between

base info - اطلاعات اولیه

between - بین

preposition - حرف اضافه

/bɪˈtwiːn/

UK :

/bɪˈtwiːn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [between] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Q comes between P and R in the English alphabet.


    Q در الفبای انگلیسی بین P و R قرار می گیرد.

  • I sat down between Jo and Diana.


    بین جو و دیانا نشستم.

  • Switzerland lies between France, Germany, Austria and Italy.


    سوئیس بین فرانسه، آلمان، اتریش و ایتالیا قرار دارد.

  • The paper had fallen down between the desk and the wall.


    کاغذ بین میز و دیوار افتاده بود.


  • شغل من جایی بین منشی و دستیار شخصی است.

  • It's cheaper between 6 p.m. and 8 a.m.


    بین ساعت 6 بعد از ظهر ارزان تر است. و ساعت 8 صبح

  • Don't eat between meals.


    بین وعده های غذایی غذا نخورید.

  • Children must attend school between the ages of 5 and 16.


    کودکان باید بین سنین 5 تا 16 سال به مدرسه بروند.

  • Many changes took place between the two world wars.


    بین دو جنگ جهانی تغییرات زیادی رخ داد.

  • It weighed between nine and ten kilos.


    بین نه تا ده کیلو وزن داشت.

  • The temperature remained between 25°C and 30°C all week.


    دمای هوا در تمام هفته بین 25 تا 30 درجه سانتیگراد باقی ماند.

  • the border between Sweden and Norway


    مرز بین سوئد و نروژ

  • We fly between Rome and Paris twice daily.


    ما دو بار در روز بین رم و پاریس پرواز می کنیم.

  • a difference/distinction/contrast between two things


    تفاوت / تمایز / تضاد بین دو چیز

  • a link between unemployment and crime


    ارتباط بین بیکاری و جرم

  • There's a lot of bad feeling between them.


    خیلی حس بدی بینشون هست

  • I had to choose between the two jobs.


    باید بین این دو شغل یکی را انتخاب می کردم.

  • We ate a pizza between us.


    بینمان پیتزا خوردیم.

  • This is just between you and me/between ourselves (= it is a secret).


    این فقط بین من و توست / بین خودمان (= راز است).


  • ما باید بتوانیم آن را بین خودمان مدیریت کنیم.

  • China and India between them account for a third of the world's population.


    چین و هند بین آنها یک سوم جمعیت جهان را تشکیل می دهند.

  • Between working full-time and taking care of the kids, he didn't have much time for hobbies.


    بین کار تمام وقت و مراقبت از بچه ها، او زمان زیادی برای سرگرمی نداشت.

  • The town lies halfway between Rome and Florence.


    این شهر در نیمه راه بین رم و فلورانس قرار دارد.

  • Standing between the two adults was a small child.


    یک کودک کوچک بین این دو بزرگسال ایستاده بود.

  • She squeezed between the parked cars and ran out into the road.


    بین ماشین های پارک شده فشرد و دوید توی جاده.

  • There were two houses with a narrow path in between.


    دو خانه با یک راه باریک در بین آنها وجود داشت.

  • She weighs between 55 and 60 kilograms.


    وزن او بین 55 تا 60 کیلوگرم است.

  • The competition is open to children between six and twelve years of age.


    شرکت در این مسابقه برای کودکان بین شش تا دوازده سال آزاد است.


  • اتاق یا به شدت سرد یا گرم بود، هرگز چیزی در این بین (= در وسط) نبود.

  • You shouldn't eat between meals.


    بین وعده های غذایی نباید غذا بخورید.

  • There is a break of ten minutes between classes.


    بین کلاس ها ده دقیقه استراحت وجود دارد.

synonyms - مترادف
  • amongst


    در میان


  • در داخل


  • betwixt

  • amid


    اواسط

  • amidst


    بین

  • betwixt


    atwix

  • mid


    نیمه راه

  • atween


    به صورت داخلی

  • atwix


    میانه راه

  • halfway


    محدود شده توسط

  • medially


    واقع در مرکز

  • midway


    محصور شده توسط

  • 'tween


    در کنار

  • bounded by


    ساندویچ شده بین

  • centrally located


    بین گیر کرده

  • enclosed by


    محاصره شده توسط

  • flanked by


    در وسط

  • sandwiched between


    در درز

  • stuck between


    در ضخامت

  • surrounded by


    با یکی… در هر طرف


  • در بین

  • in the seam


    وسط

  • in the midst of


    که در


  • ساندویچ شده توسط


  • جنب



  • midst


  • in


  • sandwiched by



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

jack

لغت پیشنهادی

renegotiating

لغت پیشنهادی

replying