prevent

base info - اطلاعات اولیه

prevent - جلوگیری کردن

verb - فعل

/prɪˈvent/

UK :

/prɪˈvent/

US :

family - خانواده
prevention
جلوگیری
preventive/preventative
پیشگیرانه/پیشگیرانه
preventively/preventatively
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [prevent] در گوگل
description - توضیح

  • جلوگیری از وقوع چیزی، یا متوقف کردن کسی از انجام کاری

  • to stop something happening, or someone doing something


    متوقف کردن اتفاقی یا کسی که کاری را انجام می دهد


  • جلوگیری از وقوع چیزی یا کسی از انجام کاری

  • This week's conference had been superfluous since Sunday's vote to prevent amendments to the policy review documents, he said.


    او گفت که کنفرانس این هفته از زمان رای گیری روز یکشنبه برای جلوگیری از اصلاحات در اسناد بازنگری سیاست اضافی بود.

  • There were reports that some people had been prevented from voting in the election.


    برخی گزارش‌ها حاکی از ممانعت از شرکت در انتخابات بود.

  • To prevent injuries you should always stretch before exercising.


    برای جلوگیری از آسیب، همیشه باید قبل از ورزش کشش دهید.

  • It was only police vigilance which prevented more than the four casualties.


    فقط هوشیاری پلیس بود که از تلفات بیش از چهار نفر جلوگیری کرد.

  • It has been rumored around town today that I left to prevent my being nominated as vice president.


    امروز در گوشه و کنار شهر شایع شده است که من برای جلوگیری از نامزد شدنم به عنوان معاون رئیس جمهور آنجا را ترک کردم.

  • A leg injury may prevent Shearer from playing in tomorrow's game.


    آسیب دیدگی پا ممکن است شیرر را از بازی در بازی فردا باز دارد.

  • The obvious talking point after the game was the deliberate knock-down by David Campese, which prevented the ball reaching Rory Underwood.


    نکته آشکار پس از بازی، ناک داون عمدی دیوید کمپس بود که مانع از رسیدن توپ به روری آندروود شد.

  • Many think that to prevent the demolition of useful residential buildings, theatres and cinemas is equally important.


    بسیاری فکر می کنند که برای جلوگیری از تخریب ساختمان های مسکونی مفید، تئاتر و سینما به همان اندازه مهم است.

  • International pressure should be mobilised much earlier, as it can be effective in preventing this practice.


    فشار بین المللی باید خیلی زودتر بسیج شود، زیرا می تواند در جلوگیری از این عمل موثر باشد.

  • Can anything be done to prevent this?


    آیا می توان کاری برای جلوگیری از این امر انجام داد؟

example - مثال
  • The accident could have been prevented.


    می شد از تصادف جلوگیری کرد.

  • Maddie would have joined the army if an injury had not prevented her.


    اگر مجروحیت مانع او نمی شد، مدی به ارتش می پیوست.

  • The government took steps to prevent a scandal.


    دولت اقداماتی را برای جلوگیری از یک رسوایی انجام داد.

  • He is prevented by law from holding a licence.


    او به موجب قانون از داشتن مجوز منع شده است.

  • Nothing would prevent him from speaking out against injustice.


    هیچ چیز مانع از آن نمی شود که علیه بی عدالتی صحبت کند.

  • Nothing would prevent him speaking out against injustice.


    هیچ چیز مانع از آن نمی شود که او علیه بی عدالتی صحبت کند.

  • A good sunscreen will help prevent sunburn.


    یک ضد آفتاب خوب از آفتاب سوختگی جلوگیری می کند.

  • These strategies are aimed at preventing crime.


    این راهبردها با هدف پیشگیری از جرم و جنایت است.

  • Action must be swift in order to prevent further damage.


    اقدام باید سریع باشد تا از آسیب بیشتر جلوگیری شود.

  • The drug inhibits the replication of cancer cells, thereby preventing their spread.


