illegal

base info - اطلاعات اولیه

illegal - غیر مجاز

adjective - صفت

/ɪˈliːɡl/

UK :

/ɪˈliːɡl/

US :

family - خانواده
legality
قانونی بودن
legalization
قانونی شدن
legalese
قانونی
illegal
غیر مجاز
legal
مجاز
legalistic
قانونی کردن
legalize
به صورت قانونی
legally
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [illegal] در گوگل
description - توضیح
  • not allowed by the law


    توسط قانون مجاز نیست

  • forbidden by law


    توسط قانون ممنوع

  • to be illegal. This phrase is very commonly used in everyday English, instead of saying that something is illegal


    غیر قانونی بودن این عبارت در زبان انگلیسی روزمره بسیار رایج است، به جای اینکه بگوییم چیزی غیرقانونی است


  • غیرقانونی - یک کلمه نسبتاً رسمی، که مخصوصاً زمانی که این عمل خاص غیرقانونی تلقی می شود استفاده می شود، اگرچه برخی شرایط وجود دارد که چنین اقداماتی می توانند قانونی باشند.

  • illicit activities or goods are illegal and usually kept secret


    فعالیت ها یا کالاهای غیرقانونی غیرقانونی هستند و معمولاً مخفی نگه داشته می شوند

  • not allowed or acceptable according to rules or agreements


    طبق قوانین یا توافقات مجاز یا قابل قبول نیست

  • not allowed by a country’s constitution (=set of rules and principles by which a country is governed)


    توسط قانون اساسی یک کشور مجاز نیست (=مجموعه قوانین و اصولی که بر اساس آن یک کشور اداره می شود)


  • یک مهاجر غیرقانونی


  • شامل یک دستورالعمل، کاراکتر و غیره است که در یک برنامه کامپیوتری خاص مجاز نیست

  • not allowed by law


    یک کلمه توهین آمیز برای کسی که در کشور دیگری زندگی یا کار می کند در حالی که حق قانونی انجام این کار را ندارد


  • بر خلاف قانون


  • مهاجر/بیگانه غیرقانونی شخصی است که بدون اجازه دولت وارد کشوری شده است.

  • An illegal immigrant/alien is a person who has entered a country without government permission.


    برای توصیف یک کاراکتر (= حرف، عدد یا نماد) استفاده می‌شود که نمی‌توانید در مکان خاصی از رایانه استفاده کنید، زیرا ممکن است مشکلاتی ایجاد کند.


  • فروش یا پوشیدن ماسک ضد گاز غیرقانونی بود.

  • Selling or wearing gas masks was made illegal.


    گورباچف ​​می خواست همه اعتصابات را غیرقانونی کند، اما پارلمان شوروی از پذیرش چنین ممنوعیتی سرباز زد.

  • Gorbachev wanted to make all strikes illegal but the Soviet parliament refused to accept such a ban.


    تمامی اتحادیه ها توسط حزب حاکم غیرقانونی اعلام شده اند.

  • All unions have been declared illegal by the ruling party.


    بیشتر کارهایی که آنها انجام می دهند و دیگران با آنها انجام می دهند غیرقانونی، فریبکارانه و نادرست است.

  • Most of what they do and others do to them is illegal deceitful and untruthful.


    داروهای غیر قانونی

  • illegal drugs


    اسکات به دلیل داشتن مواد مخدر غیرقانونی دستگیر شد.

  • Scott was arrested for being in possession of illegal drugs.


    این اقدامات مدنی نتوانست هتلدار سرکوب‌ناپذیر را از راه اندازی سیستم کشتی غیرقانونی خود باز دارد.

  • These civil actions failed to stop the irrepressible hotelier from operating his illegal ferry system.


    از سال 1990، توسعه یا در اختیار داشتن تسلیحات بیولوژیکی برای ایالات متحده غیرقانونی بوده است.

  • Since 1990, it has been illegal for the US to develop or possess biological weapons.


    تعداد زیادی از مهاجران غیرقانونی شبانه از مرز عبور کردند.

  • Large numbers of illegal immigrants crossed the border at night.


    وقتی دیوید هیل ادعا می کند که برای دادن وام های غیرقانونی تحت فشار قرار گرفته است، او را یک کلاهبردار و دروغگو می دانند.

  • When David Hale claims he was pressured into making illegal loans, he is branded a crook and a liar.


    تعداد فزاینده ای از حملات نژادپرستانه توسط NPA و سایر سازمان های غیرقانونی انجام می شود.

  • An increasing number of racist attacks are being carried out by the NPA and other illegal organizations.


    تهیه کپی از برنامه های کامپیوتری غیرقانونی است.

  • It's illegal to make copies of computer programs.


    فروش تنباکو به کودکان زیر 16 سال غیرقانونی است.

  • It is illegal to sell tobacco to children under 16.


    آنها که به جرم توطئه فتنه انگیز و داشتن سلاح غیرقانونی مجرم شناخته شده اند، از 35 تا 105 سال حبس می گذرانند.

  • Found guilty of seditious conspiracy and possession of illegal weapons, they are serving prison terms ranging from 35 to 105 years.


example - مثال
  • illegal drugs/firearms/substances


    مواد مخدر/اسلحه گرم/مواد غیرقانونی

  • She promised to crack down on illegal immigration.


