contest
contest - مسابقه
noun - اسم
UK :
US :
رقابت یا موقعیتی که در آن دو یا چند نفر یا گروه با یکدیگر رقابت می کنند
به طور رسمی بگویید که چیزی را قبول ندارید یا با آن موافق نیستید
رقابت برای چیزی یا تلاش برای بردن آن
مسابقه ای برای انجام بهتر از افراد دیگر، که معمولاً در آن جوایزی داده می شود
تلاشی، معمولاً در برابر مشکلات، برای پیروزی در انتخابات یا کسب قدرت یا کنترل
If you contest a formal statement a claim a judge's decision or a legal case you say formally that it is wrong or unfair and try to have it changed
اگر به یک بیانیه رسمی، ادعایی، تصمیم قاضی یا یک پرونده حقوقی اعتراض کنید، به طور رسمی می گویید که اشتباه یا ناعادلانه است و سعی می کنید آن را تغییر دهید.
برای چیزی رقابت کردن
تلاش برای پیروزی در انتخابات یا کسب قدرت یا کنترل
a competition to do better than other people esp. to win a prize or achieve a position of leadership or power
رقابتی برای انجام بهتر از افراد دیگر، به ویژه. برای بردن جایزه یا دستیابی به موقعیت رهبری یا قدرت
مخالفت کردن در استدلال
رقابت همچنین به این معنی است که یک عمل خاص منصفانه نیست یا قانونی نیست
هریت تصمیم گرفت در مسابقه بچه ناز هنری شرکت کند.
او در اوایل بیست سالگی خود در چندین مسابقه زیبایی برنده شد.
اما یک چیز ثابت ماند: در یک مسابقه بزرگ، گرتزکی در یک راه بزرگ از راه خواهد رسید.
رقابت نزدیک برای تصدی شهردار
شرکت در مسابقه انشا برای تمامی نوجوانان آزاد است.
ما مسابقات خوبی در پیست داشتیم و درگیری هایی در خارج از پیست نیز وجود داشت.
جک همیشه در مسابقه کارائوکه میخانه برنده می شود.
این شرکت همچنین برای جعل سوابق خود برای مخفی کردن مشارکت های غیرقانونی اعتراضی نکرد.
این رویداد که هر چهار سال یک بار در فورت ورث تگزاس برگزار می شود، پیشروترین مسابقه پیانو در این کشور است.
در مسابقه تاکتیکی، ویلکینسون در صدر قرار گرفت.
اشاره کردم که مسابقه جمع آوری کمک مالی هم هست؟
او در آن بسیار زیبا به نظر می رسید و او در مسابقه برنده شد، بنابراین کن می دانست که دارد چه کار می کند.
به عنوان رئیس این مسابقه، شما باید قوانین را تعیین کنید.
جیک همیشه در مسابقه کشتی بازو در نمایشگاه محلی شرکت می کند.
برای برگزاری مسابقه خوانندگی/استعداد
برای شرکت/برنده شدن در یک مسابقه
او در یک مسابقه مقاله نویسی جایزه اول را دریافت کرد.
این یک رقابت نزدیک بین دو خدمه همسان بود.
او گفت که از رقابت با رقیب خود برای کسب عنوان لذت برده است.
مسابقه ای برای برنده شدن بلیط رایگان کنسرت
رقابت رهبری/ریاست جمهوری
هر دو طرف پیروزی در این رقابت نزدیک را پیش بینی می کنند.
رقابت برای رهبری حزب
رقابتی بین دیدگاه های سنتی و لیبرال
به نظر می رسد یک رقابت نزدیک با محافظه کاران باشد.
رقابت برای به دست آوردن کنترل حزب
او در مسابقه افتتاحیه خود مقابل کاستای آرژانتینی پیروز شد.
جکسون زانویش آسیب دیده و اکنون از مسابقه خارج شده است.
مسابقات ورزشی در این میدان برگزار می شود.
نیوزلندی ها مشتاقانه منتظر رقابت های آینده با آفریقای جنوبی هستند.
مسابقه خیلی یک طرفه بود که هیجان انگیز نبود.
شرکت کنندگان یک به یک حذف می شوند تا اینکه دو نفر آخر در یک مسابقه رودررو به رقابت بپردازند.
سایر مناقصه گران برای قرارداد شکایت داشتند که این یک مسابقه عادلانه نبوده است.
آنها در مسابقه دونفره مقابل خواهران ویلیامز پیروز شدند.
این مسابقه کاملاً باز است: هر یک از نیم دوجین تیم می تواند آن را برنده شود.
مسابقه بین این دو بوکسور بزرگ
او مورد علاقه مسابقه آهنگ یوروویژن امسال است.
برای شرکت در مسابقه کافیست به این آدرس ایمیل ارسال کنید…
روزنامه ها در طول رقابت های انتخاباتی مجاز به انتشار نظرسنجی های عمومی نیستند.
در قلمرو حیوانات، مزاحمان معمولاً در مسابقات بر سر قلمروها شکست میخورند.
مسابقه رقص/ورزش
او در بسیاری از مسابقات زیبایی برنده شده است.
رقابت برای رهبری حزب بسیار تلخ بود.
انتخابات مقدماتی در آیووا اولین رقابت برای نامزدی جمهوری خواهان است.
ما مطمئناً هرگونه ادعایی را که علیه ایمنی محصولاتمان مطرح شود، اعتراض خواهیم کرد.
رقابت
همخوانی داشتن
بازی
رویداد
ملاقات
مسابقات
bout
مبارزه
fixture
ثابت
آزمایش
tourney
تورنمنت
نژاد
حرارت
matchup
تطبیق
sweepstakes
قرعه کشی ها
gala
جشن
قهرمانی
ورزش
چالش
derby
شهرآورد
playoff
پلی آف
گرد
کراوات
duel
دوئل
مسابقه
pageant
مسابقه جایزه
prizefight
درگیری
scrimmage
رویارویی
face-off
جارو کردن
sweep-stake
توپ بازی
سر به سر
head-to-head
توافق
calm
آرام
صلح
ساکت
stillness
سکون
tranquilityUS
آرامش ایالات متحده
tranquillityUK
آرامش انگلستان
harmony
هماهنگی
calmness
آرامش
accord
شادی
happiness
محتوا
peacefulness
اتحاد. اتصال
solace
وحدت
آتش بس
تسلیم شدن
concord
قناعت
unity
تبرئه
truce
کمک
surrender
serenity
placidity
contentment
acquittal