sophisticated

base info - اطلاعات اولیه

sophisticated - پیچیده

adjective - صفت

/səˈfɪstɪkeɪtɪd/

UK :

/səˈfɪstɪkeɪtɪd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [sophisticated] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف
  • cosmopolitan


    جهان شهری

  • cultured


    با فرهنگ

  • urbane


    شهری

  • worldly


    دنیوی

  • cultivated


    کشت شده است

  • refined


    تصفیه شده

  • worldly-wise


    صاف


  • دلپذیر

  • suave


    نابسامان

  • debonair


    روشن شده

  • enlightened


    با تجربه

  • experienced


    جلا داده شده

  • polished


    civilisedUK

  • civilisedUK


    متمدن ایالات متحده

  • civilizedUS


    سرد


  • ظریف

  • elegant


    آگاه

  • knowledgeable


    هوشمندانه


  • خوش استیل

  • stylish


    شیک

  • svelte


    بی احترامی

  • blasé


    استناد شده است

  • chic


    درجه یک

  • citified


    باهوش

  • classy


    جت ست

  • intelligent


    دانشمند

  • jet-set


    دانستن

  • erudite


    بالغ

  • knowing


    موندین

  • mature


  • mondaine


antonyms - متضاد
  • unsophisticated


    غیر پیچیده

  • boorish


    بی حیا

  • ingenuous


    اشراف‌زاده

  • unworldly


    غیردنیایی

  • gauche


    گچ

  • uncouth


    نازک

  • unrefined


    تصفیه نشده

  • classless


    بی کلاس


  • ساده

  • uncultured


    بی فرهنگ

  • awkward


    بی دست و پا - به شکلی نامناسب

  • crude


    خام

  • backward


    به عقب

  • rudimentary


    ابتدایی

  • straightforward


    سرراست

  • uncomplicated


    بدون عارضه


  • پایه ای

  • uncultivated


    کشت نشده

  • unfancy


    نامتعارف

  • churlish


    چروک

  • clumsy


    دست و پا چلفتی

  • tacky


    چسبناک

  • plain


    جلگه

  • provincial


    استانی

  • graceless


    بی لطف

  • naive


    آدم ساده

  • vulgar


    مبتذل

  • primitive


    اولیه

  • tasteless


    بی مزه

  • uncool


    غیر خنک

  • no-frills


    بدون زواید

لغت پیشنهادی

anatosaurus

لغت پیشنهادی

buddy

لغت پیشنهادی

losers