cost
cost - هزینه
noun - اسم
UK :
US :
مقدار پولی که باید برای خرید، انجام یا تولید چیزی بپردازید
چیزی که برای رسیدن به چیزی از دست می دهید، می بخشید، آسیب می بینید و غیره
قیمتی که کسی برای چیزی که قرار است بفروشد می پردازد
the amount of money you need to buy or do something. Cost is usually used when talking in a general way about whether something is expensive or cheap rather than when talking about exact prices
مقدار پولی که برای خرید یا انجام کاری نیاز دارید. هزینه معمولاً زمانی استفاده می شود که به طور کلی در مورد گران یا ارزان بودن چیزی صحبت می شود تا زمانی که در مورد قیمت های دقیق صحبت می شود.
مقدار پولی که باید برای چیزی که برای فروش است بپردازید
مقدار پولی که چیزی ارزش دارد
مبلغی که باید برای یک سرویس یا استفاده از چیزی بپردازید
the amount you have to pay to enter a place or join a group or for the services of a professional person such as a lawyer or a doctor
مبلغی که برای ورود به یک مکان یا پیوستن به یک گروه یا خدمات یک فرد حرفه ای مانند وکیل یا پزشک باید بپردازید.
مبلغی که برای سفر به جایی با اتوبوس، هواپیما، قطار و غیره باید بپردازید
مبلغی که باید برای زندگی یا استفاده از مکانی که مالک آن نیستید بپردازید
شارژی که بر اساس یک مقیاس استاندارد تنظیم می شود
مبلغی که برای سفر در برخی جاده ها یا پل ها باید بپردازید
قیمت خاصی داشته باشد
برای محاسبه قیمت کل چیزی یا تصمیم گیری برای اینکه قیمت یک چیزی چقدر باید باشد
برای هزینه ای خاص
to have a particular price – used when giving the exact price that a shop or company charges for something
داشتن یک قیمت خاص - هنگام ارائه قیمت دقیقی که یک فروشگاه یا شرکت برای چیزی دریافت می کند استفاده می شود
برای فروش در مغازه ها با قیمتی خاص – مخصوصاً در تجارت استفاده می شود
برای گفتن آنچه مردم معمولاً برای چیزی پرداخت می کنند استفاده می شود
برای گفتن آنچه مردم برای چیزی می پردازند، به ویژه در فروش عمومی استفاده می شود
برای کسی پول زیادی خرج کردن
اگر صورتحساب به مبلغ خاصی برسد، به آن مبلغ می رسد
پولی که یک کسب و کار یا یک فرد باید مرتباً خرج کند
تا قیمت بسیار بالایی داشته باشد
برای محاسبه هزینه یک چیزی یا تصمیم گیری در مورد هزینه چیزی
مقدار پول مورد نیاز برای خرید، انجام یا ساختن چیزی
مقدار پول مورد نیاز برای یک تجارت یا انجام یک کار خاص
چیزی که برای به دست آوردن یک چیز خاص داده شده، مورد نیاز یا گم شده است
اگر چیزی هزینه زیادی دارد، باید آن مبلغ را برای خرید یا انجام آن بپردازید
برای محاسبه هزینه آینده چیزی
وادار کردن کسی چیزی با ارزش را از دست بدهد یا از بین ببرد
مقدار پول مورد نیاز برای خرید، انجام یا ساختن چیزی، یا مبلغی که برای چیزی خرج شده است
هزینه بالا/پایین مسکن
یک سیستم کامپیوتری جدید با هزینه 80000 پوند نصب شده است.
شما می توانید یک ماشین دست دوم را با کسری از هزینه یک ماشین جدید خریداری کنید.
ما حتی پول کافی برای تامین هزینه غذا هم نداشتیم.
مصرف کنندگان باید تمام هزینه این افزایش حقوق را متحمل شوند.
این طرح به دلیل هزینه باید کنار گذاشته می شد.
کل هزینه برای شما (= مبلغی که باید بپردازید) 3000 پوند است.
انرژی یک هزینه عمده برای مشاغل است.
او هزینه این پروژه را 150000 دلار تخمین زده است.
استفاده از نیروی کار ارزان به کاهش هزینه ها کمک کرد.
کاهش هزینه ها به این معنی است که می توانیم قیمت ها را تا حد امکان پایین نگه داریم.
ما باید راه های جدیدی برای کاهش هزینه ها پیدا کنیم.
این شرکت بر کاهش هزینه های عملیاتی خود متمرکز شده است.
به دلیل افزایش هزینه ها مجبور شدیم قیمت های خود را افزایش دهیم.
نظرات در مورد هزینه ها و مزایای احتمالی این طرح تقسیم شد.
هزینه وحشتناک جنگ در مرگ و رنج
هزینه زیست محیطی انرژی هسته ای
او را به قیمت جان خود از آتش نجات داد (= مرد).
پیروزی هزینه زیادی داشت.
آنها چند صد متر پیشروی کردند، اما هزینه سنگینی برای زندگی داشتند.
او به مدت سه ماه بدون وقفه کار کرد و هزینه های زیادی برای سلامتی او به همراه داشت.
احساس کردم نیاز دارم که مردم را راضی کنم، صرف نظر از هزینه و زمان.
او به پرداخت 2000 پوند هزینه محکوم شد.
شما باید به هر قیمتی شده مطبوعات را از کشف این موضوع باز دارید.
او مصمم است به هر قیمتی پیروز شود.
کالاهای فروخته شده به قیمت تمام شده
این شهر اکنون در حال محاسبه هزینه های عدم ارائه حفاظت مناسب در برابر سیل است.
او یک تاجر بی رحم است، همانطور که من می دانم هزینه من است.
house prices
قیمت خانه
این ها چقدر میشوند؟ آنها قیمتی روی آنها ندارند.
من نمی توانم آن را با این قیمت بپردازم.
قیمت
شارژ
هزینه
نرخ
ارزش
میزان
صورت حساب
شکل
tariff
تعرفه
مخارج
expenditure
کرایه
نقل قول
fare
خرج کردن
quotation
برگه
عوارض
tab
قبل از
toll
ارزیابی
ante
خسارت
تخمین زدن
هزینه ها
dues
حمل و نقل
وضع مالیات
expenses
پرداخت
freight
خرده فروشی
levy
نمره
outlay
عقب گرد
مجموع
retail
setback
sum
پرداخت
repayment
بازپرداخت
remittance
حواله
توافق
defrayal
استیضاح