federal
federal - فدرال
adjective - صفت
UK :
US :
فدرالیسم
a federal country or system of government consists of a group of states which control their own affairs, but which are also controlled by a single national government which makes decisions on foreign affairs, defence etc
یک کشور فدرال یا سیستم حکومتی متشکل از گروهی از ایالتها است که امور خود را کنترل میکنند، اما در عین حال تحت کنترل یک دولت ملی واحد هستند که در مورد امور خارجی، دفاعی و غیره تصمیمگیری میکنند.
relating to the central government of a country such as the US rather than the government of one of its states
مربوط به دولت مرکزی کشوری مانند ایالات متحده است، نه دولت یکی از ایالت های آن
relating to the central government and not to the government of a region of some countries such as the US
مربوط به دولت مرکزی، و نه به دولت یک منطقه، برخی از کشورها مانند ایالات متحده
A federal system of government consists of a group of regions that are controlled by a central government.
یک سیستم حکومتی فدرال شامل گروهی از مناطق است که توسط یک دولت مرکزی کنترل می شود.
از یا مرتبط با دولت مرکزی برخی کشورها
relating to a central government not a state or local government
مربوط به یک دولت مرکزی، نه یک دولت ایالتی یا محلی
having or relating to a system of government especially in the US where all the states in the country have some control over their own activities, but where central government has the main responsibility for making important decisions and laws
داشتن یا مربوط به یک سیستم حکومتی، به ویژه در ایالات متحده، که در آن همه ایالت های کشور تا حدی بر فعالیت های خود کنترل دارند، اما در آن دولت مرکزی مسئولیت اصلی اتخاذ تصمیمات و قوانین مهم را دارد.
federal agencies
آژانس های فدرال
the Federal Bureau of Investigation
دفتر تحقیقات فدرال
رودخانه پول نقد فدرال یک منبع دارد: سیاست سال انتخابات.
اینکه او ممکن است تسلیم شده باشد و شانس خود را در دادگاه فدرال مورد دفاع یک وکیل قرار دهد؟
یک دادگاه فدرال در این ماه حکم داد که Napster به کاربران کمک می کند تا قوانین کپی رایت موسیقی را نقض کنند.
بودجه فدرال برای این پروژه سال گذشته قطع شد
فدرال رزرو آخرین بار در 19 دسامبر هدف خود را برای وجوه فدرال یا وام های یک شبه بین بانک ها کاهش داد.
در سال 1981 دولت فدرال با کسری بودجه مواجه بود.
شهرهای نمونه بر انعطاف پذیری برنامه ریزی محلی و هماهنگی برنامه های کمک مالی فدرال تأکید داشتند.
Medicaid یک برنامه بزرگ مراقبت های بهداشتی فدرال برای فقرا است.
مالیات بر درآمد فدرال
The number of state and federal inmates rose by 89,707, which was the largest annual increase in history.
تعداد زندانیان ایالتی و فدرال 89707 نفر افزایش یافت که بزرگترین افزایش سالانه در تاریخ بود.
تبعیض قائل شدن علیه کسی به دلیل مذهب خلاف قوانین فدرال است.
Besides the boundaries of the leprosarium were permeable, and surveillance at the federal level was almost nonexistent.
علاوه بر این، مرزهای جذام قابل نفوذ بود و نظارت در سطح فدرال تقریباً وجود نداشت.
چندین مقام فدرال به فساد متهم شده اند.
یک جمهوری فدرال
یک قانون فدرال
مالیات بر درآمد ایالتی و فدرال
مقررات فدرال جدید معرفی شده است.
در 15 فوریه یک قاضی فدرال به نفع آنها رای داد.
طرحی برای معرفی آزمایش تصادفی دارو برای کارگران فدرال وجود دارد.
ما به بودجه فدرال برای هنر ادامه خواهیم داد.
دولت فدرال
یک آژانس/کارمند فدرال
قانون فدرال تجارت با سایر کشورها را تنظیم می کند.
یک آژانس با بودجه فدرال که خدمات حقوقی رایگان به فقرا ارائه می دهد
ایالت 30 درصد و دولت فدرال 70 درصد از هزینه این طرح را تامین می کند.
او در دادگاه فدرال به داشتن شماره کارت اعتباری غیرمجاز متهم شد.
The employee then contacted federal agencies, including the Department of Health and Human Services.
این کارمند سپس با آژانس های فدرال، از جمله وزارت بهداشت و خدمات انسانی تماس گرفت.
او به تأمین 100 میلیون دلار بودجه فدرال برای بازسازی زیرساخت های این وزارت کمک کرد.
لایحه پیشنهادی سنا مالیات فدرال بر سیگار را 61 سنت در هر بسته افزایش می دهد.
federal laws/regulations/legislation
قوانین / مقررات / قوانین فدرال
federal grants
کمک های مالی فدرال
آنها در 45 سال از 51 سال جمهوری فدرال آلمان در دولت بوده اند.
بسیاری از آمریکایی ها اعتراض خواهند کرد که چنین تنوع محلی در قلب یک سیستم فدرال نهفته است.
federated
فدرال شده
amalgamated
ادغام شده است
united
متحد
combined
ترکیب شده
integrated
یکپارچه
linked
مرتبط
allied
کنفدراسیون
confederate
مرتبط است
associated
در حال همکاری
cooperating
فدرال
federative
مدنی
civic
تغذیه شده است
fed
ملی
حالت
در اتحاد
به هم پیوستند
banded together
در لیگ
در مشارکت
متحد شده است
confederated
ملحق شد
unified
گنجانده شده است
joined
باند
incorporated
لیگ شده
banded
وابسته
leagued
تلفیقی
affiliated
منسجم
consolidated
ادغام شد
cohesive
تقسیم نشده
merged
همگن
undivided
homogeneous
منطقه ای