security

base info - اطلاعات اولیه

security - امنیت

noun - اسم

/sɪˈkjʊrəti/

UK :

/sɪˈkjʊərəti/

US :

family - خانواده
insecurity
ناامنی
secure
امن است
insecure
ناامن
securely
به طور ایمن
insecurely
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [security] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • national/homeland security (= the defence of a country)


    امنیت ملی / داخلی (= دفاع از یک کشور)

  • airport security officers


    افسران امنیتی فرودگاه

  • The bars are to provide security against break-ins.


    میله‌ها برای ایجاد امنیت در برابر نفوذ می‌باشد.

  • They carried out security checks at the airport.


    آنها بررسی های امنیتی را در فرودگاه انجام دادند.

  • Passwords are a very important security measure.


    رمز عبور یک اقدام امنیتی بسیار مهم است.

  • The visit took place amidst tight security (= the use of many police officers).


    این بازدید در میان تدابیر شدید امنیتی (= استفاده از بسیاری از افسران پلیس) انجام شد.

  • the security forces/services (= the police army etc.)


    نیروهای امنیتی/خدمات (= پلیس، ارتش و غیره)

  • a high/maximum security prison (= for dangerous criminals)


    یک زندان با امنیت بالا/حداکثر (= برای جنایتکاران خطرناک)

  • a security alert/threat/situation


    یک هشدار/تهدید/وضعیت امنیتی

  • a security adviser/expert


    یک مشاور/کارشناس امنیتی

  • The criminals were caught (= filmed) on a security video.


    مجرمان در یک فیلم امنیتی دستگیر شدند (= فیلمبرداری شد).

  • to tighten/improve/enhance security


    برای تقویت/بهبود/افزایش امنیت

  • The team abandoned its tour due to security concerns.


    این تیم تور خود را به دلیل نگرانی های امنیتی رها کرد.

  • The two countries agreed to work together to strengthen border security.


    دو کشور توافق کردند که برای تقویت امنیت مرزها با یکدیگر همکاری کنند.

  • We will protect our national security.


    ما امنیت ملی خود را حفظ خواهیم کرد.

  • Before I can answer your question I have to take you through security (= ask some questions to check a person's identity).


    قبل از اینکه بتوانم به سوال شما پاسخ دهم، باید شما را از طریق امنیت راهنمایی کنم (= چند سوال برای بررسی هویت یک شخص بپرسید).

  • My bag was emptied and searched when I went through security.


    وقتی از امنیت عبور کردم کیفم را خالی کردند و جستجو کردند.

  • It took ages to clear security and reach the departure lounge.


    گذشت زمان برای پاکسازی امنیت و رسیدن به سالن خروج.

  • Airport security might decide you're unfit to fly.


    امنیت فرودگاه ممکن است تصمیم بگیرد که شما برای پرواز مناسب نیستید.

  • Security was/were called to the incident.


    نیروهای امنیتی برای این حادثه فراخوانده شدند.


  • امنیت مالی

  • Which type of investment offers the greatest security?


    کدام نوع سرمایه گذاری بیشترین امنیت را ارائه می دهد؟

  • This system provides basic security for employees.


    این سیستم امنیت اولیه را برای کارکنان فراهم می کند.


  • امنیت یک زندگی خانوادگی عاشقانه

  • She'd allowed herself to be lulled into a false sense of security (= a feeling that she was safe when in fact she was in danger).


    او به خود اجازه داده بود که در یک احساس امنیت کاذب غرق شود (= احساس امنیت در حالی که در واقع در خطر است).


  • خانه و محل کار او به عنوان وثیقه برای این وام نگهداری می شود.

  • She pledged her jewellery as security for a £50 000 loan.


    او جواهرات خود را به عنوان وثیقه برای یک وام 50000 پوندی گرو گذاشت.

  • His father agreed to stand security for his son's house-purchase loan.


    پدرش پذیرفت که وام خرید خانه پسرش را تضمین کند.


  • بانک در مقابل امنیت خانه قرض دهنده وام خواهد داد.

  • government securities


    اوراق بهادار دولتی

  • For security reasons, passengers are requested not to leave any luggage unattended.


    به دلایل امنیتی از مسافران درخواست می شود که هیچ چمدانی را بدون مراقبت رها نکنند.

synonyms - مترادف

  • ایمنی


  • حفاظت

  • defenceUK


    دفاع بریتانیا

  • defenseUS


    دفاع آمریکا

  • safeness


    اهميت دادن


  • نگهبانی

  • guarding


    محافظ

  • shielding


    غیرقابل نفوذ

  • unassailability


    نفوذ ناپذیری

  • impregnability


    آسیب ناپذیری

  • invulnerability


    حفظ

  • preservation


    نگهداری

  • safekeeping


    جایگاه مقدس

  • sanctuary


    آزادی


  • مصونیت

  • immunity


    نگهداری ایمن

  • safe keeping


    تسلیحات

  • armament


    رهایی از خطر


  • تخلف ناپذیری

  • inviolability


    استحکام - قدرت


  • دست نیافتنی بودن

  • untouchability


    تخلف

  • imperviousness


    استثنا

  • impenetrability


    رفاه

  • inviolacy


    پناهندگی


  • محافظت کردن


  • asylum


  • protecting


  • safeguarding


  • conservation


antonyms - متضاد
  • vulnerability


    آسیب پذیری

  • susceptibility


    حساسیت

  • endangerment


    به خطر افتادن


  • قرار گرفتن در معرض بیماری

  • imperilment


    به خطر انداختن

  • susceptivity


    حساس بودن

  • vulnerableness


    بی دفاعی

  • susceptibleness


    درماندگی

  • defenselessness


    باز بودن

  • susceptiveness


    ضعف

  • helplessness


    مسئولیت

  • openness


    عدم حفاظت

  • weakness


    تابعیت

  • liability


    ارسال


  • مخاطب

  • subjection


    خطر

  • submission


    دراز کشیدن باز



  • laying open


لغت پیشنهادی

ing

لغت پیشنهادی

explainable

لغت پیشنهادی

learned