welfare

base info - اطلاعات اولیه

welfare - رفاه

noun - اسم

/ˈwelfer/

UK :

/ˈwelfeə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [welfare] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • We are concerned about the child's welfare.


    ما نگران رفاه کودک هستیم.

  • The state is still the main provider of welfare.


    دولت همچنان تامین کننده اصلی رفاه است.


  • رفاه کودک

  • a social welfare programme


    یک برنامه رفاه اجتماعی

  • welfare provision/services/work


    ارائه/خدمات/کار رفاهی


  • باید امکانات رفاهی کافی برای افرادی که قادر به کار نیستند وجود داشته باشد.


  • آنها ترجیح می دهند کار کنند تا اینکه با رفاه زندگی کنند.

  • The government's policies will promote the welfare of all citizens.


    سیاست های دولت باعث ارتقای رفاه همه شهروندان خواهد شد.


  • افرادی که نگران رفاه کودکان هستند

  • Animal welfare groups want this practice banned altogether.


    گروه های حمایت از حیوانات می خواهند این عمل به طور کامل ممنوع شود.

  • financial incentives to leave welfare


    مشوق های مالی برای ترک رفاه

  • The new government promised to clamp down on welfare fraud.


    دولت جدید وعده داد که تقلب های رفاهی را سرکوب کند.

  • The welfare check never went far enough.


    چک رفاه هرگز به اندازه کافی پیش نرفت.

  • lone parents living on welfare benefits


    والدین تنها که با مزایای رفاهی زندگی می کنند

  • the number of families on welfare


    تعداد خانواده های تحت پوشش بهزیستی

  • Your taxes pay for welfare benefits such as unemployment and sickness pay.


    مالیات شما برای مزایای رفاهی مانند حقوق بیکاری و بیماری پرداخت می شود.

  • After her month's sick leave she was summoned to see the company's welfare officer.


    پس از یک ماه مرخصی استعلاجی، او را به ملاقات مسئول بهزیستی شرکت فراخواندند.

  • The police are very concerned for the welfare of the missing child.


    پلیس به شدت نگران رفاه کودک گم شده است.

  • These organizations have fought very hard for the rights and welfare of immigrants.


    این سازمان ها برای حقوق و رفاه مهاجران بسیار مبارزه کرده اند.


  • رفاه حیوانات

  • We were concerned for our parents’ welfare when we heard about the storm in Florida.


    وقتی در مورد طوفان فلوریدا شنیدیم، نگران رفاه والدین خود بودیم.

  • welfare benefits


    مزایای رفاهی

  • The family had to go on welfare.


    خانواده مجبور شدند به رفاه بروند.


  • ارقام تولید ناخالص داخلی آنها خوب به نظر می رسد، اما شاید هزینه ای برای رفاه کلی اقتصادی آنها داشته باشد.

  • We are a progressive employer concerned with employee welfare.


    ما یک کارفرمای مترقی هستیم که نگران رفاه کارکنان هستیم.

  • welfare services/programs/workers


    خدمات رفاهی/برنامه ها/کارگران

  • Some people fear the euro will weaken their welfare system.


    برخی از مردم می ترسند که یورو سیستم رفاهی آنها را تضعیف کند.

  • She is a single parent on welfare.


    او یک والد مجرد در بهزیستی است.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • ill-being


    بد بودن

  • hardship


    سختی


  • افسردگی

  • disadvantage


    عیب

  • discontent


    نارضایتی

  • dissatisfaction


    صدمه

  • harm


    ضرر - زیان


  • بدبختی

  • misery


    محدودیت


  • غمگینی

  • sadness


    غم و اندوه

  • sorrow


    ناراحتی

  • unhappiness


    وای

  • woe


    رنج کشیدن

  • suffering


    ناملایمات

  • adversity


    دشواری


  • مشکل


  • ریاضت

  • austerity


    بد شانسی

  • misfortune


    حقوق خصوصی

  • privation


    مصیبت

  • affliction


    فاجعه

  • calamity


    فقر

  • tribulation


    خواستن

  • destitution


    عذاب


  • بار

  • torment


    ظلم


  • شکایت

  • oppression


    آزار و اذیت

  • grievance


  • persecution


لغت پیشنهادی

biosphere

لغت پیشنهادی

aliasing

لغت پیشنهادی

inflammatory