arrest
arrest - دستگیری
verb - فعل
UK :
US :
if the police arrest someone the person is taken to a police station because the police think they have done something illegal
اگر پلیس کسی را دستگیر کند، او را به ایستگاه پلیس می برند زیرا پلیس فکر می کند که او کار غیرقانونی انجام داده است
برای جلوگیری از اتفاق افتادن یا آهسته تر کردن آن
if something arrests you or arrests your attention you notice it because it is interesting or unusual
اگر چیزی شما را دستگیر کند یا توجه شما را جلب کند، متوجه آن می شوید زیرا جالب یا غیرعادی است
وقتی پلیس کسی را می برد و از او محافظت می کند زیرا ممکن است کار غیرقانونی انجام داده باشد
If the police arrest someone they take them away to ask them about a crime that they might have committed
اگر پلیس کسی را دستگیر کند، او را می برد تا در مورد جنایتی که ممکن است مرتکب شده باشد، سوال کند
متوقف کردن یا توقف توسعه چیزی
جلب توجه یا جلب توجه کسی
عمل دستگیری کسی
(of the police) to use legal authority to catch and take someone to a place where the person may be accused of a crime
(پلیس) برای استفاده از اختیارات قانونی برای دستگیری و بردن شخصی به جایی که ممکن است فرد متهم به جرم باشد
برای توقف یا کند کردن یک فعالیت
the act of using legal authority to catch and take someone to a place where the person may be accused of a crime
عمل استفاده از اختیارات قانونی برای دستگیری و بردن شخصی به جایی که ممکن است فرد متهم به جرم شود
Police arrested 26 demonstrators.
پلیس 26 تظاهرکننده را دستگیر کرد.
در 3 ژوئن بین شش تا هشت عضو احزاب چپ گزارش شد که دستگیر شده اند.
بر اساس گزارش ها، دو افسر پلیس هیوستون یک زن سیاه پوست را به دلیل مستی و بی نظمی دستگیر کردند.
The suspects were arrested after questioning Thursday morning the chief said, but have been released pending court appearances.
رئیس قوه قضائیه گفت که مظنونان پس از بازجویی صبح پنجشنبه دستگیر شدند، اما تا زمان حضور در دادگاه آزاد شده اند.
دستکم 15 نفر در جریان درگیریها در مناطق Ravenscliffe و Holme Wood دستگیر شدند.
Dwayne has been arrested for drunk driving again.
دواین دوباره به دلیل رانندگی در حالت مستی دستگیر شد.
However student demonstrations erupted at Bangkok's Ramkhamhaeng University on Feb. 25, and 15 people were arrested for illegal assembly.
با این حال، تظاهرات دانشجویان در دانشگاه Ramkhamhaeng بانکوک در 25 فوریه آغاز شد و 15 نفر به دلیل تجمع غیرقانونی دستگیر شدند.
یک زن به دلیل درخواست بازداشت شده بود.
تصور می شود سیگار کشیدن در سنین پایین باعث توقف رشد در کودکان می شود.
9 مرد در حملات مواد مخدر روز شنبه دستگیر شدند.
داروهای قوی برای جلوگیری از گسترش بیماری استفاده می شود.
او در تلاش برای سرقت سرب از پشت بام یک کلیسا دستگیر شده بود.
مردی در ارتباط با این سرقت دستگیر شده است.
پس از آن یک مرد محلی به ظن قتل دستگیر شد.
پلیس سه مظنون را دستگیر کرد.
او به اتهام فساد مالی دستگیر شد.
او دستگیر و به اتهام آتش زدن متهم شد.
او به دلیل جرایم مربوط به مواد مخدر دستگیر شد.
ممکن است به خاطر این کار دستگیر شوید.
آنها نتوانستند جلوی سقوط شرکت را بگیرند.
صدای غیرعادی توجه او را جلب کرد.
در راه بیمارستان دستگیر شد.
با دارو می توان از شیوع بیماری جلوگیری کرد.
برای جلوگیری از وخامت روابط کشورها باید به سرعت اقداماتی انجام شود.
زمانی که ماموران گمرک در کیفش مواد مخدر پیدا کردند، دستگیر شد.
پلیس او را به خاطر مشروبات الکلی و رانندگی دستگیر کرد.
این درمان تاکنون کمک چندانی به جلوگیری از گسترش سرطان نکرده است.
عکس پسر کوچکی توجهم را جلب کرد.
دو نفر دستگیر شدند، اما این افراد بعداً بدون هیچ اتهامی آزاد شدند.
او را در بیرون مغازه متوقف کردند و بازداشت کردند.
پلیس کانزاس سیتی یک سارق بانک را دستگیر کرد.
Antibiotics arrest the development of harmful bacteria.
آنتی بیوتیک ها رشد باکتری های مضر را متوقف می کنند.
FBI agents made the arrest.
ماموران FBI دستگیر شدند.
او توسط مارشال های فدرال بازداشت شد.
apprehension
دلهره
گرفتن
bust
نیم تنه
detention
بازداشت
seizure
seizure
appropriation
تخصیص
collar
یقه
imprisonment
زندان
pinch
نیشگون گرفتن
incarceration
حبس
nab
ناب
arrestment
دستگیری
کیسه
nick
بریدگی کوچک
خویشتن داری - خودداری - پرهیز
restraint
قلاب
hook
اسارت
captivity
حصر
confinement
حضانت
custody
gaolingUK
gaolingUK
jailingUS
jailingUS
ناخن - میخ
nail
مهار کردن
restraining
توقیف
sequestering
بدام انداختن
snare
سوار کردن
بکشید
اجرا
توقیف کردن
taking into custody
حضانت پیشگیرانه
preventive custody
discharge
تخلیه
freeing
آزاد کردن
رهایی
activation
فعال سازی
encouragement
تشویق
آزادی
liberation
امتناع
refusal
بالا آمدن
رها کردن
letting go
رهایی، رستگاری
emancipation
آزادسازی
deliverance
بیرون آوردن
manumission
رستگاری
extrication
حق رای دادن
salvation
بی بند و بار
enfranchisement
تحویل
unfettering
زنجیر گشایی
صرفه جویی در
unchaining
تبرئه
گره گشایی
acquittal
پاکسازی
untying
نجات دادن
clearing
غیر الزام آور
rescuing
از دست دادن
releasing
مهلت دادن
unbinding
loosing
reprieve
discharging
liberty
exoneration