    این دارو از تکثیر سلول های سرطانی جلوگیری می کند و در نتیجه از گسترش آنها جلوگیری می کند.


  • اطلاعات بهتر احتمالاً می توانست از حمله جلوگیری کند.

  • The whole affair is an outrage and the authorities have done nothing to prevent it.


    کل ماجرا یک فتنه است و مسئولان هیچ کاری برای جلوگیری از آن انجام نداده اند.

  • a study to determine whether the brace can reliably prevent knee injuries


    مطالعه ای برای تعیین اینکه آیا بریس می تواند به طور قابل اعتمادی از آسیب های زانو جلوگیری کند یا خیر

  • No one can prevent you from attending this meeting.


    هیچ کس نمی تواند مانع از حضور شما در این جلسه شود.

  • There's nothing to prevent these guys from copying our idea.


    هیچ چیزی مانع این نیست که این بچه ها ایده ما را کپی کنند.

  • They took action to prevent the disease from spreading.


    آنها برای جلوگیری از شیوع این بیماری اقدام کردند.

  • These barriers completely prevent new companies from entering the market.


    این موانع به طور کامل مانع از ورود شرکت های جدید به بازار می شود.

  • This new legislation effectively prevents us from trading.


    این قانون جدید عملاً ما را از تجارت باز می دارد.


  • هیچ چیز مانع از راه اندازی کسب و کار او در محل نبود.

  • Label your suitcases to prevent confusion.


    برای جلوگیری از سردرگمی به چمدان های خود برچسب بزنید.

  • His disability prevents him (from) driving.


    معلولیت او را از رانندگی باز می دارد.

  • The police tried to prevent him from leaving.


    پلیس سعی کرد از خروج او جلوگیری کند.

  • Can this type of accident be prevented?


    آیا می توان از این نوع تصادفات جلوگیری کرد؟

  • Fortunately, the suffering caused by ulcers is entirely preventable.


    خوشبختانه، رنج ناشی از زخم به طور کامل قابل پیشگیری است.

  • crime prevention


    پیشگیری از جرم

synonyms - مترادف

  • متوقف کردن

  • avert


    جلوگیری کند

  • halt


    مکث


  • دستگیری


  • مسدود کردن

  • foil


    فویل

  • thwart


    خنثی کردن

  • intercept


    رهگیری

  • obviate


    از بین بردن


  • اجتناب کردن


  • بررسی

  • forfend


    توهین کردن

  • stonewall


    دیوار سنگی

  • cease


    دست کشیدن

  • desist


    سر بردار

  • discontinue


    صرفه جویی


  • دفاع در برابر


  • دفع کردن


  • عقب نگه دارید

  • fend off


    نگه داشتن


  • تمامش کن


  • دور کردن

  • put an end to


    جلوگیری از وقوع


  • نیش زدن در جوانه

  • stave off


    بسته

  • ward off


    کنار بزن

  • keep from happening


    جلوگیر کردن

  • nip in the bud




  • forestall


antonyms - متضاد

  • علت


  • ايجاد كردن


  • اثر

  • initiate


    آغازکردن


  • تولید کردن

  • provoke


    تحریک

  • trigger


    ماشه

  • elicit


    برانگیختن

  • induce


    وادار کردن

  • instigate


    تحریک کردن


  • مناسبت

  • precipitate


    رسوب می کند

  • spawn


    تخمریزی


  • شروع کنید


  • پیشرفت


  • تاثیر می گذارد

  • effectuate


    مؤثر کردن


  • تولید می کنند


  • معرفی کنید

  • beget


    به وجود آوردن

  • catalyseUK


    catalyseUK

  • catalyzeUS


    catalyzeUS

  • incite


    الهام بخشیدن


  • علت باشد


  • ایجاد کند


  • ادامه دادن


  • اتفاق بیفتد


  • به حرکت درآورد


  • عازم شدن



لغت پیشنهادی

security

لغت پیشنهادی

agate

لغت پیشنهادی

ad