open

base info - اطلاعات اولیه

open - باز کن

adjective - صفت

/ˈəʊpən/

UK :

/ˈəʊpən/

US :

family - خانواده
opener
درب بازکن
opening
افتتاح
openness
باز بودن
unopened
باز نشده
open
باز کن
openly
بی پرده
google image
نتیجه جستجوی لغت [open] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • A wasp flew in the open window.


    یک زنبور در پنجره باز پرواز کرد.

  • She had left the door wide open.


    در را کاملا باز گذاشته بود.

  • The castle gates swung open.


    دروازه های قلعه باز شد.

  • The door burst open and the children rushed in.


    در باز شد و بچه ها سراسیمه وارد شدند.

  • She held the door open for them.


    در را برای آنها باز نگه داشت.

  • In spite of the snow the roads remained open.


    با وجود بارش برف، جاده ها همچنان باز بود.

  • The mountain pass is kept open all year.


    گردنه کوهستان در تمام سال باز نگه داشته می شود.

  • open borders


    مرزهای باز

  • Borders between the countries are open and passports are not required.


    مرزهای بین کشورها باز است و گذرنامه لازم نیست.

  • Taylor headed the ball into the open goal.


    تیلور توپ را با ضربه سر وارد دروازه باز کرد.

  • She had difficulty keeping her eyes open (= because she was very tired).


    او به سختی چشمانش را باز نگه داشت (= چون بسیار خسته بود).

  • He was breathing through his open mouth.


    از دهان بازش نفس می کشید.

  • She stared at him her mouth hanging open.


    با دهان باز به او خیره شد.

  • The flowers are all open now.


    الان همه گلها باز هستند.

  • The book lay open on the table.


    کتاب روی میز باز بود.


  • پول را در دست باز او گذاشت.

  • Leave the envelope open.


    پاکت را باز بگذارید.

  • The bag burst open and everything fell out.


    کیسه باز شد و همه چیز افتاد بیرون.

  • I tried to pry open the locket.


    سعی کردم قفل را باز کنم.

  • The children ripped open the presents excitedly.


    بچه ها هدایا را با هیجان باز کردند.

  • Her coat was open.


    کتش باز بود.

  • open country/countryside (= without forests, buildings, etc.)


    کشور/حومه باز (= بدون جنگل، ساختمان و غیره)

  • a city with a lot of parks and wide open spaces


    شهری با تعداد زیادی پارک و فضاهای باز


  • رانندگی در امتداد جاده باز (= بخشی از جاده ای در کشور که می توانید سریع رانندگی کنید)

  • We left port and headed for the open sea.


    بندر را ترک کردیم و به سمت دریای آزاد حرکت کردیم.

  • an open drain


    یک زهکش باز

  • people working in the open air (= not in a building)


    افرادی که در هوای آزاد کار می کنند (= نه در ساختمان)


  • سالن خانه قدیمی رو به آسمان بود.

  • an open wound (= with no skin covering it)


    زخم باز (= بدون پوست پوشاندن آن)

  • They were living in a tent cooking their meals on an open fire.


    آنها در یک چادر زندگی می کردند و غذای خود را روی آتش می پختند.

  • She sliced open the side of her thumb cutting up a tomato.


    او کنار انگشت شست خود را برش داد و گوجه فرنگی را برش داد.

synonyms - مترادف
  • unlocked


    قفل شده است

  • ajar


    نیمه باز

  • unbolted


    پیچ نشده

  • unclosed


    بسته نشده

  • unfastened


    شکاف زدن

  • gaping


    بدون منع

  • unbarred


    باز شده

  • unlatched


    خمیازه

  • yawning


    آگاپ

  • agape


    روشن


  • رایگان


  • ناامن

  • unsecured


    بسته نیست


  • بدون مهر و موم

  • unsealed


    کاملا باز


  • پاک شد

  • cleared


    منبسط

  • expanded


    بسته نشده است

  • not closed


    باز شد

  • opened


    پاتولوز

  • patulous


    پوست کنده

  • peeled


    آشکار کرد

  • revealed


    قابل عبور ساخته شده است

  • unshut


    از قفل

  • made passable


    تا حدی باز

  • off the latch


    نیمه بسته


  • غیر ایمن

  • half closed


    وسیع

  • nonsecured




antonyms - متضاد
  • closed


    بسته


  • پیچ شده

  • bolted


    مهر و موم شده

  • sealed


    قفل شده است

  • locked


    امن شده است

  • secured


    مسدود

  • barred


    امن است


  • متصل اند

  • fastened


    قفل شده

  • padlocked


لغت پیشنهادی

century

لغت پیشنهادی

munch

لغت پیشنهادی

competence