energy
energy - انرژی
noun - اسم
UK :
US :
پر انرژی
انرژی زا
انرژی دادن
با انرژی
برقی که برای تامین گرما، کارکرد ماشین آلات و غیره استفاده می شود
قدرت فیزیکی و ذهنی که شما را قادر به انجام کارها می کند
قدرت خاصی که برخی معتقدند در بدن آنها و در برخی ساختمان ها وجود دارد
در فیزیک، توانایی چیزی برای کار یا حرکت کردن
قدرت و توانایی فعالیت فیزیکی و ذهنی
مجموع تمام قدرت و توانایی شما برای فعال بودن ذهنی و بدنی
the power from something such as electricity or oil that can do work such as providing light and heat
نیروی حاصل از چیزی مانند برق یا روغن که می تواند کار کند، مانند تامین نور و گرما
انرژی های شما مجموع قدرت فیزیکی و ذهنی شما برای انجام کاری است
قدرت برای انجام کارهایی که باعث تولید نور، گرما یا حرکت یا سوخت یا الکتریسیته مورد استفاده برای نیرو می شود
the power from something such as electricity or oil which can do work such as providing light and heat
نیروی حاصل از چیزی مانند برق یا نفت که می تواند کار کند، مانند تامین نور و گرما
با این حال، استفاده بسیار بیشتری از انرژی زمین گرمایی برای گرمای مستقیم انجام می شود.
کسیدی مطمئناً انرژی دارد، اگر در نظر بگیرید او در ژوئن 62 ساله خواهد شد.
در یک اتم چند الکترونی، ابتدا پوسته های کم انرژی پر می شوند.
اگر همیشه احساس خستگی می کنید، ویتامین های خاصی می توانند انرژی بیشتری به شما بدهند.
انرژی هسته ای
These equations affect inputs, memory recall determination of energy levels, convergence, and stability.
این معادلات بر ورودی ها، حافظه، یادآوری، تعیین سطوح انرژی، همگرایی و پایداری تأثیر می گذارد.
منابع انرژی جهان
He teaches that essential oils can also be used to balance the subtle energy forces in the body similar to acupuncture.
او می آموزد که از روغن های ضروری نیز می توان برای متعادل کردن نیروهای انرژی ظریف در بدن مشابه طب سوزنی استفاده کرد.
واتکینز برای تغییر بخش به چیزی بیش از انرژی و تجربه نیاز دارد.
تک بچه ها انرژی بازی داشتند، بزرگسالان در حالت خستگی دائمی بودند.
من نه وقت و نه انرژی برای بیرون رفتن در شب دارم.
او انرژی فوق العاده ای دارد و ظرفیت زیادی برای کار سخت دارد.
Do we actually come out ahead by carrying out this scheme trading uranium energy for helium-3 energy?
آیا ما واقعاً با اجرای این طرح، مبادله انرژی اورانیوم در مقابل انرژی هلیوم-3، پیش می رویم؟
این اتلاف وقت و انرژی است.
او همیشه پر از انرژی است
این روزها انگار انرژی ندارم.
انرژی عصبی (= انرژی حاصل از احساس عصبی بودن)
او به مدت پنج سال انرژی قابل توجهی را صرف عکاسی کرد.
او انرژی زیادی را صرف کمک به آنها می کند.
او تمام انرژی خود را روی کارش گذاشت.
او انرژی خود را بر آماده سازی سخنرانی ها متمرکز کرد.
وسیله ای برای هدایت انرژی های خلاق فرزندتان فراهم کنید.
من تمام انرژی خود را برای بهبود وضعیت خواهم گذاشت.
solar/wind/renewable energy
انرژی خورشیدی/بادی/انرژی تجدیدپذیر
برای صرفه جویی / صرفه جویی در انرژی
برای تولید/تولید انرژی
این برنامه 500 میلیون پوندی حول محور بهره وری انرژی و منابع انرژی تجدید پذیر است.
the country's total energy consumption
کل مصرف انرژی کشور
بحران انرژی (= برای مثال زمانی که سوخت آزادانه در دسترس نیست)
energy conservation
حفاظت انرژی
potential/kinetic/electrical energy
انرژی پتانسیل / جنبشی / الکتریکی
فوتبال به آنها منبع انرژی می دهد.
به نظر می رسد که او هرگز انرژی کم ندارد.
من انرژی بی حد و حصر او را تحسین می کنم.
من وقت و انرژی برای بحث کردن با شما ندارم.
دیر وقت شده بود و انرژی من در حال افزایش بود.
بریدن این چمن اتلاف انرژی است - هیچ کس آن را نخواهد دید.
سطح انرژی من هنوز پایین است.
زندانیان تشویق می شوند تا انرژی خود را به ورزش اختصاص دهند.
او همیشه با انرژی و اشتیاق کار می کند.
او در نهایت انرژی را برای پختن شام جمع کرد.
شکر باعث افزایش انرژی می شود.
بچه ها همیشه پر انرژی هستند.
تپه ها انرژی او را کاهش دادند و او برای استراحت های مکرر از دوچرخه پیاده شد.
زندگی
vitality
سرزندگی
آتش
liveliness
روح
انیمیشن
animation
راندن
عجب
verve
پپ
pep
vigourUK
vigourUK
زیپ
zip
برو
قدرت
نشاط
vivacity
شوق و شور
zest
پاشو و برو
get-up-and-go
ممکن
استحکام - قدرت
vigorUS
vigorUS
غیرت
zeal
نیرومندی
forcefulness
مشت زدن
punch
روحیه
spiritedness
استقامت
stamina
زینگ
zing
ardourUK
ardourUK
جهش
bounce
پویایی
dynamism
جوشش
effervescence
اشتیاق
enthusiasm
اومف
oomph
lethargy
بی حالی
ennui
دلسوزی
listlessness
نا امیدی
dispiritedness
خستگی
fatigue
کسالت
languor
بی روحی
spiritlessness
خواب آلودگی
drowsiness
انرژی
enervation
سستی
indolence
بی جانی
lassitude
اخم
lifelessness
بی تفاوتی
sluggishness
بی علاقگی
torpor
فرسودگی
weariness
هیبتود
apathy
تنبلی
disinterest
بی حوصلگی
exhaustion
تلاطم
hebetude
وزش
languidness
بیکاری، تنبلی
laziness
بی ابتکاری
sleepiness
بی اثری
somnolence
منفعل بودن
stupor
tiredness
torpidity
torpidness
idleness
inanition
inertness
passiveness