shut

base info - اطلاعات اولیه

shut - بسته

verb - فعل

/ʃʌt/

UK :

/ʃʌt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [shut] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The window won't shut.


    پنجره بسته نمی شود

  • The doors open and shut automatically.


    درها به طور خودکار باز و بسته می شوند.

  • The door shuts and locks behind her.


    در بسته می شود و پشت سر او قفل می شود.

  • Philip went into his room and shut the door behind him.


    فیلیپ به اتاقش رفت و در را پشت سرش بست.

  • I can't shut my suitcase—it's too full.


    من نمی توانم چمدانم را ببندم - خیلی پر است.

  • She shut her eyes and fell asleep immediately.


    چشمانش را بست و بلافاصله به خواب رفت.

  • He shut his book and looked up.


    کتابش را بست و به بالا نگاه کرد.

  • The bank shuts at 4.


    بانک ساعت 4 تعطیل می شود.

  • What time do the shops shut on Saturday?


    شنبه مغازه ها چه ساعتی تعطیل هستند؟


  • ما هتل را ترک کردیم و متوجه شدیم که کل شهر در ساعت 10.30 بسته می شود.

  • The factory is going to shut next year.


    این کارخانه در سال آینده تعطیل می شود.

  • We decided to shut the cafe early as there were no customers.


    تصمیم گرفتیم کافه را زودتر ببندیم چون مشتری نداشت.

  • They're going to shut two plants in Texas and fire 2 240 workers.


    آنها دو کارخانه را در تگزاس تعطیل می کنند و 240 کارگر را اخراج می کنند.

  • She was careful not to close the door on the possibility of further talks.


    او مراقب بود که در را بر روی احتمال گفتگوهای بیشتر نبندد.

  • I've warned them to keep their mouths shut about this.


    من به آنها هشدار داده ام که در این مورد دهان خود را ببندند.

  • Now she's upset—why couldn't you keep your mouth shut?


    حالا او ناراحت است - چرا نتوانستی دهانت را ببندی؟

  • The athletes were warned to keep their mouths shut about politics.


    به ورزشکاران هشدار داده شد که دهان خود را در مورد سیاست بسته نگه دارند.

  • She was careful not to shut the door on the possibility of further talks.


    او مراقب بود که در را به روی امکان گفتگوهای بیشتر نبندد.

  • She decided to shut her ears to all the rumours.


    او تصمیم گرفت گوش هایش را به روی همه شایعات ببندد.

  • You can't just close your eyes to his violence.


    شما نمی توانید چشمان خود را روی خشونت او ببندید.

  • They seem intent on shutting their eyes to the problems of pollution.


    به نظر می رسد آنها قصد دارند چشمان خود را روی مشکلات آلودگی ببندند.

  • I've made this trip so often I could do it with my eyes shut.


    من آنقدر این سفر را انجام داده ام که می توانستم با چشمان بسته این سفر را انجام دهم.

  • What time do the banks close/​shut?


    بانک ها چه ساعتی تعطیل/تعطیل می شوند؟

  • A strike has shut the factory.


    اعتصاب کارخانه را تعطیل کرده است.

  • The store is closed/​shut today.


    فروشگاه امروز تعطیل/تعطیل است.

  • a closed window.


    یک پنجره بسته

  • The road is closed because of the snow.


    جاده به دلیل برف بسته است.

  • Please shut the gate.


    لطفا دروازه را ببندید

  • I've got a surprise for you! Shut your eyes tightly and hold out your hand.


    من یک سورپرایز برای شما دارم! چشمانتان را محکم ببندید و دستتان را دراز کنید.

  • Mary shut her book and put it down on the table.


    مریم کتابش را بست و روی میز گذاشت.

  • This window won't shut - it's jammed.


    این پنجره بسته نمی شود - مسدود شده است.

synonyms - مترادف

  • بستن

  • fasten


    پیچ

  • bolt


    امن است


  • قفل کردن


  • مهر

  • seal


    بار

  • bar


    قفل

  • padlock


    چفت

  • latch


    ضربه زدن

  • slam


    ساختن


  • استیک

  • steek


    قفس

  • cage


    محصور کردن

  • enclose


    قرعه کشی


  • ضربه زدن به پایین


  • نزدیک

  • batten down


    درب را بگذارید


  • دیوار کردن


  • زنجیر

  • put the lid on


    سوار شدن


  • سریع درست کن


  • مهر و موم کردن


  • بچسب


  • صفحه نمایش

  • seal up


    قرعه کشی به


  • فشار به


  • کرکره


  • کشیدن به


  • shutter



antonyms - متضاد

  • باز کن


  • شروع کنید

  • unlock


    باز کردن قفل

  • unbar


    باز کردن نوار

  • unclose


    باز کردن

  • undo


    لغو کردن

  • unfasten


    رایگان


  • شل


  • شل کردن

  • loosen


    رهایی


  • پهن پرتاب کن


  • رها کردن


  • ترکیدن


  • باز کردن مهر و موم

  • unclench


    گسترش

  • unlatch


    رفع انسداد

  • pop


    باز کردن قلاب

  • unbolt


    بازگشایی

  • unseal


    بسته نشده


  • جدا کردن

  • unblock


    باز کردن زنجیر

  • unhook


    باز کردن بند

  • reopen


    برملا کردن

  • unshut


  • disengage


  • unchain


  • unwrap


  • unlace


  • unstrap


  • uncover


  • untie


لغت پیشنهادی

flo

لغت پیشنهادی

insulation

لغت پیشنهادی

zipped