active
active - فعال
adjective - صفت
UK :
US :
بی عملی
عدم فعالیت
بیش فعالی
بازیگری
غیر فعال
بیش از حد عمل کنید
همیشه مشغول انجام کارها، به ویژه فعالیت های فیزیکی یا ذهنی است
درگیر یک سازمان یا فعالیت و انجام بسیاری از کارهای عملی برای رسیدن به اهداف خود
به شیوه ای عادی یا مورد انتظار عمل می کند
انجام کاری به طور منظم
یک آتشفشان فعال احتمالاً در هر زمانی فوران می کند (= منفجر می شود).
an active verb or sentence has the person or thing doing the action as its subject. In ‘The boy kicked the ball’, the verb ‘kick’ is active
یک فعل یا جمله فاعل، شخص یا چیزی را که عمل را انجام می دهد به عنوان فاعل دارد. در «پسر توپ را پا زد» فعل «لگد» فعال است
تولید یک واکنش شیمیایی
اگر معامله یا بازاری فعال باشد، خرید و فروش زیادی وجود دارد
یک شرکت فعال در حال فروش محصولات یا خدمات است
اگر کسی در انجام کاری فعال باشد، آن را انجام می دهد
اقدام قطعی به جای توصیه کردن یا منتظر ماندن برای دیدن اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد، انجام دهید
در واقع در انجام یک کار استخدام شده است
یک حساب بانکی فعال در حال استفاده است
مشغول یک فعالیت خاص
درگیر یک فعالیت خاص
An active volcano is one that might erupt (= throw out hot liquid rock or other matter) at any time.
آتشفشان فعال آتشفشانی است که در هر زمانی ممکن است فوران کند (= سنگ مایع داغ یا مواد دیگر را بیرون بیاندازد).
An active verb or sentence is one in which the subject is the person or thing that performs the stated action
فعل یا جمله فاعل فعل یا جمله ای است که در آن فاعل شخص یا چیزی است که عمل گفته شده را انجام می دهد
→ صدای فعال
انجام کاری همانطور که معمولاً انجام می دهید، یا توانایی انجام کاری را از نظر جسمی یا ذهنی
آتشفشان فعال آتشفشانی است که ممکن است در هر زمانی شروع به پرتاب گازهای داغ، مایع یا سنگ کند.
توصیف فعل یا جمله ای که در آن فاعل شخص یا چیزی است که آنچه گفته شده را انجام می دهد
مشغول یا درگیر در یک فعالیت خاص
انجام یک کار عملی به جای اجازه دادن به یک موقعیت به خودی خود توسعه یابد
شامل خرید و فروش زیاد سهام و غیره.
used to describe a company that is selling goods and services or doing business especially in a particular place
برای توصیف شرکتی استفاده می شود که در حال فروش کالا و خدمات یا انجام تجارت است، به ویژه در یک مکان خاص
کار کردن یا استفاده در یک زمان خاص
مربوط به برنامه ها و غیره که در یک زمان خاص مورد استفاده قرار می گیرند
ما می خواهیم او را مشغول و فعال نگه داریم.
او ممکن است بیش از 80 سال داشته باشد، اما هنوز بسیار فعال است!
هر دو دهه هفتاد هستند، اما هنوز هم بسیار فعال هستند.
It is no coincidence that in the current recession, the big boys have been active again though with mixed success.
تصادفی نیست که در رکود فعلی، پسران بزرگ دوباره فعال شده اند، هرچند با موفقیت های متفاوت.
فعال ماندن از نظر بدنی در سال های بعد نیز می تواند شما را جوان تر نگه دارد.
قبل از عصر مدرن ما، مردم سبک زندگی فیزیکی و فعال تری داشتند.
They were both politically active.
هر دو فعال سیاسی بودند.
مشارکت / مشارکت فعال او در هنر
او در زندگی مدرسه مشارکت فعال دارد.
او همچنان نقش فعالی در اداره شرکت دارد.
an active participant/member
یک شرکت کننده/عضو فعال
او عضو فعال چندین سازمان حرفه ای است.
At 50, I'm an active participant in my community.
در 50 سالگی، من یک شرکت فعال در جامعه خود هستم.
او تا زمان مرگش در عرصه سیاست فعال بود.
والدین در مبارزه علیه کاهش بودجه آموزش و پرورش فعال بودند.
آنها اقدامات فعالی را برای جلوگیری از شیوع این بیماری انجام دادند.
تعداد نوجوانان فعال جنسی همچنان در حال افزایش است.
این حیوانات فقط در شب فعال هستند.
ویروس هنوز در خون فعال است.
یک آتشفشان فعال (=احتمال فوران)
آن کودک تخیل بسیار فعالی دارد.
مهم است که بعد از بازنشستگی از نظر ذهنی فعال بمانید.
آسیاب آبی قدیمی تا سال 1960 فعال بود.
اطمینان حاصل کنید که URL وب سایت یک لینک فعال است.
What is the active ingredient in aspirin?
ماده موثره آسپرین چیست؟
داروهایی که در برابر سرطان ها فعال هستند
در «او در حال رانندگی بود» این فعل فعال است.
سعی کنید در هوای سرد فعال باشید.
من قبلا سالم و فعال و تناسب اندام بودم
اگرچه او نزدیک به 80 سال دارد، اما هنوز بسیار فعال است.
در حالی که مسکن برای بازنشستگان فعال ستون فقرات ما است، زندگی کمکی یک منطقه رشد است.
او چند سالی است که در سیاست های محلی فعال بوده است.
When did you first become politically active?
اولین بار چه زمانی فعالیت سیاسی کردید؟
تاجری که به همان اندازه در سیاست فعال است
آتشفشان بسیار فعال است.
operational
عملیاتی
functional
کاربردی
functioning
عملکرد
کار کردن
زنده
operative
عامل
opened
باز شد
serviceable
قابل سرویس
در حال اجرا
تاثير گذار
موثر
effectual
در حال حرکت
moving
بازیگری
acting
رفتن
زندگي كردن
going
بر
قوی
efficacious
آستر
نامزد شده
potent
سخت کوش
astir
جاری
engaged
گرفتار
exertive
متحرک
flowing
قدرتمند
ترقی خواه
movable
هل دادن
جوشیدن
progressive
pushing
rolling
simmering
inoperative
غیر فعال
dormant
خوابیده
inactive
شکسته شده
غیر فعال شده است
deactivated
مرده
از رده خارج شده است
decommissioned
معیوب
defective
بی اثر
ineffective
بی تاثیر
ineffectual
ناکارآمد
inefficacious
غیر قابل اجرا
inert
کاپوت
inoperable
غیر کاربردی
kaput
غیر عملیاتی
kaputt
غیرعملی
nonactivated
غیر جراحی
nonactive
غیر قابل استفاده
nonfunctional
به درد نخور
non-functional
بلا استفاده
nonfunctioning
ماندگار
nonoperating
بی علاقه
nonoperational
ساکت
nonoperative
غیر قابل حرکت
unserviceable
unusable
unworkable
useless
abeyant
disinterested
unmovable