grant

base info - اطلاعات اولیه

grant - اعطا کردن

verb - فعل

/ɡrænt/

UK :

/ɡrɑːnt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [grant] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • My request was granted.


    درخواست من برآورده شد.

  • the rights expressly granted by the terms of the lease


    حقوقی که به صراحت توسط شرایط اجاره داده شده است

  • The judge granted an injunction preventing the newspaper from printing the names.


    قاضی با صدور حکمی از چاپ اسامی روزنامه جلوگیری کرد.

  • I was granted permission to visit the palace.


    اجازه بازدید از کاخ را به من دادند.

  • She was granted a divorce.


    به او طلاق داده شد.

  • The court granted him leave to appeal.


    دادگاه به او اجازه تجدید نظر داد.

  • He was granted a licence to mine in the area.


    به او مجوز استخراج معدن در این منطقه داده شد.

  • The bank finally granted me a £500 loan.


    سرانجام بانک به من وام 500 پوندی داد.

  • The bank finally granted a £500 loan to me.


    بانک بالاخره 500 پوند وام به من داد.

  • These lands had been granted to the family in perpetuity.


    این زمین ها برای همیشه به خانواده واگذار شده بود.

  • She's a smart woman I grant you but she's no genius.


    او یک زن باهوش است، من به شما اجازه می دهم، اما او نابغه نیست.

  • I grant you (that) it looks good but it’s not exactly practical.


    من به شما اجازه می دهم (که) خوب به نظر می رسد، اما دقیقاً عملی نیست.

  • Her husband was always there and she just took him for granted.


    شوهرش همیشه آنجا بود و او فقط او را بدیهی می پذیرفت.

  • We take having an endless supply of clean water for granted.


    ما داشتن منبع بی پایان آب تمیز را امری مسلم می دانیم.

  • I just took it for granted that he'd always be around.


    من این را بدیهی می دانستم که او همیشه در کنارش خواهد بود.

  • She seemed to take it for granted that I would go with her to New York.


    به نظر می رسید که او این را بدیهی می دانست که من با او به نیویورک بروم.

  • Permission is hereby granted to reproduce this material.


    بدین وسیله اجازه بازتولید این مطالب داده می شود.

  • Planning permission was finally granted in October.


    مجوز برنامه ریزی سرانجام در ماه اکتبر صادر شد.

  • The judge refused to grant him bail.


    قاضی از اعطای وثیقه برای او خودداری کرد.

  • The law effectively grants the company immunity from prosecution.


    قانون عملاً به شرکت مصونیت از پیگرد قانونی می دهد.

  • Her wish was granted.


    آرزویش برآورده شد


  • مجوز برنامه ریزی برای توسعه هفته گذشته اعطا شد.

  • The contract was granted to an Australian company.


    این قرارداد به یک شرکت استرالیایی اعطا شد.

  • The government granted an amnesty to all political prisoners.


    دولت برای همه زندانیان سیاسی عفو صادر کرد.

  • a student/research grant


    کمک هزینه دانشجویی/پژوهشی

  • a local authority/government grant


    کمک هزینه محلی/دولتی

  • They gave/awarded her a grant to study abroad for one year.


    آنها به او کمک هزینه تحصیلی در خارج از کشور به مدت یک سال دادند.

  • They granted her an entry visa.


    به او ویزای ورود دادند.

  • He was granted asylum.


    به او پناهندگی داده شد.

  • She granted their request/wish.


    او درخواست / آرزوی آنها را برآورده کرد.

  • I grant that it must have been upsetting but even so I think she overreacted.


    قبول دارم که باید ناراحت کننده بوده باشد، اما با این وجود فکر می کنم او بیش از حد واکنش نشان داد.

synonyms - مترادف
  • endowment


    وقف

  • subsidy


    یارانه

  • allowance


    کمک هزینه


  • جایزه

  • donation


    اهداء

  • subvention


    تخصیص

  • allocation


    احسان

  • allotment


    هدیه

  • benefaction


    جزوه


  • سالیانه

  • handout


    مشارکت

  • stipend


    بورسیه

  • annuity


    امتیاز


  • استحقاق

  • appropriation


    منابع مالی

  • bursary


    حاضر

  • concession


    صدقه

  • entitlement


    وصیت


  • فضل


  • پاداش

  • alms


    بورس تحصیلی

  • bequest


    حمایت

  • bounty


    معاونت

  • gratuity


    ببخشید


  • خیریه

  • sponsorship


    دول


  • boon



  • dole


  • reward


antonyms - متضاد

  • بدهی

  • debits


    بدهی ها

  • debts


    صورتحساب

  • bills


    عوارض

  • dues


    مسئولیت

  • liabilities


    بدهکاری

  • liability


    تعهد

  • indebtedness


    برجسته ها


  • اتهامات

  • outstandings


  • charges


لغت پیشنهادی

missions

لغت پیشنهادی

giants

لغت پیشنهادی

engages