entry

base info - اطلاعات اولیه

entry - ورود

noun - اسم

/ˈentri/

UK :

/ˈentri/

US :

family - خانواده
entrance
ورود
entrant
ورودی
enter
وارد
google image
نتیجه جستجوی لغت [entry] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She made her entry to the sound of thunderous applause.


    او با صدای تشویق رعد و برق وارد شد.

  • The children were surprised by the sudden entry of their teacher.


    بچه ها از ورود ناگهانی معلمشان تعجب کردند.


  • آنها مانع ورود ویروس HIV به سلول ها می شوند.

  • How did the thieves gain entry into the building?


    دزدان چگونه وارد ساختمان شدند؟

  • Efforts to effect an entry to the flooded submarine were unsuccessful.


    تلاش‌ها برای ورود به زیردریایی سیل‌زده ناموفق بود.


  • مواد مخدر از پنج نقطه ورود اصلی وارد کشور می شود.

  • There are security checks at the point of entry.


    بررسی های امنیتی در نقطه ورود وجود دارد.

  • No Entry (= for example on a sign)


    ورود ممنوع (= برای مثال، روی یک علامت)

  • Entry to the museum is free.


    ورود به موزه رایگان است.

  • to be granted/refused entry into the country


    اجازه داده شود/از ورود به کشور خودداری شود

  • There have been some impressive entries in the wildlife photography section (= impressive photographs).


    در بخش عکاسی حیات وحش (= عکس‌های تاثیرگذار) ورودی‌های چشمگیری وجود دارد.

  • The closing date for entries is 31 March.


    آخرین تاریخ ثبت نام 31 مارس است.

  • The winning entry will be published in next month's issue.


    اثر برنده در شماره ماه آینده منتشر خواهد شد.

  • The sender of the first correct entry drawn will win a weekend for two in Venice.


    فرستنده اولین ورودی صحیح قرعه کشی شده، یک آخر هفته برای دو نفر در ونیز برنده خواهد شد.


  • ورود برای افراد بالای 18 سال آزاد است.

  • an entry form/fee


    فرم ورود / هزینه

  • There's a record entry for this year's marathon.


    یک رکورد برای ماراتن امسال ثبت شده است.

  • an encyclopedia entry


    یک مدخل دایره المعارف

  • a blog/diary/journal entry


    یک وبلاگ / دفتر خاطرات / مدخل مجله

  • There is no entry in his diary for that day.


    در دفتر خاطرات او هیچ نوشته ای برای آن روز وجود ندارد.

  • The job involves filing and data entry.


    این کار شامل تشکیل پرونده و ورود اطلاعات است.

  • countries seeking entry into the European Union


    کشورهایی که به دنبال ورود به اتحادیه اروپا هستند

  • It is extremely difficult for new companies to gain entry into the market.


    ورود شرکت های جدید به بازار بسیار دشوار است.

  • She applied for entry to Nottingham University.


    او برای ورود به دانشگاه ناتینگهام درخواست داد.

  • Things changed forever with the entry of women into the workforce.


    با ورود زنان به نیروی کار همه چیز برای همیشه تغییر کرد.

  • That was before the American entry into the war.


    این قبل از ورود آمریکا به جنگ بود.

  • You can leave your umbrella in the entry.


    می توانید چتر خود را در ورودی بگذارید.


  • ورود دراماتیک به گالری

  • Caesar's triumphal entry into Rome


    ورود پیروزمندانه سزار به رم

  • The children were silenced by the sudden entry of Mrs Robbins.


    بچه ها با ورود ناگهانی خانم رابینز ساکت شدند.

  • On my entry they immediately stopped what they were doing.


    به محض ورود من، آنها بلافاصله کاری را که انجام می دادند متوقف کردند.

synonyms - مترادف

  • دسترسی داشته باشید


  • در، درب

  • doorway


    درگاه


  • ورود


  • دروازه

  • portal


    پورتال


  • رویکرد

  • entryway


    ورودی

  • ingress


    افتتاح


  • گذر


  • گذرگاه

  • passageway


    سرسرا

  • entranceway


    لابی

  • foyer


    خیابان

  • gateway


    آستانه

  • lobby


    راندن

  • avenue


    راهرو

  • inlet


    باند

  • threshold


    سالن


  • ایوان

  • driveway


    دهلیز

  • gangway


    تنظیم کنید


  • گردهمایی

  • hallway


    ingang


  • وسیله ورود

  • vestibule


    راه در

  • adit


  • concourse


  • ingang


  • means of entry



antonyms - متضاد
  • exit


    خروج

  • egress


    خارج از گروه

  • outgang


    خارج از خانه

  • outway


    راه خروج


  • نتیجه


  • پریز

  • outlet


    افتتاح


  • در، درب


  • درگاه

  • doorway


    دروازه


  • تهویه

  • vent


    ترک کردن

  • gateway


    پورتال


  • راه فرار هنگام آتش سوزی، پله فرار

  • portal


    عبور کردن


  • راه فرار



لغت پیشنهادی

ping

لغت پیشنهادی

carrying

لغت پیشنهادی

attorney