contest

base info - اطلاعات اولیه

contest - مسابقه

noun - اسم

/ˈkɑːntest/

UK :

/ˈkɒntest/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [contest] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to hold a singing/talent contest


    برای برگزاری مسابقه خوانندگی/استعداد

  • to enter/win a contest


    برای شرکت/برنده شدن در یک مسابقه

  • She was awarded the first prize in an essay contest .


    او در یک مسابقه مقاله نویسی جایزه اول را دریافت کرد.

  • It was a close contest between two evenly matched crews.


    این یک رقابت نزدیک بین دو خدمه همسان بود.

  • He said he had enjoyed the contest with his rival for the title .


    او گفت که از رقابت با رقیب خود برای کسب عنوان لذت برده است.


  • مسابقه ای برای برنده شدن بلیط رایگان کنسرت

  • the leadership/presidential contest


    رقابت رهبری/ریاست جمهوری

  • Both parties are predicting victory in this close contest.


    هر دو طرف پیروزی در این رقابت نزدیک را پیش بینی می کنند.


  • رقابت برای رهبری حزب


  • رقابتی بین دیدگاه های سنتی و لیبرال

  • It looks like being a close-fought contest with the Conservatives.


    به نظر می رسد یک رقابت نزدیک با محافظه کاران باشد.


  • رقابت برای به دست آوردن کنترل حزب

  • He won his opening contest against Costa of Argentina.


    او در مسابقه افتتاحیه خود مقابل کاستای آرژانتینی پیروز شد.

  • Jackson has injured his knee and is now out of the contest.


    جکسون زانویش آسیب دیده و اکنون از مسابقه خارج شده است.

  • Sporting contests are held in the arena.


    مسابقات ورزشی در این میدان برگزار می شود.

  • The New Zealanders are looking forward to future contests with South Africa.


    نیوزلندی ها مشتاقانه منتظر رقابت های آینده با آفریقای جنوبی هستند.

  • The contest was too one-sided to be exciting.


    مسابقه خیلی یک طرفه بود که هیجان انگیز نبود.

  • The contestants are eliminated one by one until the last two compete in a head-to-head contest.


    شرکت کنندگان یک به یک حذف می شوند تا اینکه دو نفر آخر در یک مسابقه رودررو به رقابت بپردازند.

  • The other bidders for the contract complained that it had not been a fair contest.


    سایر مناقصه گران برای قرارداد شکایت داشتند که این یک مسابقه عادلانه نبوده است.

  • They won the doubles contest against the Williams sisters.


    آنها در مسابقه دونفره مقابل خواهران ویلیامز پیروز شدند.

  • This contest is wide open: any of half a dozen teams could win it.


    این مسابقه کاملاً باز است: هر یک از نیم دوجین تیم می تواند آن را برنده شود.


  • مسابقه بین این دو بوکسور بزرگ

  • She's the favourite for this year's Eurovision Song Contest.


    او مورد علاقه مسابقه آهنگ یوروویژن امسال است.

  • To enter the contest simply send an email to this address…


    برای شرکت در مسابقه کافیست به این آدرس ایمیل ارسال کنید…

  • During the election contest newspapers are not allowed to publish public opinion polls.


    روزنامه ها در طول رقابت های انتخاباتی مجاز به انتشار نظرسنجی های عمومی نیستند.

  • In the animal kingdom intruders usually lose contests over territories.


    در قلمرو حیوانات، مزاحمان معمولاً در مسابقات بر سر قلمروها شکست می‌خورند.

  • a dance/sports contest


    مسابقه رقص/ورزش

  • She's won a lot of beauty contests.


    او در بسیاری از مسابقات زیبایی برنده شده است.


  • رقابت برای رهبری حزب بسیار تلخ بود.

  • The primary in Iowa is the first contest for the Republican nomination.


    انتخابات مقدماتی در آیووا اولین رقابت برای نامزدی جمهوری خواهان است.

  • We will certainly contest any claims made against the safety of our products.


    ما مطمئناً هرگونه ادعایی را که علیه ایمنی محصولاتمان مطرح شود، اعتراض خواهیم کرد.

synonyms - مترادف

  • رقابت


  • همخوانی داشتن


  • بازی


  • رویداد


  • ملاقات


  • مسابقات

  • bout


    مبارزه

  • fixture


    ثابت


  • آزمایش

  • tourney


    تورنمنت


  • نژاد


  • حرارت

  • matchup


    تطبیق

  • sweepstakes


    قرعه کشی ها

  • gala


    جشن


  • قهرمانی


  • ورزش


  • چالش

  • derby


    شهرآورد

  • playoff


    پلی آف


  • گرد

  • tie


    کراوات

  • duel


    دوئل


  • مسابقه

  • pageant


    مسابقه جایزه

  • prizefight


    درگیری

  • scrimmage


    رویارویی

  • face-off


    جارو کردن

  • sweep-stake


    توپ بازی


  • سر به سر

  • head-to-head


antonyms - متضاد

  • توافق

  • calm


    آرام


  • صلح


  • ساکت

  • stillness


    سکون

  • tranquilityUS


    آرامش ایالات متحده

  • tranquillityUK


    آرامش انگلستان

  • harmony


    هماهنگی

  • calmness


    آرامش

  • accord


    شادی

  • happiness


    محتوا

  • peacefulness


    اتحاد. اتصال

  • solace


    وحدت


  • آتش بس


  • تسلیم شدن

  • concord


    قناعت

  • unity


    تبرئه

  • truce


    کمک

  • surrender


  • serenity


  • placidity


  • contentment


  • acquittal



  • aid


لغت پیشنهادی

anxiety

لغت پیشنهادی

standardized

لغت پیشنهادی

markup