورت وحشی در کنار سواحل رودخانه ها رشد می کنند.
هدف آنها ثبت جمعیت وحشی گونه هایی است که به سرعت ناپدید می شوند.
یک گراز وحشی
نابودی جنگل ها و دیگر زمین های وحشی
wild moorland
دشت وحشی
این جزیره مکانی وحشی و خلوت است.
این روستا واقعاً وحشی و دست نخورده است.
پسر وحشی و کاملاً خارج از کنترل است.
نگاهی وحشی در چشمانش داشت.
زنی با موهای وحشی
نوسانات خلقی وحشی
جمعیت وحشی شد.
دیدن چنین ضایعاتی مرا وحشی می کند (= بسیار عصبانی).
همه چیز او را وحشی کرد (= او را بسیار دوست داشت).
wild laughter/celebrations
خنده های وحشیانه/جشن ها
زن و شوهر با رها شدن وحشی در حال رقصیدن بودند.
او در پاسخ یک حدس وحشیانه کرد.
wild accusations
اتهامات وحشیانه
ما در نیویورک لحظات عجیبی داشتیم.
او در مورد او کاملاً وحشی است.
She was absolutely wild about him.
او در مورد او کاملاً وحشی بود.
من در مورد این ایده وحشی نیستم.
یک شب وحشی
دریا وحشی بود.
هرگز در وحشیانه ترین رویاهایم فکر نمی کردم دوباره او را ملاقات کنم.
پیچک وحشی شده است.
اجازه دهید تخیل شما فعال شود و خلاق باشید.
من فقط به تخیلم اجازه می دهم و تا آنجا که می توانم ایده های زیادی به ذهنم می رسد.
savage
وحشی
uncivilisedUK
انگلستان غیر متمدن
uncivilizedUS
آمریکا غیر متمدن
barbaric
وحشیانه
barbarous
اولیه
primitive
کشت نشده
uncultivated
حیوانی
beastly
سقوط
bestial
فرین
brutal
شدید
fell
بی سواد
feral
خشن
ferine
ناهموار
fierce
بی رحم
nonliterate
غیر اهلی
non-literate
رام نشده
بی ادب
rugged
بربر
truculent
بت پرست
undomesticated
نادان
untamed
طبیعی
brutish
بی فرهنگ
ferocious
غیر مدنی
rude
barbarian
heathen
heathenish
ignorant
uncultured
uncivil
civilisedUK
civilisedUK
civilizedUS
متمدن ایالات متحده
controlled
کنترل می شود
cultured
با فرهنگ
orderly
منظم
refined
تصفیه شده
پیچیده
مدنی
couth
تخت
cultivated
کشت شده است
decorous
زیبا
developed
توسعه یافته
educated
تحصیل کرده
enlightened
روشن شده
genteel
مهربان
mannerly
به شیوه
polished
جلا داده شده
پیشرفته
behaved
رفتار کرد
delicate
ظریف
gentle
ملایم
در حد متوسط
خوب
mild
خفیف
urbane
شهری
humane
انسانی
polite
با ادب
نوع
gracious
بخشنده
gentlemanly
جنتلمنانه
nonbarbaric
غیر وحشیانه