    او قول داد که با مهاجرت غیرقانونی مقابله کند.

  • illegal immigrants/aliens


    مهاجران/بیگانگان غیرقانونی

  • His illegal activities landed him in jail several times.


    فعالیت های غیرقانونی او چندین بار او را به زندان انداخت.

  • illegal mining/fishing/gambling


    استخراج غیرقانونی معدن / ماهیگیری / قمار

  • These proposals are unethical and possibly illegal.


    این پیشنهادات غیراخلاقی و احتمالاً غیرقانونی است.

  • It's illegal to drive through a red light.


    رانندگی از چراغ قرمز غیرقانونی است.

  • It is illegal for anyone under 18 to possess fireworks in a public place.


    داشتن وسایل آتش بازی در مکان های عمومی برای افراد زیر 18 سال غیرقانونی است.

  • The sale of these knives should be made illegal.


    فروش این چاقوها باید غیرقانونی شود.

  • Their action was judged illegal by the International Court.


    اقدام آنها توسط دادگاه بین المللی غیرقانونی ارزیابی شد.

  • The accused the government of engaging in an illegal war.


    دولت را به درگیر شدن در یک جنگ غیرقانونی متهم کرد.

  • a campaign to stop the illegal sale of cigarettes to children under 16


    کمپینی برای جلوگیری از فروش غیرقانونی سیگار به کودکان زیر 16 سال

  • Prostitution is illegal in some countries.


    فحشا در برخی کشورها غیرقانونی است.

  • It is illegal to drive a car that is not registered and insured.


    رانندگی با خودرویی که ثبت نام و بیمه نشده باشد غیرقانونی است.

  • Cocaine, LSD, and heroin are all illegal drugs/substances.


    کوکائین، ال اس دی و هروئین همگی مواد/مواد غیرقانونی هستند.

  • He said ID cards would make it easier to deport illegals.


    او گفت که کارت شناسایی اخراج افراد غیرقانونی را آسان می کند.

  • Fireworks are illegal in many places.


    آتش بازی در بسیاری از نقاط غیرقانونی است.

  • illegally obtained passports


    گذرنامه های غیرقانونی به دست آمده

  • According to state law smoking is illegal in all public buildings.


    طبق قوانین ایالتی، سیگار کشیدن در تمام ساختمان های عمومی غیرقانونی است.


  • اجبار یک کارمند به بازنشستگی پیش از موعد توسط یک شرکت غیرقانونی است.

  • The new law will make it illegal to record phone conversations without consent.


    قانون جدید ضبط مکالمات تلفنی بدون رضایت را غیرقانونی می کند.

  • illegal sales/profits/trades


    فروش / سود / تجارت غیرقانونی

  • The colon is the only illegal character for file and folder names.


    کولون تنها کاراکتر غیرقانونی برای نام فایل و پوشه است.

  • Approximately 500,000 workers enter the country illegally each year.


    سالانه حدود 500 هزار کارگر به طور غیرقانونی وارد کشور می شوند.

synonyms - مترادف
  • unlawful


    غیر قانونی

  • illicit


    قاچاق


  • جنایی

  • prohibited


    ممنوع است

  • banned


    ممنوع شد

  • forbidden


    ممنوع

  • illegitimate


    نامشروع

  • outlawed


    غیرقانونی

  • proscribed


    ممنوع شده است

  • interdicted


    پر حرف

  • verboten


    جنایتکارانه

  • felonious


    تابو

  • taboo


    انگلستان غیر مجاز

  • unauthorisedUK


    ایالات متحده غیر مجاز

  • unauthorizedUS


    بدون مجوز

  • unsanctioned


    غیر رسمی

  • unlicensed


    مسدود

  • unofficial


    نادرست

  • contraband


    کج شده

  • barred


    بی قانون

  • wrongful


    قانون شکنی

  • crooked


    قابل اجرا

  • lawless


    بوتلگ

  • lawbreaking


    ناموجه

  • actionable


    سایه دار

  • bootleg


    خم شده

  • unwarranted


    خجالتی

  • shady


  • smuggled


  • bent


  • dodgy


antonyms - متضاد
  • lawful


    حلال


  • مجاز


  • مشروع

  • licit


    قانونی

  • permissible


    مجاز انگلستان

  • allowed


    مجاز ایالات متحده

  • authorisedUK


    مبارک

  • authorizedUS


    اخلاقی

  • blessed


    خوب

  • ethical


    قابل توجیه


  • مجاز است

  • justifiable


    درست


  • تضمین شده است

  • permitted


    تایید شده


  • به رسمیت شناخته شده در انگلستان

  • warranted


    به رسمیت شناخته شد

  • approved


    برحق

  • allowable


    اصل

  • recognisedUK


    مناسب

  • recognizedUS


    رسمی

  • rightful


    معتبر

  • genuine


    قابل قبول


  • تحریم شده است


  • مشروطه

  • valid


    دارای مجوز انگلستان

  • acceptable


    دارای مجوز ایالات متحده

  • admissible


  • sanctioned



  • licencedUK


  • licensedUS


لغت پیشنهادی

penguins

لغت پیشنهادی

permission

لغت پیشنهادی

beggared